در اغلب منابع روايي اين حديث اين گونه آمده است كه «علماء امتي كانبياء بني اسرائيل؛ علماي امت من به مانند انبياي بني اسرائيل مي باشند» (بحار، ج 2، ص 22 - غوالي الئالي، ج 4 ، ص 77). گرچه به اين گونه نيز در برخي موارد نقل شده است كه «علماء امتي افضل من انبياء بني اسرائيل؛ علماي امت من افضل از انبياي بني اسرائيل اند». در هر صورت اين روايت به صورت مسند نقل نشده و در هر جا نقل شده است به صورت مرسل مي باشد؛ يعني سلسله راويان آن تا معصوم ذكر نشده گرچه اين گونه روايات از نظر سندي ضعيف محسوب مي شوند ولي برخي از فقها اين روايت را نقل كرده اند و آن را پذيرفته اند. در توجيه اين كه چگونه علماي امت پيامبر به مانند انبياي بني اسرائيل اند و يا افضل آنان برخي اين گونه گفته اند كه مراد از علماء در اين روايت ائمه معصومين(ع) مي باشند. برخي نيز اين گونه توجيه كرده اند كه همانندي علما با انبياي بني اسرائيل در رتبه و مقام نمي باشد بلكه در اين جهت كه همان گونه كه علماي بني اسرائيل هر كدام وظيفه هدايت گروه و بخشي را بر عهده داشتند و حجت خداوند بر آنها بودند. علماي امت پيامبر(ص) نيز به عنوان حجت از طرف حجت الله كه پيامبر و ائمه معصومين اند زعامت و مرجعيت مردم را به عهده دارند و در زمان غيبت معصومين وظيفه هدايت و زعامت را از جانب آنان بر عهده دارند، همان گونه كه انبياي بني اسرائيل نيز دعوت كننده و مبلغ شريعت حضرت موسي(ع) بوده اند. البته اين توجيه با آن نقل كه مي گويد علماي امت من به مانند انبياء بني اسرايئل اند، سازگارتر است. اما مي توان گفت:ارزش وبرتري واقعي به مقام علمي است واز انجا كه علمائ اسلام علم خود را از پيامبر وامامان (ع) گرفته اند مقام انها مي تواند از پيامبران گذشته بيشتر باشد.

ادامه مطلب :

وارث پيغمبر كسي است كه بداند رسول خدا در علم و عقيده چه آورده است. و نيز آگاه باشد كه به چه وصفي متصف بوده و در عمل چه كرده است؛ كسي كه به معارف ياد شده عارف بود، و به صفات انبيا متصف شد و همانند آنان عمل كرد، مي‏تواند وارث پيغمبر باشد؛ چون ارث بري مشروط به پيوند و ارتباط با مورّث است. اين گونه مقامات گرچه تحصيلي است، ولي مانند علوم حسّي نيست تا راه كسب آن براي همگان باز شد، بلكه انسان بايد آن را از انبيا به ارث ببرد و ارث وقتي ميسر است كه انسان با مورّث ارتباط داشته باشد. فرق ارث با كسب اين است كه در كسب، انسان چيزي را با تلاش و كوشش خود فراهم مي‏كند، نه از طريق ارتباط با كسي؛ اما در ارث آن را به وسيله ارتباطي كه با ديگري دارد، فراهم مي‏كند. پس عمده در ارث پيوند وارث با مورث است. به اين جهت اگر كسي بخواهد علم پيغمبر را به ارث ببرد، بايد با آن حضرت ارتباط داشته باشد. و آن نيز جز با تهذيب نفس و صفاي ضمير، ممكن نيست. فرق ديگر ارث با كسب يا ميراث يا مكْتَسَب اين است كه اگر مثلاُ «علم الدّراسه» با تحصيل بهره كسي شد، اين علم ممكن است فراموش شود، ولي كسي كه از «علم الوراثه» بهره‏مند شد، با همان علم ارتحال مي‏كند و در قيامت نيز عالم محشور مي‏شود و در نتيچه حق شفاعت دارد. پس كسي كه از علم الوراثه استفاده نكرده باشد، جانشين و وارث پيغمبر نيست و نمي‏تواند خود را مشمول «العلماء ورثة الانبيا» بداند.(بحار1/ 164 و 2/ 92) ميراث وارثان انبيا گوناگون است، چنانكه در ارث مادي، ورثه يكسان ارث نمي‏برند. همان طور كه خود انبيا درجاتشان متفاوت است: ( تِلكَ االرُّسُل فَضَّلنا بَعْضَهُم عَلي بَعْضٍ)بقره/253 ، ( ولقد فضّلنا بعض النّبيّين علي بعضٍ) اسراء/55 . وارثان آنان نيز يكسان نيستند. در روايات آمده است كه ايمان ده درجه دارد و درجه هشم ايمان از آن مقداد و درجه نهم براي ابوذر و درجه دهم از آن سلمان است: «اَلاِيمانُ عَشْرَ دَرجاتٍ فَالْمِقْداد فِي الثامِنةِ و أَبُوذَرُ فِي التاسِعةِ وسَلْمانُ فِي العاشِرَة» (.بحار/ 22/341.) بنابراين درجات ارث بري وارثان انبيا نيز تفاوت دارد. هر كس ارتباطش با انبيا قويتر بود، سهم بيشتري مي‏برد، و در اين ارث بردن، سبق و لحوق زماني و مكاني و مانند آن، نقش ندارد. چنانكه ابولهب كه در حجاز بود و از نزديكان نسبي پيغمبر (ص) بود، هيچ ارثي از وي نبرد، اما از روم، «صهيب» و از حبشه، «بلال» و از ايران، «سلمان»، محضر پيامبر را ادراك كردند و به نوبه خود، از وراثت كامل آن حضرت برخوردار شدند. در مسايل معنوي، عمده تهذيب نفس است كه انسان سالك را با قدوه مهذّبان و اسوه سالكان، پيامبر اكرم(ص)، مرتبط مي‏كند و به او لياقت وراثت آن حضرت را مي‏دهد. غير از ابولهب، عموي پيامبر اسلام، چهره‏هاي ديگري را نيز قرآن كريم معّرفي مي‏كند كه با وجود ارتباط نزديك نسبي با برخي پيامبران، هيچ ارثي از پيامبران نبردند. از آن جمله، پسر نوح كه ارثي از پدر نبرد و شخصي به نام آزر، عمو يا پدر خوانده حضرت ابراهيم، كه هيچ ارتباط معنوي با ابراهيم نداشت و از آن حضرت بي نصيب ماند. در حالي كه ديگران از آن حضرت بهره‏ها بردند و حافظ ره آورد الهي او شدند. بنابراين در ارث بردن از علوم پيامبران، نسب، قوميت و مانند آن مطرح نيست. انسان فرزند افكار و عقايد خويش است. نقل شده است كه وقتي سلمان (رضوان الله عليه) وارد ايران شد، و به جنگ پرداخت، عده‏اي فكر مي‏كردند كه او چون ايراني است، عليه حكومت ايران قيام نخواهد كرد. اما او فكر مي‏كرد كه فرزند قرآن است و با همين عقيده نبرد كرد و سرانجام پيروز شد. انسان متألّْه فرزند تألّه و تعبّد است و همين فرزانگي مايه ارتباط با مورّث توحيد و عبوديّت، يعني پيام آوران الهي خواهد بود و همين پيودند پايه ميراث بري از آنان است. آية الله جوادي آملي،تفسير موضوعي قرآن ج 6 (سيرة پيامبران(ع) در قرآن) 
علما كه وارثان انبيا هستند. اگر علم و تعليم آنان با عمل و تزكيه آنان آميخته باشد، به طور كامل از مورثان خود ارث مي‎برند. و مهمترين عامل ارث، همان پيوند خارجي وارث با موّرث است و بهترين عامل برقراري اين پيوند وجودي، آميختگي علم و عمل است، تا هر علمي مقدّمه عمل گردد و هر عملي زمينه ظهور علم جديد را فراهم كند. و به تدريج سالك تابع وحي، به جايي برسد كه بسياري از معارف را از راه شهود دل ادراك كند، سپس با چشم و گوش ظاهري نقوش كلمات را بنگرد و اصوات آن را بشنود. چنان كه قلب مبارك اسوه سالكان راستين، رسول اكرم(ص) نخست مشاهده مي‎كرد: «ما كذب الفؤادُ ما رأي» نجم/11سپس با چشم مي‎ديد، يعني معارف غيبي از بالا تنزل مي‎كرد و از راه قلب و عقل و عبور از نشئه تجرّد تام به مرحله تمثّل و تجسّد و تجسّم و مانند آن مي‎رسيد: «ما زاغ البصر وما طغي» نجم/17. نه چشم گمراه مي‎شد و نه طغيان مي‎كرد و همانطور كه رسول اكرم(ص) كه معلّم و مورّث كتاب و حكمت است، علوم و معارف را از قلب به زبان مي‎آورد و زبان آن حضرت، پيرو قلب مباركش بود و كاملاً بين آن دو هماهنگي برقرار بود، شاگردان و وارثان آن حضرت نيز، بايد به جايي برسند كه قلوب آنان، تابع قلب معلّم و مورّثشان باشد و نيز زبان آنها، پيرو زبان آموزنده معلّمشان باشد، چون اساس هستي هر انساني قلب اوست، اگر كسي زبانش با قلبش هماهنگ نباشد، نه تنها وارث حضرت رسول(ص) نخواهد شد، بلكه چون اين حقايق به قلب او راه نيافت، نام مبارك آن حضرت در معاد از ذهن او زايل مي‎شود و در قيامت گرفتار عذاب الهي مي‎گردد و بعد از اَحْقابي از عذاب، باز هم نام مبارك آن حضرت را به ياد نمي‎آورد كه چه بود! زيرا اگر عقايد ديني به قلب كسي راه نيافت و در آن رسوخ نكرد و ملكه نفساني وي نشد، با فشارهاي مرگ، كه طامّة دشواري است، از يادش مي‎رود و در برزخ كه از او سؤال مي‎كنند، پيامبر تو كيست؟ و كتاب تو چيست؟ نمي‎تواند جواب بگويد. چون آن روز زمام سخن به دست ملكات نفساني است نه به دست خود شخص تا هر چه خواست بگويد. گرچه پس از گذشت مدت طولاني (احقاب) و تحمل عذاب، وقتي كه از تباهي‎هاي دنيا شستشو شد به يادش مي‎آيد و مي‎گويد: پيامبر من كسي بود كه بر او قرآن نازل شد، اما هنوز نام مبارك رسول الله(ص) را ياد نمي‎آورد. كسي كه اهل نماز نباشد و نام حضرت رسول(ص) را نبرد، چون اهل نماز نبود، اهل اذان و اقامه نبود، اهل ذكر و صلوات نبود و اهل عرض ادب به آستان ولايت اهل بيت(ع) نبود و نام آنان را فقط در محدوده تصور ذهني و ذكر لفظي حفظ كرده بود، با پديده توان فرساي مرگ تصور ذهني محض او از ياد مي‎رود. حضرت رسول اكرم(ص) شاگرداني را مي‎طلبد كه قلب و زبان و جوارح و جوانحشان هماهنگ باشد و اين كار همان تزكيه است كه انسان سالك را به مقام وراثت نبي اكرم(ص) مي‎رساند. آية الله جوادي آملي،تفسير موضوعي قرآن ج 12 (فطرت در قرآن)

موضوعات: قرآنی, مناسبتی, اهل بیت, مبعث پیامیر (ص)
[یکشنبه 1395-02-12] [ 11:40:00 ب.ظ ]