دلیل نابهنجاری کفر

هرچند اگر روال ورود در بحث بهنجاری و نابهنجاری و تعریف و ملاک آن از نقطه نظر اسلام تا کنون مورد تأمّل و دقت نظر قرار گرفته شده باشد، به بیان چنین دلیلی نیاز نیست، ولی با این حال، لازم می نماید به دلیل اهمیت سؤال، یک بار دیگر به این سؤال که چرا کفر نابهنجاری است به طور جداگانه نیز پاسخ دهیم. بدین منظور، به اختصار به این موضوع اشاره می شود که در تمامی مکاتب روان شناسی، عللی برای نابهنجاری مشخص کرده اند که این علل و ملاک های بهنجاری براساس دیدگاه آن ها نسبت به انسان و گستره وجودی او بنا شده اند. تقریبا تمامی مکاتب روان شناسی نگاهی مادی به انسان داشته، حیات اخروی او را مدّنظر قرار نمی دهند و بر این اساس، تعریف خودشان را از بهنجاری و نابهنجاری مطرح کرده اند.

اسلام نیز نگرش خاصی نسبت به انسان دارد که مورد تأیید عقل و وحی است. در این رویکرد، گستره وجودی انسان ابدی است و هدف از خلقت وی نیز کمال و قرب الی الله، و زندگانی دنیایی وی در مقابل آخرت کالایی کم ارزش و ناچیز به شمار می آید.(50) سعادت انسان نیز دست یابی به پایدارترین و برترین لذت هاست که در سایه عبادت و دوری از معصیت تحقق می یابد. این امور برجسته ترین و مهم ترین واقعیت های هستی می باشند که سخت به انسان و سعادت وی پیوند خورده اند و این انسان است که باید با توجه به همه این مسائل، در راستای نیل به سعادت خود، به همه محدودیت های خود و جهان واقف گشته، در جهت کمال با آن ها سازگاری یافته، سعادت ابدی خود را، که همان بهنجاری حقیقی است، تأمین نماید.

قرآن کریم با پذیرش و تصدیق به وجود لذت جویی و رنج گریزی در انسان، از آن در جهت تربیت و سوق دادن او به سوی کمال نهایی اش استفاده می کند.

فلسفه وجود وعده های فراوان بر انجام کارهای نیک و وعده های بسیار بر ارتکاب کارهای زشت در قرآن کریم، شاهدی بر نکته یادشده است که اگر ایمان آورید و عمل صالح انجام دهید، به بهشت خواهید رفت و از نعمت ها بهره مند می گردید و اگر کفر ورزید و به گناه آلوده شوید، به آتش دوزخ در خواهید افتاد.

طبعا انسانی که با شناخت این حقایق به خداوند متعال ایمان آورده، راه سعادت را می پیماید، انسانی بهنجار است. انسان کافر، که با غفلت از همه حقایق هستی و با توجه نکردن به گستره وجودی خویش و عدم درک لذات پایدار و حقیقی، به لذت های زودگذر و آمیخته با رنج این دنیا دل خوش کرده، مسلّما شخصی نابهنجار است و کفر و شرک زمینه اصلی شقاوت و نابهنجاری وی را فراهم آورده است. انسان کافر، یا حقیقت را نشناخته و یا حاضر نیست در جهت کمال و سعادت ابدی خویش، خواسته های نفسانی و غریزی خود را محدود کند. به عبارت دیگر، می توان گفت: کافر هیچ گاه نتوانسته است در جهت سعادت، با همه جهان واقعی سازگاری یابد. وی تحت سیطره فشارهای غریزی و هواهای نفسانی قرار گرفته و اصیل ترین نیازهایش را به فراموشی سپرده است. از نقطه نظر اسلامی، «کافران همانند چهارپایان [از زندگانی مادّی [بهره مند می شوند [لذّت می برند] و مانند آن ها می خورند(51) و حتی گاهی از حیوانات نیز پست تر می گردند.(52)

ادامه مطلب :

ظرفیت های بهنجاری

همان گونه که گفته شد، خداوند متعال در سرشت و فطرت انسان، استعدادی برای رشد و کمال به ودیعه گذاشته است. این استعداد زمینه و قوّه اولیه ای را برای رشد فراهم می آورد. اما در راستای فعلیت یافتن استعدادهای انسان در جهت کمال، زمینه و قوّه ای دیگر نیز وجود دارد که می توان آن را «زمینه ثانوی» نامید که به فعلیت نزدیک تر است. در مجموع، از زمینه های موجود برای کمال در انسان با عنوان «ظرفیت های بهنجاری» یاد می شود. فطرت زمینه ای برای بهنجاری است که ظرفیت بی نهایتی را برای رشد و کمال انسان فراهم می آورد.

چنین ظرفیتی در وجود همه انسان ها قرار دارد، ولی این بدان معنا نیست که چنین زمینه ای ضرورتا به کمال منجر شود؛ زیرا ممکن است فعلیت یافتن هر قوّه ای مستلزم مقدّمات و پیش نیازهایی باشد که به عنوان زمینه های ثانوی و یا ظرفیت های نزدیک تلقی می شوند و به فعلیت رسیدن زمینه های اولیه و یا به عبارت دیگر، فعلیت یافتن کمال نهایی انسان در گرو وجود چنین زمینه ها و ظرفیت هایی است.

البته در نحوه وجود ظرفیت های بهنجاری و نوع ویژگی هایشان، عوامل محیطی و اکتسابی نقش مهمی دارند. از این رو، باید گفت: ظرفیت های بهنجاری در افراد گوناگون به واسطه عوامل متفاوت، متغیّر می باشد و طبعا چنین ظرفیت هایی برای بهنجاری در مقایسه با ظرفیت های فطری ممکن است افزایش یا کاهش یابند؛ یعنی ممکن است زمینه اولیه ای که برای کمال نهایی انسان وجود دارد، روز به روز شکوفاتر گردد و انسان را به مراحلی از بهنجاری نایل کرده، برای نیل به مراحل بالاتر آماده سازد که این آمادگی در مقایسه با قبل، افزایش یافته است و یا این که آمادگی و ظرفیت اولیه فرد نیز به واسطه علت های گوناگون کاهش یابد و استعداد شخص برای بهنجاری به تدریج کاسته شود.

البته این موضوع را نیز باید متذکر شد که هرچند ظرفیت های بهنجاری در برخی افراد کاهش می یابد، ولی این بدان معنا نیست که زمینه نیل به بهنجاری به طور مطلق مسدود گردد، بلکه همواره ظرفیتی هرچند اندک از بهنجاری در انسان باقی می ماند که می تواند در صورت اراده قاطع، او را به سعادت و بهنجاری واصل گرداند.

حضرت موسی بن جعفر علیه السلام می فرمایند: «خداوند دل های مرده را به نور حکمت زنده می کند؛ همان گونه که زمین را به باران آسمان زنده می سازد.»(53) این سخن آن امام همام اشاره به این نکته دارد که علی رغم کاهش شدید ظرفیت های بهنجاری، ممکن است به دلیل برخی عوامل مشخص این ظرفیت ها، افزایش یابد و انسان نابهنجار به سطح مطلوبی از بهنجاری دست یابد.
··· پی نوشت ها

1 لقمان: 20 / بقره: 29

2 اسراء:70

3 انفال: 22

4 محمدتقی مصباح یزدی، خودشناسی برای خودسازی، چ اول، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) 1377، ص 41

5 این بحث (قرب الی الله) از کتاب فلسفه اخلاق تألیف مجتبی مصباح، ص 125 اقتباس گردیده است.

6 «و ما خلقت الجنّ و الانس الاّ لیعبدون»؛ جن و انس را جز برای عبادت نیافریدم. (ذاریات: 56)

7 بخش عمده مطالب از کتاب انسان شناسی، تألیف محمودرجبی اقتباس شده است.

8 محمد دولتخواه، پایان نامه کارشناسی ارشد «رابطه ایمنی ناایمنی با موفقیّت تحصیلی در طلاب سال های اول و پنجم حوزه علمیه قم»، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، 1379

9 «گرایش» یک میل و نیاز روانی محسوب می شود و از این میل و نیاز انگیزش به وجود می آید و در واقع، انگیزش مرحله ای قبل از رفتار تلقی می گردد و فرد را برمی انگیزد تا رفتاری خاص انجام دهد.

10 محمد دولتخواه، پیشین

11 قال الصادق علیه السلام : «انّ اللّه عزّوجلّ خلق النّاس کُلّهم علی الفطرة الّتی فطرهم علیها لا یعرفون ایمانا بشریعةٍ و لا کفرا بجحود، ثمّ بعث اللّه الرّسل تدعوا العبادالی الایمان به فمنهم من هدی الله و منهم من لم یهده الله» محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 2، ص 417

12 محمد دولتخواه، پیشین

13 «ولتجدنّهم أحرص الناس علی حیاة و من الّذین أشرکوا یودّ أحدهم لو یعمّر الف سنّة»؛ و آن ها را حریص ترین مردم، حتی حریص تر از مشرکان، بر زندگی (این دنیا و اندوختن ثروت) خواهی یافت، (تا آن جا) که هر یک از آن ها آرزو دارد هزار سال عمر به او داده شود. (بقره: 96)

14 «ما عندکم ینفذ وما عنداللّه باق»؛ آنچه نزد شماست فانی می شود، اما آنچه نزد خداست باقی می ماند. (نحل: 96)

15 «بل تؤثرون الحیوة الدنیا و الاخرة خیر و أبقی»؛ ولی شما زندگی دنیا را مقدّم می دارید، در حالی که آخرت بهتر و پایدارتر است. (اعلی: 16و 17)

16 «ما عندالله خیر وابقی افلا تعقلون»؛ آنچه نزد خداست بهتر و پایدارتر است؛ آیا اندیشه نمی کنید؟ (قصص: 60)

17 «افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انّکم الینا لا ترجعون»؛ آیا گمان کرده اید که شما را بیهوده خلق کرده ایم و به سوی ما بازگردانده نمی شوید؟ (مؤمنون: 115)

18 «و ما خلقت الجنّ والانس الاّ لیعبدون»؛ نیافریدم جن و انس را مگر برای عبادت. (ذاریات: 56)

19 ذاریات: 21

20 فصلت: 53

21 یوسف: 109 / نمل: 69 / روم: 42

22 یوسف: 111 / اعراف: 176

23 اسراء: 77 / احزاب: 62 / فاطر: 43 / فتح: 23

24 این بحث عمدتا از کتاب اخلاق در قرآن، تألیف استاد محمدتقی مصباح، ج 2، ص 105110 اقتباس گردیده است.

25 «بل تؤثرون الحیوة الدّنیا» (اعلی: 16)

26 منظور از «رفتار» اعمال اختیاری انسان است. این اعمال و رفتارهای اختیاری گاهی به صورت رفتارهای مشهود در اعضای ظاهری و بدن وی بروز می یابند و گاهی به صورت رفتارهای درونی، هرچند قابل مشاهده نیستند، ولی هم از اختیار و انتخاب انسان نشأت می گیرند و هم دارای آثار مشهودند.

27 نساء: 122 و 57 / توبه: 72 / نساء: 13

28 بقره: 256

29 حدید: 21 و19

30 بقره: 62 / معاده: 69

31 محمدتقی مصباح، «چکیده اخلاق در قرآن» ج اول، قم، دارالفکر، 1378

32 «قالت الاعراب آمنّا قل لم تؤمنوا ولکن قولوا اسلمنا و لمّا یدخل الایمان فی قلوبکم.» (حجرات: 14)

33 منظور از «اسلام» تنها اظهار شهادت به وحدانیت خدا و نبوّت حضرت رسول صلی الله علیه و آله است و هرچند فرد ایمان قلبی نیاورده باشد (همانند منافقان)، با این حال نیز برخی احکام حقوقی اسلام شامل حالش می شود.

34 «الایمان یشرک الاسلام و الاسلام لا یشرک الایمان» محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج 1

35 «أدنی ما یکون به العبد مؤمنا ان یعرّفه الله نفسه فیقرّ له بالطّاعة و یعرف امامه و حجّته فی أرضه و شاهده علی خلقه فیقرّ له بالطّاعة، قال سلیم: قلت یا امیرالمؤمنین و ان جهل جمیع الاشیاء الا ما وصفت؟ قال: نعم، اذا امر اطاع و اذا نهی انتهی» (میزان الحکمه، ج 1، باب الایمان)

36 «هو الّذی أنزل السّکینة فی قلوب المؤمنین لیزدادوا ایمانا مع ایمانهم.» (فتح: 4)

37 یا أیّها الذین آمنوا، امنوا بالله و رسوله.» (نساء: 136)

38 امام صادق علیه السلام : «من اشتوی یوماه فهو مغبون»، محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 71، ص 173

39 در این فراز از ادعیه، مفهوم رتبه ای بودن ایمان و گرایش برای رسیدن به مراحل بالاتر مشاهده می شود:

1. «والحقنی بنور عزّک الابهج فاکون ذلک عارفا و عن سواک منحرفا»؛ و مرا به پر بهجت ترین نور عزّتت ملحق ساز تا تنها شناسای تو بوده، از غیر تو روی گردان شوم.

2. «بلّغ ایمانی أکمل الایمان و اجعل یقینی أفضل الیقین و انته بیّنی الی أحسن البیّنات»؛ خدایا، ایمان مرا به کامل ترین درجه ایمان برسان و یقینم را برترین یقین قرار ده و نیتم را به نیکوترین نیت برسان. (دعای مکارم الاخلاق)

3. «واجعلنی من أحسن عبیدک عندک و أقربهم منزلة منک و أخصهم زلفة لدیک»؛ خدایا، مرا از بندگانی که بهترین بهره و نصیب را برد تو دارند و مقامشان به تو نزدیک است و منزلتی اختصاصی دارند، قرار ده. شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه.

40 فتح: 13

41 انعام: 27 و 29 و 31/ اعراف: 147 / یونس: 8و7 / فرقان: 11 / نمل: 4 / سبأ: 8

42 نسا: 16 / توبه: 113 / اسراء 39

43 آل عمران: 4 / نساء: 56 / مائده: 10

44 عنکبوت: 23 / روم: 16

45 فتح: 13

46 انعام: 27 و 29 و 31 / اعراف: 47 / یونس: 8و7

47 «ولا یأتون الصّلوة الاّ و هم کسالی.» (توبه: 54)

48 نساء: 136

49 «انَّ المنافقین فی الدّرک الاسفل من النّار» نساء: 145

50 «یا قوم انّما هذه الحیوة الدنیا متاعٌ و انّ الاخره هی دارُ القرار»؛ ای قوم، این زندگانی دنیا متاع ناچیزی بیش نیست و سرای آخرت منزلگاه ابدی و حیات جاودانی است. (غافر: 39)

51 «والّذین کفروایتمتعون ویأکلون کما تأکل الانعام» (محمد: 12)

52 اعراف: 179

53 «انّ الله یحیی القلوب المیتّه بنور الحکمة کما یحیی الارض بوابل المطر» (بحارالانوار، ج 1، ص 146)

منبع : پایگاه اطلاع رسانی حوزه

موضوعات: اسلام
[پنجشنبه 1395-08-13] [ 10:44:00 ق.ظ ]