به پاس مقاومت و فداکاری های مردم دزفول، روز چهارم خرداد، مصادف با روز انتخاب شهرستان دزفول به عنوان شهر نمونه مقاومت، در تقویم سال ۱۳۹۰ به عنوان «روز مقاومت و پایداری» نامگذاری شد.

در آن زمان هیئت دولت، دزفول را به نام شهر نمونه مقاومت نام‌گذاری و لوح زرین مقاومت را به شهر دزفول اعطا کرد. امروز، به پاس قدردانی از مردم شهر دزفول و زنده نگه داشتن یاد شهدا، رزمندگان و ایثارگران برای نخستین بار خاطره چهارم خرداد ۶۶ را گرامی می‌داریم.

دزفول دروازه خوزستان بود و خوزستان دروازه ایران. این را هم دزفولیها خوب می دانستند و هم بعثی‌ها. از همان روزهای اول، مردم دزفول فهمیده بودند که باید بمانند، مقاومت کنند، مجروح شوند و شهید بدهند، تا شهرهای دیگر بمانند. آنها یاد گرفته بودند که چطور با یک موشک که از ناکجا آباد بر سرشان فرود می آید، کنار بیایند. مثل آن مادر پیری که دو تا از پسرهایش شهید شده بودند، آمده بود کوچه را آب و جارو می کرد. می گفت که دلم می‌خواهد وقتی بسیجی ها آمدند اینجا، ببینند که ما هنوز هستیم و پشتشان را خالی نکرده ایم. یا مثلاً آن روز که انتخابات ریاست جمهوری بود. شب قبلش پنج تا خمپاره زدند به شهر، فردا مردم شهدایشان را بردند سردخانه، بعد رفتند به کاندیدایشان رأی دادند، بعد شهدایشان را بردند به سمت گلزار شهدا تا بگویند نبض حیات، نبض اسلام و انقلاب هنوز در دزفول می‌زند.

ادامه مطلب :

اولویتها برای مردم معلوم بود. راهپیمایی روز قدسشان را زیر موشکباران انجام می دادند. در سختیها هم اصلاً اهل کوتاه آمدن نبودند. برای مقابله با عراقیها، اسلحه کم داشتند. مردانه یک نارنجک می انداختند وسط ورق بازی چند تا عراقی و با خشاب پر برمی گشتند بین بقیه. شعار و تکبیر هم که چاشنی غم و شادی شان شده بود. مؤمن بودند، وگرنه در آن کشاکش بلا، هر کس بود از شهر می رفت و دنبال یک سرپناه امن. می‌گشت تا موشکی زندگی او را بر هم نزند. آن روز عراقیها فکر می کردند به راحتی می توانند از این دروازه بیایند و ایران را مال خودشان بکنند. نمی دانستند که در آینده نزدیک، دزفول نمادی از مقاومت مردم ایران می شود. وافتخاری برای هر کس که از ولایت دم می‌زند طوری که آن جوان دزفولی به خنده بگوید: «خمپاره که زدند ناشکری کردیم، شد گلوله توپ. قدر توپ را ندانستیم، شد موشک سه متری، از سه متری هم به شش متر و از آن هم به نه متری و دوازده متری. برویم خدا را شکر کنیم تا پانزده و بیست متری نرسیده!» و راست می گفت؛ دزفول انواع بمبارانها را تجربه کرده بود. و گاهی مردم به شوخی می‌گفتند این بعثی‌ها عجب خری هستند موشک‌های دوازده متری را می‌زنند کوچة سه‌متری.

موشک به خانه های انتهای یک کوچه اصابت کرده بود. کوچه باریک بود و بولدوزر نمی توانست برود زیرآوار مانده ها را نجات بدهد. پیرمردی فریاد زد: «خب خانه های ما را خراب کنید تا کوچه باز بشود.»

دزفول برای خودش شده بود خط مقدم جبهه. اصلاً جبهه شهری، خطرناکتر بود. نه دشمن را می دیدی و نه می‌توانستی او را نشانه بگیری. فقط می توانستی شهرت را ول کنی و بروی یا بمانی و صبر کنی! و مردم دزفول ماندند و حماسه آفریدند. در شهر ماندند و حکایت این ماندن و استوار ماندن، در این چند خط نگنجید. در هیچ کتابی هم نمی گنجد، فقط وقتی به دروازة شهر رسیدی به چشم دیگری به این مردم بنگر و وقتی از آن خارج شدی یقین بدان اگر روزی از روزها عده‌ای خواستند دروازة ایران را بگشایند به برکت اهل‌بیت علیهم‌السلام از این دژ نخواهند گذشت.(1).

ايثار در اين كهنه سرا معمول است

همواره دعاي مردمش مقبول است

پرسيد يكي: كجاست اين شهر شگفت؟

گفتند: امام شهر ها دزفول است!

هر چند كه خارج از بياني دزفول

يك شهر هميشه قهرماني دزفول

از مردم مهربان و با ايمانت

پيداست نمونه در جهاني دزفول

هر لاله سر زخود رهیدن دارد

پرواز بدون بال دیــدن دارد

خوشبخت ترین شهيد هنگام عروج

از «سبز قبا» شال به گردن دارد(2)

منبع:

1-http://pelaknews.blogfa.com - منبع : نشریه شماره هشتم فتح المبین - تابستان ۱۳۸۵

2- http://pelaknews.blogfa.com- شاعر: عبدالرحیم سعیدی راد

موضوعات: اجتماعی, مناسبتی, ایام شعبانیه
[سه شنبه 1395-03-04] [ 11:37:00 ق.ظ ]