عبداللّه بن محمّد، يكى از اصحاب امام حسن عسكرى عليه السلام حكايت كند:
روزى آن حضرت را ديدم كه در بيابانى ايستاده است و با گرگى صحبت مى كند و حرف مى زند.
بسيار تعجّب كردم و اظهار داشتم: ياابن رسول اللّه! برادرم در طبرستان است و از حال او اطّلاعى
ندارم، از اين گرك سؤالى فرما كه احوال برادرم چگونه است؟
امام عسكرى عليه السلام فرمود: هرگاه خواستى برادرت را مشاهده كنى، به درختى كه در
سامراء داخل منزلت هست نگاه كن، برادرات را خواهى ديد. (1)
ابوجعفر طبرى حكايت كند:
روزى از روزها وارد منزل حضرت ابومحمّد امام حسن عسكرى عليه السلام شدم، در حيات منزل آن
حضرت چشمه اى را ديدم كه به جاى جريان آب، شير و عسل از آن بيرون مى آمد.
و من و دوستانم از - شير و عسل - آن چشمه تناول كرديم و نيز مقدارى هم همراه خود برديم. (2)
همچنين طبرى حكايت كند:
روزى در محضر شريف حضرت ابومحمّد عليه السلام بودم كه عدّه اى بيابان نشين، از اطراف وارد
شدند و از كم آبى و خشكسالى شكايت و اظهار ناراحتى كردند.
امام عليه السلام براى آنها خطّى را نوشت و باران شروع به باريدن كرد، پس از ساعتى آمدند و
گفتند: ياابن رسول اللّه! بارش باران زياد شده و احساس خطر مى كنيم.
پس حضرت روى زمين علامتى كشيد و باران قطع شد و ديگر نباريد. (3)
ادامه »
موضوعات: مناسبتی
[شنبه 1394-10-19] [ 04:37:00 ب.ظ ]