ساجدین(ندای صلح و حقیقت)





درباره وبلاگ


بسم رب فاطمه(س)

با سلام حضور همه ی کسانی که به وبلاگ من سر می زنند. امیدوارم مطالب وبلاگ مورد استفاده عزیزان قرار بگیرد. چون مسئله حجاب مربوط به همه جامعه است نه فردی و نه خانوادگی. امیدوارم بتوانم گامی هرچند کوچک در این راستا بردارم.
ان شا الله مورد تائید آقا امام زمان قرار بگیرد
امیدوارم شما نیز ما را در این راه یاری کنید
یاحق.




ساجدین(ندای صلح و حقیقت)


قالَ الإمامُ الْحَسَنُ الْمُجتبى عَلَیْهِ السَّلام : یَابْنَ آدَم! لَمْ تَزَلْ فى هَدْمِ عُمْرِكَ مُنْذُ سَقَطْتَ مِنْ بَطْنِ اُمِّكَ، فَخُذْ مِمّا فى یَدَیْكَ لِما بَیْنَ یَدَیْكَ، فَإنَّ الْمُؤْمِنَ بَتَزَوَّدُ وَ الْكافِرُ یَتَمَتَّعُ امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمود:

اى فرزند آدم از موقعى كه به دنیا آمده اى، در حال گذراندن عمرت هستى، پس از آنچه دارى براى آینده ات (قبر و قیامت) ذخیره نما، همانا كه مؤمن در حال تهیّه زاد و توشه مى باشد; ولیكن كافر در فكر لذّت و آسایش است. نزهه الناظر و تنبیه الخاطر: ص 79، س 13، بحارالأنوار: ج 75، ص 111، ح 6. به نقل از سايت انديشه قم








جستجو






 
  پس اگر حکومت و خلافت حق خاص علی علیه السلام نبود، پس آن همه احتجاجات و مبارزات در این باره برای چه بود؟(قسمت آخر) ...

مقابله با منطق اهل سقیفه

ممکن است کسی بگوید اگر از جانب پیامبر نصی بر خلافت علی علیه السلام وجود داشت، پس چرا امام در اثبات خلافت برای خود، به لیاقت و شایستگی و احیانا به قرابت خود با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تکیه کرده است؟ !

برخی از دانشمندان اهل سنت که شرحی بر نهج البلاغه نوشته اند منطق امام را در شایستگی خویش به خلافت یکی پس از دیگری قرار داده اند و سپس نتیجه گرفته اند که هدف امام از این بیانات اثبات شایستگی خود به خلافت است بدون این که از جانب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نصی، بر خلافت امام در میان باشد و چون امام از نظر قرابت پیوند نزدیکتری با پیامبر داشت و از نظر علم و اطلاع از اصول سیاست و کشور داری سرامد همه یاران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به شمار می رفت، از این هت شایسته بود که امت او را برای خلافت برگزینند ولی چون سران امت بنا به عللی مفضول را بر افضل مقدم داشتند و به جای گزینش علی علیه السلام غیر او را برگزیدند; لذا امام علیه السلام زبان به تظلم و شکایت گشوده است که من از هر لحاظ بر خلافت از دیگران شایسته تر و اولی می باشم.

حقی که امام علیه السلام در بیانات خود از آن یاد می کند و می گوید: از روزی که پیامبر از دنیا رفت حق مرا گرفتند و مرا از آن محروم ساختند، حق شرعی نیست که از جانب صاحب شرع به او داده شده باشد و تقدیم غیر برتر بر او یک نوع مخالفت با دستور شرع به حساب آید، بلکه مقصود یک حق طبیعی است که بر هر انسانی لازم است که با وجود برتر، دیگری را انتخاب ننماید ولی هرگاه گروهی این قانون طبیعی را مراعات نکنند و کار را به دست فردی بسپارند که از نظر علم و قدرت و شرایط روحی و جسمی در سطح پایین تری قرار دارد، اینجا جا دارد شخصیت برتر زبان به شکوی و گله بگشاید و بگوید:

«فوالله ما زلت مدفوعا عن حقی مستاثرا علی منذ قبض الله نبیه صلی الله علیه و آله و سلم حتی یوم الناس هذا» . (24) «به خدا سوگند، از روزی که خداوند جان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را قبض کرد، من از حق خویش محروم شدم تا امروز که مشاهده می کنید» .

و یا بگوید:

«استخلف الناس ابوبکر و انا والله احق بالامر منه و اولی به و استخلف ابوبکر عمر و انا والله احق بالامر و اولی به منه » . (25) «ابوبکر بر مردم خلافت یافت در حالی که به خدا سوگند من از او به خلافت سزاوارتر بودم و ابوبکر هم عمر را خلیفه کرد در حالی که به خدا سوگند من از وی به خلافت اولی و سزاوارترم » .

و همچنین یکی از نویسندگان معاصر نیز پس از ذکر 17 حدیث در اثبات احقیت و اولویت علی علیه السلام به خلافت نتیجه می گیرد که: «در تمام این بیانات احق و اولی بودن خود را به مقام خلافت اثبات می کند و از مجموع قضایا و اخبار و احادیث جز این معنی مفهوم نمی شود که شخص شخیص مولی الموحدین از دیگران به امر حکومت امت اولی و احق بوده است نه این که مقام خلافت، خاص حضرت اوست » . (26) در پاسخ باید گفت: این مطلب که به عنوان تحقیق از آن یاد شده، پنداری بیش نیست، هیچ گاه نمی توان مجموع سخنان امام علیه السلام را بر لیاقت و شایستگی ذاتی حمل نمود و یک چنین شایستگی نمی تواند مجوز حملات تند امام بر خلفا گردد زیرا:

اولا: امام در برخی از سخنان خود روی  وصیت  پیامبر تکیه کرده و صریحا درباره ی اهل بیت علیهم السلام می فرماید:

ادامه »

موضوعات: مناسبتی, اهل بیت, این هفته چه بنویسیم (9)
[شنبه 1395-06-27] [ 02:54:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  پس اگر حکومت و خلافت حق خاص علی علیه السلام نبود، پس آن همه احتجاجات و مبارزات در این باره برای چه بود؟(قسمت سوم) ...

وصایت یک اصل ما فوق شورا

در نظام سیاسی اسلام، تعیین امام و خلیفه، به یکی از دو طریق انجام می گیرد:

1. وصایت .

2. شورا.

اگر در این دو مفهوم عمیق فکر کنیم، می بینیم این دو ملاک در عرض هم نبوده و بلکه در طول هم می باشد به این معنی در یک مرحله، ملاک تعیین امام «وصایت » است و در مرحله دیگر «شورا» است. به اصطلاح «شورا» در جایی اعتبار دارد که «وصایت » و «نص » در کار نباشد; زیرا «شورا» در اسلام در امری صحیح است که حکم آن در قرآن وحدیث بیان نشده باشد.

قرآن مجید در برخی از آیات یادآور می شود که: «ما کان لمؤمن ولا مؤمنة اذا قضی الله و رسوله امرا ان یکون لهم الخیرة…» . (22) «هرگز شایسته نیست که افراد با ایمان در برابر انتخاب و گزینش الهی مقاومت نشان دهند و خود فرد دیگری را انتخاب کنند» .

پس بر فرض ثبوت «نص » و «وصایت » در قرآن و حدیث هرگز نوبت به «شورا» نمی رسد و تعیین امام به امامت منحصرا «نص » و «وصایت » می باشد. دوران وصایت هم یک دوران محدودی است و لذا امامان اهل بیت یا اوصیای پیامبر بیش از 12 تن نیستند تا هنگامی که جامعه اسلامی به مرحله رشد سیاسی و فکری و خودآگاهی عمومی برسد و شماره افراد با شماره آرا برابر شود و در این مرحله است که جامعه می تواند قدرت استقلال اجتماعی و سیاسی خود را به دست آورد و خود مستقیما مسئولیت ادامه مسیر نهضت را به دست گیرد و برجسته ترین فرد را به عنوان حاکم برگزیند، در این مرحله است که جامعه به آستانه دموکراسی واقعی می رسد. پس از پایان دوران «وصایت » ، دوران «شورا» یا به اصطلاح امروز دوران دموکراسی آغاز می گردد و در این حال است که انتخاب رهبر و پیشوای امت با ضوابطی که در شرع بیان شده است، حق مسلم امت است و این ملاک همیشگی تعیین امام، در نظام سیاسی اسلام است .

دموکراسی دشمن دموکراسی

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در آن محیط منحط و آلوده ای که مبعوث شده بود، تمام هدفش این بود که جامعه را بر اساس مکتب حیات بخش و سازنده خود، بپروراند و نظام از هم گسیخته آن جامعه را تجدید بنا نماید اما در پایان عمر خود می بیند هنوز ریشه های جاهلی و عناصر انحرافی در اعماق آن نیرومند است و هنوز دسته ایی هستند که به سادگی این جامعه را به طرف خود می کشانند و هنوز میکروبهای خطرناک مزمن در وجدان پنهان مردمش باقی مانده است و عوامل ارتجاعی که در اثر این قیام، خلع شده بودند هنوز از قدرت و نفوذ خطرناکی برخوردارند و دشمنان خطرناک خارجی با منافقان داخلی بر این نابودی اسلام، همداستان اند، حتی افراد مؤمن اگر چه در عقیده تغییر کرده اند ولی هنوز در بینش و رفتار و اخلاق، همچنان پرورده جاهلیت قدیم اند و هنوز رسوبات دوران جاهلیت از ذهنشان بیرون نرفته است. اینها بزرگترین خطری بود که نهضت نوپای اسلام را از درون تهدید می کرد.

ادامه »

موضوعات: مناسبتی, اهل بیت, این هفته چه بنویسیم (9)
 [ 02:08:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  پس اگر حکومت و خلافت حق خاص علی علیه السلام نبود، پس آن همه احتجاجات و مبارزات در این باره برای چه بود؟(قسمت دوم) ...

نوعی جدل منطقی

اگر حکومت و خلافت حق خاص علی علیه السلام بود، پس چرا آن حضرت در بعضی جاها به آرا و بیعت مردم و شورا استدلال کرده است؟ چنان که در نامه ای به معاویه می نویسد:

«انه بایعنی القوم الذین بایعوا ابا بکر و عمر و عثمان علی ما بایعوهم علیه، فلم یکن للشاهد ان یختار و لا للغائب ان یردوانما الشوری للمهاجرین و الانصار فان اجتمعوا علی رجل و سموه اماما کان ذلک لله رضی فان خرج علی امرهم خارج بطعن او بدعة ردوه الی ما خرج منه فان ابی قاتلوه علی اتباعه غیر سبیل المؤمنین و ولاه الله ما تولی…» .(17) همان کسانی که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کردند با همان شرایط و کیفیت با من بیعت نمودند. بنابراین، نه آن که، حاضر بود (هم اکنون) اختیار فسخ دارد و نه آن که، غایب بود اجازه رد کردن. شورا فقط از آن مهاجران و انصار است اگر آنها متفقا کسی را امام نامیدند خداوند راضی و خشنود است. اگر کسی از فرمان آنها با طعن و بدعت خارج گردد او را به جای خود می نشانند و اگر طغیان کند با او پیکار می کنند; چرا که از غیر طریق مؤمنان بیعت کرده و خدا او را در بیراهه رها می سازد.

عده ای از علمای اهل سنت از جمله ابن ابی الحدید (18) برای عدم نص به خلافت علی علیه السلام و این که امامت به اختیار امت هم منعقد می شود، به این فقرات از نامه ی آن حضرت تمسک جسته اند. ابن ابی الحدید پس از نقل جریان سقیفه در شرح سخن امام (19) می گوید: اگر نص صریحی به وصیت پیغمبر نسبت به امام علیه السلام بود امام باید با آن استدلال می کرد و وصیت پیامبر را یاد آور می شد و به دلیل  وصیت  پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مقام خلافت را از آن خود می دانست، در حالی که امام علیه السلام نه خود و نه یاران و شیعیانش به نص استدلال نکردند بلکه از طریق فضایل و مناقب امام به استدلال پرداختند.

بعضی ها پا را از این فراتر نهاده این نامه امام را دلیل بر صحت و درستی خلافت خلفا گرفته اند; ولی همان گونه که می دانیم این استدلال از دو جهت نادرست است:

نخست: این که در خطبه ها و سخنان امام فراوان آمده که حکومت آنها بر خلاف حق بوده است و خلافت و جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، مخصوص آن حضرت می باشد و پیامبر شخصا او را تعیین فرموده است و این مطلب در جای خود به تفصیل بیان شده است.

ادامه »

موضوعات: مناسبتی, اهل بیت, این هفته چه بنویسیم (9)
 [ 01:38:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  پس اگر حکومت و خلافت حق خاص علی علیه السلام نبود، پس آن همه احتجاجات و مبارزات در این باره برای چه بود؟(قسمت اول) ...

وصی - وصایت
وصی در لغت:

کسی که وصیت کننده اورابرای اجرای وصیت خود تعیین کند, کسی که به او اندرز و سفارش شده, اوصیائ جمع

وصی در اصطلاح:

تاج العروس: وصی، بر وزن غنی، لقب علی‏علیه السلام است (این گفته می‏ فهماند که کاربرد واژه «وصی» درباره علی‏علیه السلام فراوان و مشهور بوده است). 

وصایت ملاک تعیین امام

شیعه معتقد است که قدرت امام معصوم علیه السلام منبعث از خداست، امام را امت انتخاب نمی کند، بلکه امامت او مثل نبوت پیامبران، به نص الهی است.

وصیت و نص رسول خدا

علی علیه السلام خلافت را حق مسلم و قطعی خود می دانست و در نهج البلاغه بر مدعای خود از طرق گوناگون استدلال کرده است.

آن حضرت در موارد زیادی از حق خویش سخن گفته است که جز با مساله ی تنصیص و مشخص شدن حق خلافت برای او به وسیله پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم قابل توجیه نیست. در نهج البلاغه صریحا درباره ی اهل بیت می فرماید:

«…ولهم خصائص حق الولایة وفیهم الوصیة والوراثة، الان اذ رجع الحق الی اهله ونقل الی منتقله!» . (1) یعنی ویژگی های ولایت و حکومت از آن آنهاست و وصیت پیامبر و وراثت او در میان آنان، هم اکنون حق به اهلش برگشته و دوباره به جایی که از آنجا منتقل شده بود، باز گردیده است.

و همچنین در سرتاسر نهج البلاغه، گلایه امام از مردم برای این است که چرا او را از حق مسلم و قطعی اش محروم کردند بدیهی است که تنها با نص و تعیین قبلی از طریق رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است که می توان از حق مسلم و قطعی دم زد; زیرا اگر انتخاب امام، حق امت بود معنی نداشت علی علیه السلام تنها به خاطر شایستگی اش به امامت، قبل از انتخاب مردم حکومت را حق مسلم خود بداند و با کسی که علی الظاهر مدعی خلافت از طریق مردم بود، به مبارزه برخیزد; زیرا صلاحیت و شایستگی حق بالقوه، ایجاد می کند نه حق بالفعل و در صورت حق بالقوه، سخن از ربوده شدن حق مسلم و قطعی صحیح نیست. اکنون به ذکر مواردی می پردازیم که امام علی علیه السلام خلافت را حق مسلم خود می داند:

1. علی علیه السلام برای اثبات حقانیت خود نوعا به ادله و نصوصی که درباره او وارد شده است، استناد می کند:

ابوالطفیل لیثی یکی از اصحاب پیامبر می گوید: روزی علی علیه السلام مردم را در میدان وسیعی جمع کرد ، سپس به آنها فرمود: شما را به خدا سوگند می دهم، هر کس از شما روز غدیر خم و هر چه از رسول خدا شنیده، بگوید. سی نفر از مردم بلند شدند و شهادت دادند. ابونعیم می گوید: گروه کثیری از مردم برخاستند وبه این جمله شهادت دادند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هنگامی که دست علی علیه السلام را گرفته بود، به مردم می فرمود: «اتعلمون انی اولی بالمؤمنین من انفسهم؟ قالوا: نعم یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: آیا شما می دانید که من نسبت به مؤمنان از خود آنها اولی تر هستم، مردم گفتند: آری پیامبر خدا فرمود:«من کنت مولاه، فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه » : هر کس من مولای او هستم علی علیه السلام هم مولای او است بار خدایا دوست بدار، دوستان او را و دشمن بدار دشمنان او را.

ابوالطفیل می گوید: من این اجتماع را ترک گفتم ولی شبهه ای در دلم ایجاد شد. در راه با زید بن ارقم ملاقات کردم و جریان را برای او بازگو کردم و سپس پرسیدم: چرا انکار می کنی؟ من نیز همین مطلب را از رسول خدا شنیدم. (2)

2. هنگامی که امام از طغیان عایشه و طلحه و زبیر آگاه شد و تصمیم به سرکوبی آنها گرفت ضمن هشدار به رهبران مذهبی فرمود:

«…فوالله ما زلت مدفوعا عن حقی مستاثرا علی منذ قبض الله نبیه صلی الله علیه و آله و سلم حتی یوم الناس هذا» . (3) «به خدا سوگند از روزی که خدا جان پیامبرش را گرفت تا امروز همواره حق مسلم من از من سلب شده است » .

3. امیرمؤمنان علی علیه السلام می گوید: روز شورا شخصی در حضور جمعی به من گفت: پسر ابوطالب! تو بر امر خلافت حریصی، من در پاسخ گفتم:

«بل انتم والله احرص وابعد وانا اخص واقرب وانما طلبت حقا لی وانتم تحولون بینی و بینه و تضربون وجهی دونه فلما قرعته بالحجة فی الملاء الحاضرین هب کانه بهت لا یدری ما یجیبنی » . (4) «به خدا سوگند بلکه شما با این که ازپیامبر دورترید از من حریصترید. من حق خود را طلب کردم شما می خواهید میان من و حق خاص من مانع شوید و مرا از آن منصرف سازید. آیا آن که حق خویش را می خواهد حریصتر است یا آن که به حق دیگران چشم دوخته است؟ همین که در جمع حاضران اقامه دلیل نمودم به خود آمد و نمی دانست در پاسخ من چه بگوید» .

ابن ابی الحدید می گوید: اعتراض کننده سعد وقاص و آن هم بعد از قتل عمر در روز شورا بود و سپس می گوید: ولی امامیه معتقدند که اعتراض کننده ابوعبیده جراح و آن هم در روز سقیفه بود» . (5)

ادامه »

موضوعات: مناسبتی, اهل بیت, این هفته چه بنویسیم (9)
 [ 01:22:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  اکمال دین ... ...

اکمال

· کامل کردن, تمام کردن

( مصدر ) کامل کردن تمام نمودن رسانیدن : اکمال نفوس . جمع : اکمالات .

· قی به معنی قی و استفراغ باشد.

دین

· یکی از ایزدان در آیین زردشتی موکل بروز بیست و چهارم هر ماه شمسی ( دین روز ) .

· ( اسم ) 1 - نام ایزدیست . 2 - روز بیست و چهارم هر ماه شمسی . 3 - آیین کیش جمع ادیان . 4 - راه روش . یا دین اسلام اسلام . یا دین محمدی اسلام .

واژه كمال در لغت مقابل نقص به كار مى‏ رود و هنگامى چيزى بدان متصف شود كه هدف مورد نظر را بر آورده نمايد بنابراين تعيين دقيق حد و مرز معناى آن وابسته به هدفى است كه از متعلق آن مد نظر است.

هنگامى كه اين واژه براى دين به كار مى ‏رود اول بايد هدف آورنده آن را شناخت. قدر جامع و مشترك همه اديان الهى كه همان دين پذيرفته شده در نزد خداى سبحان است، اسلام است؛ ان الدين عندالله الاسلام(1)؛ و اگر كسى غير از آن دينى را انتخاب كند پذيرفته نخواهد شد و من يتبغ غير الاسلام ديناً فلن يقبل منه.(2)

و معناى دين در واقع تسليم و انقياد و فرمانبردارى در برابر خداى سبحان و فرمان هاى اوست و به عبارت ديگر دين در لغت به معناى خضوع و انقياد در برابر برنامه و مقررات معيّن مى ‏آيد و در قرآن به معناى مجموعه معارف و احكام و مقرراتى اطلاق شده كه از جانب خداى سبحان نازل گشته تا برنامه زندگى بندگان باشد و مردم نيز بايد در برابر آن مقررات و معارف تسليم و منقاد باشند و دين در قرآن به كمال وصف شده است و حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) نيز آن را به كمال وصف كرده است. از جمله در خطبه 86 فرمود: خداى سبحان كتاب و قرآن را بر شما نازل كرد كه بيانگر همه چيز است و تمام امورى كه به هدايت و سعادت و نجات انسان‏ها مربوط است در آن بيان شده است و پيامبر را آن مقدار در ميان شما عمر داده كه براى شما و او دينى را كه مورد رضاى اوست و در كتاب آسمانى اش نازل كرده كامل نمايد و بر زبان پيامبرش اعمالى را كه بر شما لازم بود رسانده است.(3)

در روز غدير با نصب على ابن ابيطالب (عليه السلام) دين كامل شد زيرا رهبرى پيدا كرد كه هم دين شناس است و هم عادل و معصوم است و هم دين را در همه ابعاد زندگى فردى و اجتماعى اجرا مى‏كند. امام باقر(عليه السلام)فرمودند:

دين داراى پنج پايه است: 1- نماز 2- زكات 3- حج 4- روزه 5- ولايت. از حضرت سئوال شد كدام يك از اين پنج پايه ارزشمندتر است؟ فرمود: ولايت با فضيلت‏ترين و با ارزش‏ترين آنهاست و براى اين كه كسى خيال نكند كه ولايتى كه افضل بناهاى اسلام است به معناى محبت و اعتقاد به حقانيت اهل بيت و يا ولايت تكوينى است فرمود: ولايت كليد و مفتاح همه آنها و والى دليل بر آنهاست.(4)

با توجه به اين كه دين خدا كامل است و در روز غدير به كامل بودن خبر داده است لازم است بدانيم كه كمال دين تنها به بيان احكام الهى نيست بلكه اين دين به مبيّن و شارح معصوم و مجرى معصوم دارد كه هم دين را به طور صحيح بيان كند و هم از تحريف و ايجاد بدعت در دين جلوگيرى نمايد و هم آن را به طور صحيح و كامل اجراء نمايد و اين، تحقق پيدا نمى‏كند جز اين كه پيامبر مسئول اين وظيفه مهم را مشخص نمايد و از اين رو در روايات، كمال دين را به ولايت اميرالمؤمنين (عليه السلام) مى‏داند و اين امر در روز عيد غدير خم تحقق پيدا كرده است.

آیه اکمال دین

«الیوم یئس الّذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دیناً؛(5) امروز کافران از دین شما ناامید شده اند. بنابراین، از آنها نترسید و از من بترسید. امروز دین شما را کامل و نعمتم را براى شما تمام کردم و راضى شدم که اسلام براى شما دین و آیین باشد.»

ادامه »

موضوعات: قرآنی, اجتماعی, نکته های ناب, این هفته چه بنویسیم (8)
[جمعه 1395-06-26] [ 05:17:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  ولایت تکوینی ،ولایت بر تشریع ،ولایت تشریعی ...

«ولایت»واژه ای عربی است که از کلمه «ولی » گرفته شده است. «ولی » در لغت عرب، به معنای آمدن چیزی است در پی چیز دیگر; بدون آنکه فاصله ای در میان آن دو باشد که لازمه چنین توانی و ترتبی، قرب و نزدیکی آن دو به یکدیگر است. از اینرو، این واژه با هیئت های مختلف (به فتح و کسر) درمعانی «حب و دوستی » ، «نصرت و یاری » ، «متابعت و پیروی » ، و «سرپرستی » استعمال شده که وجه مشترک همه این معانی همان قرب معنوی است.

ولایت سرپرستی، چند سنخ است که به حسب آنچه سرپرستی می شود (مولی علیه) متفاوت می گردند. ولایت سرپرستی، گاه ولایت تکوینی است، گاهی ولایت بر تشریع است، و زمانی ولایت در تشریع. ولایت تکوینی به دلیل آنکه به تکوین و موجودات عینی جهان مربوط می شود، رابطه ای حقیقی میان دو طرف ولایت وجود دارد و ولایتی حقیقی است، اما ولایت بر تشریع و نیز ولایت در تشریع با دو قسم خود که توضیح داده می شود همگی ولایت های وضعی و قراردادی هستند; یعنی رابطه سرپرست با سرپرستی شده، رابطه علی و معلولی نیست که قابل انفکاک و جدایی نباشد.

«ولایت تکوینی » یعنی سرپرستی موجودات جهان و عالم خارج و تصرف عینی داشتن در آنها; مانند ولایت نفس انسان بر قوای درونی خودش. هر انسانی نسبت به قوای ادراکی خود مانند نیروی وهمی و خیالی و نیز بر قوای تحریکی خویش مانند شهوت و غضب، ولایت دارد; بر اعضاء و جوارح سالم خود ولایت دارد; اگر دستور دیدن می دهد، چشم او اطاعت می کند و اگر دستور شنیدن می دهد، گوش او می شنود و اگر دستور برداشتن چیزی را صادر می کند، دستش فرمان می برد و اقدام می کند; البته این پیروی و فرمانبری، در صورتی است که نقصی در این اعضاء وجود نداشته باشد.

بازگشت این ولایت تکوینی، به «علت و معلول » است. این نوع از ولایت، تنها بین علت و معلول تحقق می یابد و بر اساس آن، هر علتی، ولی و سرپرست معلول خویش است و هر معلولی، مولی علیه و سرپرستی شده و در تحت ولایت و تصرف علت خود می باشد.

از اینرو، ولایت تکوینی (رابطه علی و معلولی)، هیچ گاه تخلف بردار نیست و نفس انسان اگر اراده کند که صورتی را در ذهن خود ترسیم سازد، اراده کردنش همان و ترسیم کردن و تحقق بخشیدن به موجود ذهنی اش همان. نفس انسان، مظهر خدائی است که: «انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون » (1) و لذا هرگاه چیزی را اراده کند و بخواهد باشد، آن چیز با همین اراده و خواست، در حیطه نفس، موجود و متحقق می شود. ولی واقعی و حقیقی اشیاء و اشخاص که نفس همه انسان ها در ولایت داشتن مظهر اویند، فقط و فقط، ذات اقدس الهی است; چنانکه در قرآن کریم ولایت را در وجود خداوند منحصر می کند و می فرماید: «فالله هو الولی » (2).

«ولایت بر تشریع » همان ولایت بر قانونگذاری و تشریع احکام است; یعنی اینکه کسی، سرپرست جعل قانون و وضع کننده اصول و مواد قانونی باشد. این ولایت که در حیطه قوانین است و نه در دایره موجودات واقعی و تکوینی، اگر چه نسبت به وضع قانون تخلف پذیر نیست یعنی با اراده مبدء جعل قانون، بدون فاصله، اصل قانون جعل می شود، لیکن در مقام امتثال، قابل تخلف و عصیان است; یعنی ممکن است افراد بشر، قانون قانونگذاری را اطاعت نمایند و ممکن است دست به عصیان بزنند و آن را نپذیرند; زیرا انسان بر خلاف حیوانات، آزاد آفریده شده و می تواند هر یک از دو راه عصیان و اطاعت را انتخاب کند و در عمل آن را بپیماید. قبلا گفته شد (3)که تنها قانون کامل و شایسته برای انسان، قانونی است که از سوی خالق انسان و جهان و خدای عالم و حکیم مطلق باشد و لذا، ولایت بر تشریع و قانونگذاری، منحصر به ذات اقدس اله است; چنانکه قرآن کریم در این باره فرموده است: «ان الحکم الا لله»(4).

ادامه »

موضوعات: اجتماعی, بصیرت سیاسی, این هفته چه بنویسیم (8)
 [ 03:09:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت