حکایتی آموزنده و جالب | ... | |
⭕️✍️حکایتی زیبا و آموزنده ??????????? ? دکتر شریعتی : « کلاس پنجم که بودم پسر درشت هیکلی در ته کلاس ما می نشست که برای من مظهر تمام چیزهای چندش آور بود ، آن هم به سه دلیل ؛ اول آنکه کچل بود، دوم اینکه سیگار می کشید و سوم - که از همه تهوع آورتر بود- اینکه در آن سن و سال، زن داشت. !… چند سالی گذشت یک روز که با همسرم از خیابان می گذشتیم ،آن پسر قوی هیکل ته کلاس را دیدم در حالیکه خودم زن داشتم ،سیگار می کشیدم و کچل شده بودم . » «پناه» میبرم «به خدا»، از عـیبی که، «امروز» در خود می بینم، و «دیروز» «دیگران را» به خاطر، «هـمان عیـب» ملامت کرده ام. محتاط باشیم، در «سرزنش» و «قضاوت کردن دیگران». وقتی نه از «دیروز او» خبر داریم و نه از “فردای خودمان”
[دوشنبه 1396-07-17] [ 06:59:00 ب.ظ ]
لینک ثابت |