ساجدین(ندای صلح و حقیقت)





درباره وبلاگ


بسم رب فاطمه(س)

با سلام حضور همه ی کسانی که به وبلاگ من سر می زنند. امیدوارم مطالب وبلاگ مورد استفاده عزیزان قرار بگیرد. چون مسئله حجاب مربوط به همه جامعه است نه فردی و نه خانوادگی. امیدوارم بتوانم گامی هرچند کوچک در این راستا بردارم.
ان شا الله مورد تائید آقا امام زمان قرار بگیرد
امیدوارم شما نیز ما را در این راه یاری کنید
یاحق.




ساجدین(ندای صلح و حقیقت)


قالَ الإمامُ الْحَسَنُ الْمُجتبى عَلَیْهِ السَّلام : یَابْنَ آدَم! لَمْ تَزَلْ فى هَدْمِ عُمْرِكَ مُنْذُ سَقَطْتَ مِنْ بَطْنِ اُمِّكَ، فَخُذْ مِمّا فى یَدَیْكَ لِما بَیْنَ یَدَیْكَ، فَإنَّ الْمُؤْمِنَ بَتَزَوَّدُ وَ الْكافِرُ یَتَمَتَّعُ امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمود:

اى فرزند آدم از موقعى كه به دنیا آمده اى، در حال گذراندن عمرت هستى، پس از آنچه دارى براى آینده ات (قبر و قیامت) ذخیره نما، همانا كه مؤمن در حال تهیّه زاد و توشه مى باشد; ولیكن كافر در فكر لذّت و آسایش است. نزهه الناظر و تنبیه الخاطر: ص 79، س 13، بحارالأنوار: ج 75، ص 111، ح 6. به نقل از سايت انديشه قم








جستجو






 
  اتفاقاً حجاب محدودیت است! ...

اتفاقاً حجاب محدودیت است!

حجاب محدودیت است برای آدم نماهای هرزه ای که فقط به دنبال هوس خودشان هستند و بهترین وسیله برای کامیابی شان جسم و روح توست، که از سر ناآگاهی ات آنها را به نمایش در آورده ای. بله حتی روحت را! تو وقتی بدون هیچ محدودیت و خط قرمزی با نامحرم به گفتگو و بگو بخند می نشینی و همه احساسات و افکار و عقایدت را برایش روی دایره می ریزی، روحت را، که تجلی او، همان فکر و اعتقادات توست به نمایش در آورده ای، و اصولاً آدم از چیزهای راحت به دست آمده و سر راه افتاده، زود دل زده و خسته می شود و ارزش آنها برای او کم!

حجاب محدودیت است نه برای توی محجبه، بلکه برای کسانی که خودشان را از قیود و نظم زندگی رها کرده و با بی مسئولیتی نیازهایشان را از این طریق بر آورده می سازند. پسری که از ابراز محبت های بی انتهای دختران، سیراب می شود و نیازهای جنسی اش را هم بدون هیج سدی پاسخ می دهند، مگر می آید و خودش را درگیر زندگی و قیود و نظم آن کند؟

اما حجاب تو، نه فقط حجاب ظاهری که حتی حجاب در رفتار و گفتارت، به هر بی سر و پایی اجازه سوء استفاده نم یدهد. تو قطعاً برای خودت ارزش قائلی! چرا اجازه می دهی عزت و شخصیتت را از تو بگیرند و وسیله بازی و کامیابی چند روزه شان باشی؟ می گویی: تو جوان و زیبایی و دوست داری از جوانی و زیبایی ات استفاده کنی و آن را به نمایش در بیاوری؟ اما از تو می پرسم: دلت نمی خواهد همان طور که جوانی و زیبا و لایق بهترین ها، یک بهترین هم متقابلاً از زیبایی و جوانی تو استفاده کند؟ تو مطمئنی که هر کس در کوچه و خیابان از کنار تو عبور می کند، لایق است و جزء خوب ها و بهترین ها؟ خیلی از کسانی که هر روز در خیابان از کنارشان می گذری، ممکن است از هر دسته ای باشند، از یک آدم تحصیل کرده با اخلاق با طرز فکری درست و امروزی، تا یک چاقوکش دزد اراذل اوباش! تو از کجا می فهمی هر کدام از آدم هایی که از کنارت می گذرند، جزء کدام دسته اند؟ و نگاهشان به تو، چه نگاهی است؟ خواسته شان از تو با چه قصد و هدفی است؟ از کجا می توانی جلویشان را بگیری، وقتی تشخیص بدهی بعضی هایشان همانی نیستند که تو فکر می کردی؟! اما حجاب تو، محدودیت است برای آنها، چه حجاب ظاهری ات، چه حجاب رفتاری. حجاب ظاهری ات خود به خود زمینه راهنمایی دادن به آن ها را فراهم می کند. تو با نوع پوششت، به طرف می فهمانی چطور باید درباره تو فکر کند و تصمیم بگیرد و در برخورد با تو تا چه حد باید پایبند به اصول و ارزش ها باشد. او با همین نوع پوشش توست که می فهمد روحت هم خریدنی است یا نه؟ و بهایش چقدر است ؟

ادامه »

موضوعات: اجتماعی
[شنبه 1393-09-29] [ 11:43:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  نوشته ام به شهید املاکی ...

دست نوشته خودم به شهید املاکی
من به تو می بالم به تو ای سردار بیت المقدس ، رمضان و محرم ، ثامن الائمه، فتح الـمبین و بـه تو که بـا نـداي (هل من ناصرت) وحشتی بر دل دشمن افکندی . من شرمنده ام ، من شرمنده ام از اینکه در پیشگاه تو و خدای تو و لاله های سرخی همچون تو گناه میکنم .ای شهید اینک با دلی اکنده از درد و اندوه برایت می نویسم ، اي كساني كه اين نوشته را يا بهتر بگويم اين درد دل ، اين سوز دل ، و یا هر انچه که می دانید میخوانید در خواستی از شما دارم در هر کجای این عالم که این نوشته را می خوانید در محضر شهید قهرمان ما طلب شفاعت ما را بکنید . و بدانید نالایقترین بنده هم می تواند به شفاعت قهرمانان (شهیدان ) به ارزوهایشان برسند . چه خوش گفت شاعر گرانقدر :

يارب ز كرم بر من درويش نگر

در من منگر در كرم خويش نگر

هر چند نيم لايق بخشايش تو

برحال من خسته دل ريش نگر

سردار حسین املاکی وقتی دفترچه خاطراتت را نگاه میکنم حس عجیبی به من دست می دهد . هنوز هم عطر خوش گل لاله ی پرپر شده در میان دفتر خاطره روزهای شیرینت فضای اتاقم را عطراگین کرده است . دفتری که در برگ های نازک خود رمزهایی پنهان کرده که با سیاهه ی خود دنیایی را دگرگون میکند و من در حیرتم که فقط خود از رموزهای ان با خبری . همیشه با خود می گویم ای کاش من هم در کنار تو و دوستان سفر کرده ات بودم . ای کاش در سنگر بی ریای شما هم جایی برای من بود تا می توانستم لحظه های زیبای راز نیاز شبانه ات را با معبودت مشاهده میکردم . همیشه با خود می گویم اگر خدایی ناکرده مشکلی برای کشور عزیزمان پیش بیاید ایا شجاعت ما هم به ذره ای از شجاعت قهرمانان (شهیدان) ما خواهد رسید ؟ آیا ما هم می توانیم از جان شیرین خود برای دفاع از امانتی که به دست ما رسیده است بگذریم ؟ و آیا ما می توانیم شعر :

در دلم یکسره من شوق شهادت دارم

در سرم ول وله ایست ، حس سعادت دارم

دلم از ماندن اینجا زار است

در دلم یکسره من عشق شهادت دارم

را زمزمه کنیم ؟  و اما ای املاکی عزیز من ان بی پنهایی ام که امانی نمیابد ، ای شهید دست های افتاده ام را بگیر . یا حق

نوشته شده توسط وبلاگ نویس

موضوعات: شهدا
 [ 11:35:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  یااباصالح المهدی ادرکنی ...

 

گر چه پیمان را شکستم بر سر پیمانه ام

با همه بد عهدی ام آن عاشق دیوا نه ام

گر به ظاهر دورم از در گاه تو ای نازنین

باز هم مشتاق روی دلکش جانانه ام

یا ابا صالح المهدی

نوشته شده توسط وبلاگ نویس

موضوعات: قرآنی
[جمعه 1393-09-28] [ 05:40:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  نه دی در راه است... ...

پنج سال پیش همین روزها، فتنه گران عاشورا به پشتوانه ی سکوت زبیریان دنیا پرستی که آقازاده هایشان دستشان را از ولایت کوتاه کرده بود، شروع کردند و می خواستند خون به دل مولا کنند. به اسم خط امام می خواستند در خیابان انقلاب، کوچه ی بی غیرتی باز کنند؛ حساب همه چیز را هم کرده بودند، برای بستن دست علی، حتی طناب نامه ی سرگشاده ی بدون سلام هم آورده بودند!همه چیز محیا بود برای بی غیرتی، برای هتک حرمت انقلابِ زهراییان. تا آنجا پیش رفتند که درب نیم سوخته ی بسیج را نیز هم دوباره به آتش کشیدند. مادران شهدا میان کوچه ی انقلاب ایستاده بودند، می رفت تا لگد های شعار منحوس “مرگ بر اصل …..” پهلوی مادران شهید را بشکند؛ نه پیش روی حسن (ع) که بلکه اینبار پیش روی مهدی (عج) دست هایی برای سیلی بالا رفته بود، غلاف های شمشیر آماده شده بود و زهراییان میان کوچه ها، فتنه گران دلارهای حرام در شکمشان رفته بود و حساب همه چیز را کشیده بودند الا حساب اصلی ترین مسئله را .

نوشته شده توسط وبلاگ نویس

موضوعات: نکته های ناب
 [ 05:35:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  حجاب نوعی شکوه است ...

هیچ باغبانی را سرزنش نمی کنند که چرا دور باغ خود حصار و پرچین کشیده است. هیچ کس با نام آزادی، دیوار خانه خود را بر نمی دارد. هیچ صاحب گنجی گوهر خود را در معرض دید دیگران قرار نمی دهد. اگر در مقابل پنجره خانه ات توری نزنی از نیش پشه ها و مزاحمت مگس ها در امان نخواهی بود. وقتی راه ورود پشه ها را می بندی، خود را مصون ساخته ای نه محدود کرده باشی. حال سوالی دارم؟ اگر آزادی،! بی حجابی و بدون حفاظ و چادر است و این امر را جوامع مدرن یک آراستگی می دانند،

حال بنظر شما کدام منظره از خانه خدا باشکوهتر و زیبا تر است؟




خانه ی خدا نیز با حجاب مشکی زیبا میشود.

خواهر من در میان نـــــــــگاه پر مهر امام زمـــــــــــان (عج)

ونـــــــــــــگاه شهوت آلود پســــــــران ،کدام را میخواهی…؟؟

نوشته شده توسط وبلاگ نویس

موضوعات: نکته های ناب
 [ 12:23:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  دشمن با چه روشی و چگونه به ما حمله میکند؟ ...

چند روز پیش تو خيابون بودم با يه صحنه اي رو به رو شدم .که واقعا منو تو فکر فرو برد دشمن تو اين چند ساله خوب داره کارشو جلو مي بره اونا فهميدن که با حمله نظامي نميتونن به کشورمون اسيبي برسونن ، يه بار اين کارو کاردن نتيجشو ديدن واسه همينه که ورود کرده به طرز تفکرات ، تيپ هاي ظاهري و تغییر رفتار ، روحي و رواني جوونهاي ما و به نظرم خوب تونستن تو اين مدت موفق بشن اگه هم بخواهیم همينطوري پيش بريم ديگه چيزي از کشور اسلامي ما باقي نميمونه.دشمن ميخواد اول زمينه رو اماده کنه بعد دست به کارهاي مهمتري بزنه اخه چرا ما بايد اين همه نسبت به اين ايده هاي دشمن بي توجه باشيم . دوستان ، ما تنها کاري که مي تونيم بکنيم تا دشمنو از پا در بياريم اينه که تن به خواسته هاشون نديم . واقعا بعضي ها غيرت و حياء رو فراموش کردن ، چند ماه پيش به همراه يکي از دوستام رفته بودیم پارک یه سرباز بپبا يکي از سربازهاي يه ارگاني هم صحبت شده بودند و به طور اتفاقی صداشون رو شنیدیم و در مورد کارت سربازيش که معافي گرفته بود حرف ميزد به سربازه ميگفت : کارت ما فقط اعتبارش تا زمان صلحه ، اگه خدايي نکرده مشکلي پيش بياد بايد ماها که خدمت نکرديم بريم واسه دفاع از ميهن ، اون سربازه حرف خيلي خيلي قشنگي زد گفت : دوست عزيز حرص اينو نخور ، وقتي يکي وارد خونت ميشه داره به ناموست تجاوز ميکنه خدمت کرده و نکرده فرقي نميکنه غيرت و عرق ملي که داريم اجازه همچين کارو رو به ما نمي ده که فقط بشينيمو نگاهشون کنيم همه دوباره يکپارچه بسيج ميشن واسه دفاع از کشورشون .اون بنده خدا غيرتو تو اين ديده ، اما بعضي ها واقعا دشمن تو طرز تفکرشون نفوذ کرده که حتي خودشون با دست هاي خودشون ناموسشون رو ارايش ميکنند و در معرض ديد ديگران قرار ميدن . به خدا امام زمان تو مملکتي به اين بزرگي هنوز نتونسته 313 نفر پيدا کنه تا ظهور کنه !! چرا ؟؟؟ چون بي غيرتي ها ، بي حيايي ها و فسادها عوض اينکه کمتر بشه روز به روز داره بيشتر ميشه .

به اميد روزي که تمام بی حیایی ها و بی حرمتی ها از رو زمین برداشته بشه.

اللهم عجل لوليک الفرج

نوشته شده توسط وبلاگ نویس

موضوعات: اجتماعی
[پنجشنبه 1393-09-27] [ 11:01:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  آقا اجازه میخواستم خانمتون رو نگاه کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ...

 

جوان خیلی آرام و متین به مرد (همسر زن )نزدیک شد و با لحنی مادبانه گفت : ببخشید آقا! من می تونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟

مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت، یقه جوان را گرفت و عصبانی، طوری که رگ گردنش بیرون زده بود، او را به دیوار کوفت و فریاد زدمردیکه عوضی، مگه خودت ناموس نداری گ… می خوری تو و هفت جد آبادت … خجالت نمی کشی؟جوان امّا، خیلی آرام، بدون اینکه از رفتار و فحش های مرد عصبی شود و عکس العملی نشان دهد، همانطور موأدبانه و متین ادامه دادخیلی عذر می خوام فکر نمی کردم این همه عصبی و غیرتی شین، دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه میکنن و لذت می برن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم … حالا هم یقمو ول کنین، از خیرش گذشتم مرد خشکش زد … همانطور که یقه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد … و با خود به فکر فرورفت……………………..

نوشته شده توسط وبلاگ نویس

موضوعات: اجتماعی
[چهارشنبه 1393-09-26] [ 11:13:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  قصاب و زن همسایه (عاقبت شوم بد حجابی)فاجعه ای که نزدیک محله ما رخ داد ...

خانواده‌ای بود که مرد خانواده، کارمند اداره بود، و همسرش رعایت حجاب و شئون اسلامی را نمی‌کرد. روزی طبق معمول، مرد به اداره می‌رود و زن نیز پس از دادن صبحانة بچه‌ها به قصد خرید گوشت، از خانه بیرون می‌رود.
پس از گذشت چند ساعت، بچه‌ها از بازی خسته شده و شروع به گریه می‌کنند و تا آمدن مرد به خانه، ناآرامی بچه‌ها طول می‌کشد. مرد خانه، سراغ همسر خود را از بچه‌ها می‌گیرد و بچه‌ها می‌گویند که مادر برای خرید گوشت از خانه بیرون رفته و هنوز برنگشته، مرد سراغ قصاب محله می‌رود و پرس و جو می‌کند؛ ولی قصاب اظهار بی‌اطلاعی می‌کند.آن مرد پس از تلفن به اقوام و آشنایان سراغ پاسگاه نیروی انتظامی می‌رود و جریان را تعریف می‌کند. مأموران پس از تحقیقات اولیه، سراغ قصاب رفته و از وی پرسش می‌کنند اما قصاب با قاطعیت تمام، اظهار بی‌اطلاعی کرد.مأمورین به تفحص در مغازه پرداختند. سپس به زیرزمین که گوسفندان را پس از ذبح به آن جا می‌بردند، رفتند.هنگام خارج شدن، مأمورین مقداری مو می‌یابند که موها، موی گوسفند نیست و قصاب برای بازجویی بیشتر به پاسگاه بردند.سرانجام با پی‌گیری‌های دقیق، قصاب به جنایت خود اعتراف کرد که: این زن، همسایة ما بود ولی رعایت پاکدامنی را نمی‌کرد و سر و سینه خود را نمی‌پوشاند. و از جمال خوبی هم برخوردار بود. آن روز که به مغازه آمد به گونه‌ای به خودش رسیده بود که نفس اماره مرا به وادار کرد کامی از آن زن بگیرم.

او را برای دیدن گوشت بهتر به داخل مغازه دعوت کردم و به او گفتم گوشت خوب و مورد پسند شما، پشت یخچال است. وقتی پشت یخچال رفت او را به زیرزمین کشاندم و با کاردی که در دست داشتم او را تهدید کردم و از او خواستم تن به زنا بدهد، بیچاره می‌لرزید، اما چاره‌ای نداشت.در پایان که از او کامی گرفتم. افکار شیطانی مرا واداشت برای آن که کسی از ماجرا باخبر نشود، او را بکشم اما باز افکار شیطانی مرا رها نکرد و گوشت زن را جدا کرده، همراه گوشت گوسفندان چرخ کردم و فروختم و استخوان‌ها را نیز در فلان منطقه خاک کردم.این داستان از بدحجابی زن سرچشمه گرفت. شاید هیچگاه آن زن فکر نمی‌کرد که بدحجابی می‌تواند پایانی چنین تلخ و پرگناه داشته باشد و به تجاوز، قتل، یتیم شدن فرزندان و سرگردانی همسرش بینجامد و نیز چنین عواقبی برای قابل خود در پی داشته باشد.

نوشته شده توسط وبلاگ نویس

موضوعات: اجتماعی
 [ 02:33:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  آخرین مد .......آخر دنیا ...

نگرانش نباشید، بی حجاب ها هم روزی با حجاب می شوند، اما دیگر بسیار دیر است

نوشته شده توسط وبلاگ نویس

موضوعات: اجتماعی
 [ 02:26:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  به خیالش بهترین و جذاب ترین است ...

به خیالش بهترین است، به خیالش تک ترین است، به خیالش او خوش تیپ ترین است، به خیالش به او می گویند با کلاس تر، به خیالش لایق تعریفو تمجیدترین است، به خیالش پشت سرش، تیپش را می ستایند، اما …

نوشته شده توسط وبلاگ نویس

موضوعات: اجتماعی
 [ 02:23:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  شبکه های ماهواره ای بر بنیان خانواده چه کرده اند؟ ...



اخیرا گرایش مردم نسبت به خرید ماهواره نسبت به گذشته بسیار بیشتر شده است، البته می توان دلایل خوبی برای خرید آن ذکر نمود، اول اینکه نداشتن آگاهی کافی در مورد ابعاد اثراتی که ماهواره بر روی یک خانواده می گذارد باعث می شود که شخص بدون هیچ اطلاعی اقدام به خرید آن نماید، همچنین یکی دیگر از دلایل، جو زدگی در بین خانواده ها است، به این صورت که شخص برای خریدن یک ماهواره به هیچ عنوان دلیل و منطق خاصی ندارد، اینگونه که دلیلش برای خرید آن، داشتن ماهواره از سوی اطرافیان است، و یا دیگر دلایل شخصی، دیدن اخبار، برنامه های سرگرم کننده، برنامه های آموزشی، و یا خالی بودن برنامه های روزمره شخصی خانوادها است. که به نظر اگر یک 24 ساعت، ده برابر هم شود باز هم وقت برای دیدن این برنامه ها کافی نمی باشد. تجربه ماهواره در این چند سال نشان داده شده است که دیدن بیشتر شبکه های ماهواره ای ترویج خانواده های بی قید در برابر خانواده های سنتیست.

ادامه »

موضوعات: اجتماعی
 [ 01:31:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  از زبان من از طرف یک شهید ...

سلام هم وطن. میخواستم بزرگ بشم درس بخونم مهندس بشم خاکمو آباد کنم زن بگیرم مادر و پدرمو ببرم کربلا دخترمو بزرگ کنم ببرمش پارک ,تو راه مدرسه باهم حرف بزنیم خیلی کارا دوست داشتم انجام بدم خوب نشد باید میرفتم از مادرم, پدرم ,خاکم , ناموسم , دخترم دفاع کنم رفتم که دروغ نباشه ، احترام کم نشه همدیگرو درک کنیم ریا از بین بره دیگه توهین نباشه محتاج کسی نباشیم الان اوضاع چطوره ؟

نوشته شده توسط وبلاگ نویس

موضوعات: شهدا
 [ 01:22:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  بی حجابی در حرم مطهر امام رضا علیه السلام ...

 

گرچه زیباست ضریح حَرَمت             با حجاب دو چندان می شود حُرمَت این حَرَمت

واقعا چه صحنه زیبایست که همه ی زائران با حجاب وارد صحن می شوند ، اما در مقابل چه ناپسندیده است که هنگام خروج از حریم چادر از سر برداشته !!! گویا فقط امام رضا (ع) با آنها نامحرم است .کعبه با ان همه عظمتش با پوشش سیاهش زیباست .

خواهرم زیبایت را با چادرت که حاصل خون ریخته شده ی چند صد هزار شهید است کامل کن.

نوشته شده توسط وبلاگ نویس

موضوعات: قرآنی
 [ 12:32:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  اجتماعی ...

بعضی افراد با درس خواندن همسرشان مخالف هستند يا حداقل علاقه ای به ادامه تحصيل همسرشان ندارند، در حالی که زن و شوهر بايد براي پيشرفت يکديگر تلاش کنند.

زمینه رشد شخصیتی همسرت را فراهم کن


درست است که خدمت به همسر و تأمین نیازهای او یکی از ضرورتها و واجبات زندگی زناشویی به حساب میآید، اما موارد دیگری هم در زندگی شخصی ما انسانها وجود دارد که انجام آنها به عنوان امری واجب باید موردنظر باشد. یکی از این الزامات زندگی، وقت گذاشتن و تلاش برای علم آموزی است. این نکته در کتاب «مصباح الشریعه» نوشته شده است. پیامبر گرامی اسلام(ص) در این خصوص فرمودند: «طلب دانش بر هر مسلمانی واجب است. خدا جویندگان دانش را دوست دارد». بر اساس این حدیث شریف، زن و شوهر وظیفه دارند در عین انجام مسئولیتهایی که در قبال زندگی مشترک دارند، زمینه مساعد برای علم آموزی یکدیگر را فراهم کنند. نبی مکرم اسلام(ص) در کتاب «بحارالانوار» فرمودند: «خیر دنیا و آخرت با دانش است و شر دنیا و آخرت با نادانی».بنابراین به نظر میرسد مرد هم وظیفه دارد تا حد امکان زمینه هر خیر و برکتی را برای همسر خود فراهم و او را در این راه تشویق کند.

هم شرع تأکید کرده، هم عرف


خدا در آیه ۱۹سوره مبارک نساء در خصوص شیوه معاشرت با زنان فرموده: «و عاشروهن بالمعروف/ با زنان شایسته رفتار کنید». منظور از معروف رفتاری است که شرع و عقل آن را تأیید میکند که شامل تمام آداب و اخلاقهای پسندیده و خوب انسانی میشود. در چنین شرایطی است که میتوان گفت رفتار مردی که به طور کامل و بدون هیچ دلیل منطقی مانع از درس خواندن و علم آموزی همسر خود میشود، رفتار معروف و شایستهای نیست چرا که زن هم مانند همه انسانها حق دارد برای رشد علمی خودش وقت بگذارد و تلاش کند .خدا در آیه ۲۲۸سوره مبارکه بقره هم فرموده: «وَ لَهُنَّ مِثلُ الَّذی عَلَیهِنَّ بِالمَعرُوف/ برای زنان حقوقی است [ که باید از طرف مردان رعایت شود] همان طور که تکالیفی هم دارند».


پیشرفت علمی، زندگیتان را بهتر میکند


ایجاد شرایط پیشرفت علمی همسر

موضوعات: اجتماعی
[شنبه 1393-09-01] [ 03:38:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  السلام علیک یا اباعبدالله الحسین ...

سلام می‌کنیم بر محرمش که از کودکی تا اکنون یادش ما را رهــــا نمی‌کند. سلام می کنیم بر حسین(ع) از دل تاریکی های شب های عاشورای کودکی مان تاکنون که عشقش اسیرمان کرده است.

سلام می کنیم و بر غربت و قرابت حسین(ع) از مدینه تا کربلا. سلام می کنیم بر حال و هوای محرم که با همه فرق می کند. سلام بر شه مظلوم عالم. سلام بر دل های شوریده از عشق حسین(ع). سلام بر نواهای دل انگیز یا حسین(ع). سلام بر سینه های سوخته از عشق حسین(ع).

سلام بر لبِ تشنه ی حسین(ع)، که تشنه ی آب نبود، تشنه ی لبیک بود. سلام بر شبی که حسین(ع) وداع کرد با آن هایی که مرگ را واهمه داشتند. سلام بر عزاداران حسین(ع)که راه او، هم عزادار می خواهد و هم پیرو. و ما عزای حسین (ع) را برای لبیک به ندای «هل من ناصر ینصُرُنی» ابا عبدالله است که برپا می کنیم.

جوشش خون حسین(ع) در نینوا شیعیانت را به خروش می آورد. مرگ سرخ تو آینده ی سیاه بشریّت را، عاشقانت را، شیعیانت را سفید کرد. تو زاده ی عشقی، و خوب هم هنر خوب زیستن را و خوب مردن را به عاشقانت آموختی. رستگاری دو عالم را در عشق به تو یافتیم و این عشق ما را از تن دادن به هر ذلتی دور می دارد.

حداقلش همین است که محرمت، عاشورایت و پرچم های سیاه و سرخ که می آید، وداع می کنیم با هر چه پلیدی است که ما را گرفتار خود کرده است. محرم فرصتی است از عشق او سیراب شویم، رذالت ها را کناری بگذاریم، چند صباحی آدمیت را تجربه کنیم که تو خواهان آن بودی. و تو هر سال که محرم می شود، زنده می شوی تا همان فریاد را سر دهی که آیا کسی هست مرا یاری کند؟

و آنگاه که ظهر عاشورا می رسد نظاره می کنی که لبیک گویان کم شده اند یا زیاد؟! و باز شهید می شوی تا دل خون تو، دل های جا مانده از قافله را بسوزاند… شیعه ی حسین(ع) بودن را اگر می خواهیم، باید آن گونه زندگی کردن و این گونه مرگ را برگزینیم. به این آگاهی که رسیدیم همه ی روزها عاشورا ست و همه ی زمین ها کربلاست.

حسینی زیستن، حسینی به دیدار معبود و معشوق شتافتن، راهش همین است.

رسم دنیاست. همیشه حق عاشق این بوده است. این عاشق کشی تا قیام منتقم پا برجاست. حسین همیشه تاریخ را سیراب کرد.

این سیراب شدن از برای همه نیست بلکه: “عشق” می خواهد و لــبـیــک…

نوشته شده توسط وبلاگ نویس

موضوعات: دل نوشته
 [ 03:37:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  خدایا دوست دارم ...

از خدا پرسیدم چرا آدم اول عاشق میشه…بعد تنها میشه …؟

گفت منم اول عاشق شدم بعد تنها شدم…!

پرسیدم تو عاشق چه کسی شدی…؟

گفت عاشق تو…

گفتم کی تنهات گذاشت…؟ گفت : خود تو …

گفتم بذار بیام پیشت…

اخندید و گفت : من پیش توام…

تو کجایی…؟

نوشته شده توسط وبلاگ نویس

موضوعات: دل نوشته
 [ 03:35:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت