حداقل بهنجاری

همان گونه که اشاره شد، «بهنجاری» یعنی: سعادت انسانی که متجلّی در رستگاری و نیل به کمال و قرب الی الله است. نخستین مرحله از سعادت و حداقل بهنجاری در سایه حداقل ایمان به خدا شکل می گیرد و آنچه از مرز ایمان بیرون باشد، هرچند در عنوان «اسلام» جای گیرد، همانند کفر نابهنجاری است؛چنان که خداوند به پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید: «به اعرابی که مدعی ایمان هستند، بگو: ایمان نیاورده اید، بلکه بگویید: اسلام آورده ایم، و هنوز ایمان در دل های شما وارد نشده است.»(32)
در مجموع، باید گفت: حداقل بهنجاری نخستین مرحله ایمان است.(33) در روایتی از امام باقر علیه السلام به همین مفهوم اشاره شده است که «ایمان اسلام را همراه خود دارد، ولی هر مسلمانی مؤمن نیست.»(34) ایمان نیز که دربردارنده بهنجاری است، دارای مراتبی می باشد که در روایات و احادیث ائمّه طاهرین علیهم السلام تبیین گردیده است. امیرمؤمنان علی علیه السلام در این زمینه می فرمایند: «کم ترین حدّ ایمان آن است که شخص خدا، پیامبر وامام خویش را بشناسد و با طاعت و رفتارش به آن ها اقرار نماید و بر این اساس، هنگامی که به او امر شد، اطاعت، و هنگامی که مورد منع و نهی قرار گرفت، امتثال نماید.»(35) بر این اساس، می توان حداقل بهنجاری را عبارت از شناخت خداوند، انبیا و ائمّه اطهار علیهم السلام و ایمان قلبی به آنان دانست که این موضوع در رفتار صالح و طاعت و دوری از گناه تجلّی می یابد. البته همان گونه که پیش از این تأکید شد، مراتبی بالاتر از ایمان وجود دارد که معارف اسلامی ایمان آورندگان را برای دست یابی به مراحل بالاتر تشویق و ترغیب می کند و «خداوند نیز آرامش را بر دل های مؤمنان نازل می کند تا ایمانی بر ایمانشان افزوده گردد.»(36)

در مراحل بالاتر بهنجاری، انسان جز از خدا نمی هراسد، جز به او دل نمی بندد و جز او وجود مستقلی نمی بیند و این تنها برای اولیای خدا میسّر است. البته هرکس باید تلاش کند و در این مسیر گام بردارد تا به توحید ناب نزدیک شود و اگر خداوند در قرآن کریم می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید، به خدا و رسولش ایمان آوردید.»(37) در حقیقت به مفهوم مرتبه ای بودن ایمان و بهنجاری اشاره دارد و بر این اساس، به مؤمنان سفارش می شود تا برای دست یابی به مراحل بالاتر ایمان، تلاش کنند و به طور کلی، می توان گفت: رویکرد اسلامی همواره انسان را برای رشد و تعالی و نزدیک شدن به کمال مطلق و در نتیجه، دست یابی به مراحل بالاتری از بهنجاری سوق داده، ترغیب می نماید. بر پایه این دیدگاه، حتی اگر کسی برای یک روز از رشد، پویایی و تعالی باز ماند و دچار رکود شود، متضرر و مغبون گشته است.(38) در ادعیه و مناجات ها، که دربردارنده بسیاری از نگرش ها و معارف اسلامی است، به این مفهوم مکرّر اشاره شده است.(39)

تعریف «نابهنجاری»

وقتی سعادت (به معنای دست یابی به برترین و پایدارترین لذت ها که به واسطه قرب الهی محقق می شود) اصلی ترین شاخصه در تعریف «بهنجاری دانسته شد، نقطه مقابل آن (شقاوت) نیز اصلی ترین شاخصه در تعریف «نابهنجاری» است؛ زیرا دو مفهوم «بهنجاری» و «نابهنجاری» مفاهیمی «برابر نهادی» بوده، تعریف هر یک تعریف دیگری را در پی دارد. با این همه، در اسلام نیز از این موضوع صریحا سخن به میان آمده و همان گونه که تحصیل سعادت و بهنجاری تنها در سایه ایمان امکان پذیر است، سبب اصلی نابهنجاری نیز کفر و انکار نسبت به همان مواردی است که ایمان به آن ها تعلّق می گیرد؛ یعنی کفر نسبت به خداوند، پیامبران علیهم السلام (40) و معاد.(41)
آیات متعددی از قرآن کریم مواردی همچون کفر، شرک،(42) تکذیب آیات خدا(43) و یا کفر نسبت به آیات خدا و قیامت(44) را سبب اصلی شقاوت ابدی (نابهنجاری) می دانند. از جامع ترین آیات در این زمینه آیه ذیل است:

ادامه مطلب :

«و من یکفر باللّه و ملائکته و کتبه و رسله و الیوم الاخر فقد ضلّ ضلالاً بعیدا» (نساء: 136)؛ هرکس خداوند، فرشتگان، کتاب ها، پیامبران او و روز جزا را منکر شود، در گم راهی دور افتاده ای است. این گم راهی همان شقاوت ابدی و به عبارت دیگر، شاخصه اصلی نابهنجاری است و در حقیقت، بازگشت همه این موارد به پذیرش مکتب و مرامی غیر از اسلام است؛ «و من یبتغ غیرالاسلام دینا فلن یقبل منه» (آل عمران: 85)؛ هر که غیر از اسلام دین دیگری بجوید، هرگز از وی پذیرفته نخواهد شد.
کفر و نابهنجاری

اگر به تعریف «بهنجاری» و «نابهنجاری» نظری بیفکنیم، به این نکته واقف می شویم که همان گونه که ایمان یگانه عامل و نشانه بهنجاری است، کفر نیز سبب شقاوت ابدی و در نتیجه، نابهنجاری می باشد. کسی که کفر بورزد، خود را از رسیدن به کمال، رشد و سعادت محروم می گرداند و این امر جدای از آن که مهم ترین سبب نابهنجاری است، نشان دهنده شخصیت نابهنجار می باشد. قرآن کریم نیز در آیات فراوانی، از کفر به عنوان مایه خسران و شقاوت ابدی یاد کرده است که با توجه به تعریف «نابهنجاری» می توان آن را سبب بنیادین نابهنجاری دانست.
متعلّق کفر

در این جا، این سؤال مطرح می شود که کفر نسبت به چه چیزهایی منشأ نابهنجاری می شود؟ در پاسخ به این سؤال، باید گفت: کفر به خداوند، پیامبران علیهم السلام (45) و معاد(46) بنیان تمامی نابهنجاری ها محسوب می شود. از جامع ترین آیات مربوط به کفر، این آیه است: «و من یکفر باللّه و ملائکته و کتبه و رسله و الیوم الاخر، فقد ضلّ ضلالاً بعیدا» (نساء: 136)؛ هرکس خداوند، فرشتگان، کتب آسمانی و پیامبران او و روز جزا را منکر شود، در گمراهی دور افتاده ای (عمیق) است. بازگشت همه این موارد به پذیرش دینی غیر از اسلام است. «و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه» (آل عمران: 185)؛ هرکس دینی غیر از دین اسلام بجوید، از او پذیرفته نخواهد شد.

البته مقصود از کفر در این جا، کفر در مقابل ایمان است، نه در مقابل اسلام، و همان گونه که «ایمان» عبارت از عمل اختیاری قلبی (درونی) است و تنها ادعای زبانی کفایت نمی کند، کفر نیز معنایی گسترده تر از مفهوم مشهور آن دارد. بر این اساس، افرادی که از لحاظ زبانی، ادعای مسلمانی کنند، ولی در حقیقت ایمان نیاورده باشند، هرچند دارای ایمان ظاهری هستند، ولی از لحاظ باطن کافرند و بهنجاری و نابهنجاری نیز در گرو حقایق باطنی است. این تعریف از «کفر» نفاقرا نیز شامل می شود و منافقان نیز در زمره کافران قرار می گیرند. احکام ظاهری اسلام همانند جواز ازدواج و ارث بردن از مسلمان شامل حال کسانی می شود که شهادتین را بر زبان جاری سازند، هرچند در دل ایمان نداشته باشند. البته این امر یک حکم فقهی ظاهری است که برای تأمین مصالح مسلمانان در این جهان وضع شده است و هیچ ارتباطی با جنبه های بهنجاری و سعادت جاودانی انسان ندارد و اگر کسی در ورای ادای شهادتین و حتی عمل به همه احکام اسلام، در دل، ایمان به خدا، پیامبر صلی الله علیه و آله و معاد نداشته باشد، هیچ سطحی از بهنجاری را دارا نیست.
تعریف دیگری از «کفر» و ارتباط آن با بهنجاری

یکی از معانی «کفر» تعریف مزبور بود که به معنای فقدان هرگونه مرتبه ای از ایمان است که به معنای نابهنجاری مطلق می باشد و با هیچ یک از مراتب نابهنجاری سازگار نیست. اما کفر، شرک و نفاق دارای تعاریف دیگری نیز می باشند که قابل جمع با مراتبی از بهنجاری و ایمان هستند. در این قسم از نابهنجاری (کفر) انسان مؤمن به دلیل نقصان معرفت (شناخت) یا آلودگی نفسانی و ضعف اخلاقی، مراتبی از کمال را ادراک نمی کند و طبعا ایمان او یک ایمان کامل نیست و درست به موازات ایمان ناقص، درجاتی از شرک به خداوند را داراست. هرچند چنین فردی به معنای نخست کفر و نابهنجاری، کافر و نابهنجار نیست، اما نسبت به معنا و تعریف دوم، مراتبی از کفر و نفاق را داراست.

اگر در منابع اسلامی، گاهی به بیان نشانه هایی از نفاق برمی خوریم که با ایمان نیز قابل جمعند، با توجه به همین معناست؛ مثلا، کسی که نماز می خواند و به آن ایمان هم دارد، ولی با کسالت نماز می خواند، بهره ای از نفاق را داراست.(47) در مورد ارتباط این دو تعریف از کفر با بهنجاری و نابهنجاری، باید گفت: براساس تعریف دوم، مراتبی از بهنجاری و نابهنجاری با هم جمع می شوند. جمع این دو مفهوم در هر سطحی از بهنجاری و نابهنجاری مصداق نمی یابد، بلکه حد آن از حداقل بهنجاری تا مرز انسان کامل یعنی حدّ اعلای بهنجاری را شامل می شود؛ چه آن که اگر کسی حداقل بهنجاری یعنی اصل ایمان را دارا نباشد، در نابهنجاری مطلق قرار گرفته و هیچ بهره ای از بهنجاری را دارا نیست تا بتوان گفت وی دارای مراتبی از بهنجاری و نابهنجاری است. اما اگر کسی حداقل ایمان را، که ضامن سعادت اوست، کسب کند، ممکن است مراتبی از نابهنجاری و کفر و شرک را دارا باشد و هرقدر ایمان او کامل تر شود، به مراتب بالاتری از کمال و بهنجاری دست می یابد، تا جایی که انسان های کامل، هیچ گونه نابهنجاری را دارا نیستند. البته در همین جا لازم است به این موضوع نیز اشاره شود که هرچند مراتبی از نابهنجاری همانند کفر به معنای نخست با هیچ مرتبه ای از بهنجاری جمع نمی شوند، اما این بدان معنا نیست که نابهنجاری مطلق، خود دارای هیچ گونه مراتبی نباشد، بلکه در کفر نیز برخی مراتب آن شدیدتر از برخی دیگر است و به عبارت دیگر، رتبه های نابهنجاری به حسب دوری از مرز بهنجاری و نابهنجاری ارزیابی شده، به همین دلیل، بعضی افراد نابهنجار نسبت به دیگران دارای شقاوت بیش تر و نابهنجاری شدیدتری هستند. در قرآن کریم، از چنین مواردی با عناوینی همچون گم راهی دورافتاده (ضلال بعید)(48) و یا وقوع در پست ترین درجات آتش جهنم(49) تعبیر شده است.

ادامه دارد ……

پی نوشت ها در قسمت آخر ارائه می گردد .

منبع : پایگاه اطلاع رسانی حوزه

موضوعات: اسلام
[پنجشنبه 1395-08-13] [ 10:42:00 ق.ظ ]