ساجدین(ندای صلح و حقیقت)





درباره وبلاگ


بسم رب فاطمه(س)

با سلام حضور همه ی کسانی که به وبلاگ من سر می زنند. امیدوارم مطالب وبلاگ مورد استفاده عزیزان قرار بگیرد. چون مسئله حجاب مربوط به همه جامعه است نه فردی و نه خانوادگی. امیدوارم بتوانم گامی هرچند کوچک در این راستا بردارم.
ان شا الله مورد تائید آقا امام زمان قرار بگیرد
امیدوارم شما نیز ما را در این راه یاری کنید
یاحق.




ساجدین(ندای صلح و حقیقت)


قالَ الإمامُ الْحَسَنُ الْمُجتبى عَلَیْهِ السَّلام : یَابْنَ آدَم! لَمْ تَزَلْ فى هَدْمِ عُمْرِكَ مُنْذُ سَقَطْتَ مِنْ بَطْنِ اُمِّكَ، فَخُذْ مِمّا فى یَدَیْكَ لِما بَیْنَ یَدَیْكَ، فَإنَّ الْمُؤْمِنَ بَتَزَوَّدُ وَ الْكافِرُ یَتَمَتَّعُ امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمود:

اى فرزند آدم از موقعى كه به دنیا آمده اى، در حال گذراندن عمرت هستى، پس از آنچه دارى براى آینده ات (قبر و قیامت) ذخیره نما، همانا كه مؤمن در حال تهیّه زاد و توشه مى باشد; ولیكن كافر در فكر لذّت و آسایش است. نزهه الناظر و تنبیه الخاطر: ص 79، س 13، بحارالأنوار: ج 75، ص 111، ح 6. به نقل از سايت انديشه قم








جستجو






 
  با کاروان بی‏ رقیه ...

باور کن گُلم! من همان زینبم؛ همان زینبی که هر روز، زیر آفتاب نگاه تو گرم می‏شد، همان زینبی که از طنین صدای تو جان می‏گرفت، همان زینبی که روزش را با زیارت تو آغاز می‏کرد و شبش را با چراغ یاد تو به پایان می‏برد.

باور کن همان زینب، همان خواهر، چهل روز است تو را ندیده است. بلند شو برادر گلم! چرا جوابم را نمی‏دهی؟ تو که همیشه به احترام حضورم می‏ایستادی؛ حالا چه شده که حتی جوابم را نمی‏ دهی؟

آه، چه توقعی دارد زینب از تو! آخر تو که… .

باشد! حالا که تو نمی‏توانی، من برایت همه چیز را می‏گویم، آن روزِ غمگین کودکی‏مان که یادت هست؟! همان روزِ آتش و در و… آری! می‏دانم؛ حتی حالا هم طاقت شنیدنش را نداری. برایت بگویم؛ کودکان تو آواره بیابان‏های بی‏چراغ شدند؛ یکی دو ستاره، خاموش شد تا صبح.

چه کشیدیم برادر! فقط یاد و ذکر خدا و تو و پدر و مادر و جدمان، قوت دلمان شده بود؛ وگرنه قصه به اینجا نمی‏رسید.

در راه، هر جا که شد، چراغ یاد تو را روشن کردیم.

چه که بر سر آل امیه نیاوردیم؛ کوفه می‏لرزید از طنین صدایمان.

هر اشکمان را بر چله کمان نشانده بودیم و قلب خواب‏آلودگان را نشانه رفته بودیم؛ اما امان از شام! تاریکی شام، بر روشنایی کلام ما پیشی می‏گرفت؛ اما ستاره سه ساله تو، آنجا را هم روشن کرد.

چه بگویم برای تو که از همه چیز باخبری؟! در این چهل روز، یک لحظه نوازش صدای تو، گوشم را تنها نگذاشت.

هر چه را باید می‏گفتم، به زبانم جاری می‏شد. همیشه گرمای دستان حمایتت را روی شانه‏هایم حس می‏کردم. یک آن، خودم را بی‏تو ندیدم؛ اما چه کنم که تو خواسته بودی هر لحظه نبودنت را به یاد دیگران بیندازم و بیدارشان کنم.

هر چه بود این چهل روز گذشت و من دوباره به دیدار تو آمدم.

حالا نمی‏خواهی برای دیدن خواهرت، از جای برخیزی؟

موضوعات: محرم, مناسبتی, اربعین 95
[جمعه 1395-08-14] [ 12:09:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  تنها سفير بازمانده از مردان ...

حضرت على بن الحسين، امام سجاد عليه السلام در روز 5 شعبان يا 15 جمادى الاولى سال 38 هجرى قمرى در مدينه ديده به جهان گشود و در 12 يا 18 و بنابر مشهور در 25 محرم سال 95 ه.ق در سن حدود 56 سالگى مسموم شده و به شهادت رسيد، آن حضرت در واقعه كربلا 23 سال داشت، مرقد شريفش در مدينه در قبرستان بقيع كنار قبر امام حسن مجتبى عليه السلام است.

دوران امامت او كه 35 سال بود، مصادف با دشوارترين دوران ظلم و خفقان امويان (از يزيد تا وليد بن عبدالملك) گذشت.

امام سجاد عليه السلام در دوران زندگى، رنجها و ناراحتيهاى بسيار ديد، در ماجراى كربلا، سخت‏ترين شكنجه‏ها و ستمها به او وارد آمد، و بعد كه به مدينه بازگشت در طول 35 سال عمر خود، همواره از مصائب كربلا ياد مى‏كرد و مى‏گريست و در حالى كه اشك مى‏ريخت مى‏فرمود:

قتل ابن رسول الله جائعا، قتل ابن رسول الله عطشانا.

روزى يكى از غلامانش مخفيانه به او نگريست، ديد او به سجده افتاده و گريه مى‏كند، عرض كرد: «آيا وقت پايان حزن نرسيده است؟»

امام سجاد عليه السلام به او فرمود: «واى بر تو، مادرت بعزايت بنشيند، حضرت يعقوب عليه السلام در ميان دوازده پسر، يكى از پسرانش حضرت يوسف عليه السلام از نظرش غايب گرديد، گريه مى‏كرد و مى‏گفت:

يا اسفى على يوسف و ابيضت عيناه من الحزن و هو كظيم.

ادامه »

موضوعات: محرم, مناسبتی, اهل بیت, اربعین 95
 [ 12:06:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  ماهیت و ملاک های بهنجاری و نابهنجاری از نظر اسلام (قسمت آخر) ...

دلیل نابهنجاری کفر

هرچند اگر روال ورود در بحث بهنجاری و نابهنجاری و تعریف و ملاک آن از نقطه نظر اسلام تا کنون مورد تأمّل و دقت نظر قرار گرفته شده باشد، به بیان چنین دلیلی نیاز نیست، ولی با این حال، لازم می نماید به دلیل اهمیت سؤال، یک بار دیگر به این سؤال که چرا کفر نابهنجاری است به طور جداگانه نیز پاسخ دهیم. بدین منظور، به اختصار به این موضوع اشاره می شود که در تمامی مکاتب روان شناسی، عللی برای نابهنجاری مشخص کرده اند که این علل و ملاک های بهنجاری براساس دیدگاه آن ها نسبت به انسان و گستره وجودی او بنا شده اند. تقریبا تمامی مکاتب روان شناسی نگاهی مادی به انسان داشته، حیات اخروی او را مدّنظر قرار نمی دهند و بر این اساس، تعریف خودشان را از بهنجاری و نابهنجاری مطرح کرده اند.

اسلام نیز نگرش خاصی نسبت به انسان دارد که مورد تأیید عقل و وحی است. در این رویکرد، گستره وجودی انسان ابدی است و هدف از خلقت وی نیز کمال و قرب الی الله، و زندگانی دنیایی وی در مقابل آخرت کالایی کم ارزش و ناچیز به شمار می آید.(50) سعادت انسان نیز دست یابی به پایدارترین و برترین لذت هاست که در سایه عبادت و دوری از معصیت تحقق می یابد. این امور برجسته ترین و مهم ترین واقعیت های هستی می باشند که سخت به انسان و سعادت وی پیوند خورده اند و این انسان است که باید با توجه به همه این مسائل، در راستای نیل به سعادت خود، به همه محدودیت های خود و جهان واقف گشته، در جهت کمال با آن ها سازگاری یافته، سعادت ابدی خود را، که همان بهنجاری حقیقی است، تأمین نماید.

قرآن کریم با پذیرش و تصدیق به وجود لذت جویی و رنج گریزی در انسان، از آن در جهت تربیت و سوق دادن او به سوی کمال نهایی اش استفاده می کند.

فلسفه وجود وعده های فراوان بر انجام کارهای نیک و وعده های بسیار بر ارتکاب کارهای زشت در قرآن کریم، شاهدی بر نکته یادشده است که اگر ایمان آورید و عمل صالح انجام دهید، به بهشت خواهید رفت و از نعمت ها بهره مند می گردید و اگر کفر ورزید و به گناه آلوده شوید، به آتش دوزخ در خواهید افتاد.

طبعا انسانی که با شناخت این حقایق به خداوند متعال ایمان آورده، راه سعادت را می پیماید، انسانی بهنجار است. انسان کافر، که با غفلت از همه حقایق هستی و با توجه نکردن به گستره وجودی خویش و عدم درک لذات پایدار و حقیقی، به لذت های زودگذر و آمیخته با رنج این دنیا دل خوش کرده، مسلّما شخصی نابهنجار است و کفر و شرک زمینه اصلی شقاوت و نابهنجاری وی را فراهم آورده است. انسان کافر، یا حقیقت را نشناخته و یا حاضر نیست در جهت کمال و سعادت ابدی خویش، خواسته های نفسانی و غریزی خود را محدود کند. به عبارت دیگر، می توان گفت: کافر هیچ گاه نتوانسته است در جهت سعادت، با همه جهان واقعی سازگاری یابد. وی تحت سیطره فشارهای غریزی و هواهای نفسانی قرار گرفته و اصیل ترین نیازهایش را به فراموشی سپرده است. از نقطه نظر اسلامی، «کافران همانند چهارپایان [از زندگانی مادّی [بهره مند می شوند [لذّت می برند] و مانند آن ها می خورند(51) و حتی گاهی از حیوانات نیز پست تر می گردند.(52)

ادامه »

موضوعات: اسلام
[پنجشنبه 1395-08-13] [ 10:44:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  ماهیت و ملاک های بهنجاری و نابهنجاری از نظر اسلام 9 ...

حداقل بهنجاری

همان گونه که اشاره شد، «بهنجاری» یعنی: سعادت انسانی که متجلّی در رستگاری و نیل به کمال و قرب الی الله است. نخستین مرحله از سعادت و حداقل بهنجاری در سایه حداقل ایمان به خدا شکل می گیرد و آنچه از مرز ایمان بیرون باشد، هرچند در عنوان «اسلام» جای گیرد، همانند کفر نابهنجاری است؛چنان که خداوند به پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید: «به اعرابی که مدعی ایمان هستند، بگو: ایمان نیاورده اید، بلکه بگویید: اسلام آورده ایم، و هنوز ایمان در دل های شما وارد نشده است.»(32)
در مجموع، باید گفت: حداقل بهنجاری نخستین مرحله ایمان است.(33) در روایتی از امام باقر علیه السلام به همین مفهوم اشاره شده است که «ایمان اسلام را همراه خود دارد، ولی هر مسلمانی مؤمن نیست.»(34) ایمان نیز که دربردارنده بهنجاری است، دارای مراتبی می باشد که در روایات و احادیث ائمّه طاهرین علیهم السلام تبیین گردیده است. امیرمؤمنان علی علیه السلام در این زمینه می فرمایند: «کم ترین حدّ ایمان آن است که شخص خدا، پیامبر وامام خویش را بشناسد و با طاعت و رفتارش به آن ها اقرار نماید و بر این اساس، هنگامی که به او امر شد، اطاعت، و هنگامی که مورد منع و نهی قرار گرفت، امتثال نماید.»(35) بر این اساس، می توان حداقل بهنجاری را عبارت از شناخت خداوند، انبیا و ائمّه اطهار علیهم السلام و ایمان قلبی به آنان دانست که این موضوع در رفتار صالح و طاعت و دوری از گناه تجلّی می یابد. البته همان گونه که پیش از این تأکید شد، مراتبی بالاتر از ایمان وجود دارد که معارف اسلامی ایمان آورندگان را برای دست یابی به مراحل بالاتر تشویق و ترغیب می کند و «خداوند نیز آرامش را بر دل های مؤمنان نازل می کند تا ایمانی بر ایمانشان افزوده گردد.»(36)

در مراحل بالاتر بهنجاری، انسان جز از خدا نمی هراسد، جز به او دل نمی بندد و جز او وجود مستقلی نمی بیند و این تنها برای اولیای خدا میسّر است. البته هرکس باید تلاش کند و در این مسیر گام بردارد تا به توحید ناب نزدیک شود و اگر خداوند در قرآن کریم می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید، به خدا و رسولش ایمان آوردید.»(37) در حقیقت به مفهوم مرتبه ای بودن ایمان و بهنجاری اشاره دارد و بر این اساس، به مؤمنان سفارش می شود تا برای دست یابی به مراحل بالاتر ایمان، تلاش کنند و به طور کلی، می توان گفت: رویکرد اسلامی همواره انسان را برای رشد و تعالی و نزدیک شدن به کمال مطلق و در نتیجه، دست یابی به مراحل بالاتری از بهنجاری سوق داده، ترغیب می نماید. بر پایه این دیدگاه، حتی اگر کسی برای یک روز از رشد، پویایی و تعالی باز ماند و دچار رکود شود، متضرر و مغبون گشته است.(38) در ادعیه و مناجات ها، که دربردارنده بسیاری از نگرش ها و معارف اسلامی است، به این مفهوم مکرّر اشاره شده است.(39)

تعریف «نابهنجاری»

وقتی سعادت (به معنای دست یابی به برترین و پایدارترین لذت ها که به واسطه قرب الهی محقق می شود) اصلی ترین شاخصه در تعریف «بهنجاری دانسته شد، نقطه مقابل آن (شقاوت) نیز اصلی ترین شاخصه در تعریف «نابهنجاری» است؛ زیرا دو مفهوم «بهنجاری» و «نابهنجاری» مفاهیمی «برابر نهادی» بوده، تعریف هر یک تعریف دیگری را در پی دارد. با این همه، در اسلام نیز از این موضوع صریحا سخن به میان آمده و همان گونه که تحصیل سعادت و بهنجاری تنها در سایه ایمان امکان پذیر است، سبب اصلی نابهنجاری نیز کفر و انکار نسبت به همان مواردی است که ایمان به آن ها تعلّق می گیرد؛ یعنی کفر نسبت به خداوند، پیامبران علیهم السلام (40) و معاد.(41)
آیات متعددی از قرآن کریم مواردی همچون کفر، شرک،(42) تکذیب آیات خدا(43) و یا کفر نسبت به آیات خدا و قیامت(44) را سبب اصلی شقاوت ابدی (نابهنجاری) می دانند. از جامع ترین آیات در این زمینه آیه ذیل است:

ادامه »

موضوعات: اسلام
 [ 10:42:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  ماهیت و ملاک های بهنجاری و نابهنجاری از نظر اسلام 8 ...

تعریفی دیگر از «سازگاری»

علاوه بر تعریف مزبور، که تعریفی عام است، تعریف دیگری نیز در این زمینه می توان ارائه داد و آن تعریفی است که بیش تر به معنای انطباق و همنوایی با محیط است. این تعریف اخصّ از تعریف پیشین است و اگر این همنوایی و همرنگی صرفا در جهت ارضای نیازهای مادی، اعم از جسمانی و روانی باشد، از نقطه نظر اسلام امری بهنجار قلمداد نمی گردد. اما اگر همنوایی صرفا به انگیزه مزبور صورت نگیرد، باید گفت: همنوایی در برخی از رفتارها، مورد تأکید و تأیید اسلام است. ولی همنوایی به خودی خود، رفتاری بهنجار نیست، بلکه در موردی که اسلام آن را مورد تأکید قرار داده منظور، آن گونه همنوایی است که در راستای کمال و سعادت انسان قرار می گیرد. بنابراین، «سازگاری» به معنای همنوایی، به عنوان ملاکی صحیح برای بهنجاری محسوب نمی شود.

نظام حقوقی و اخلاقی اسلام براساس تکامل انسان و نزدیک شدن انسان به خدا بنا شده است و بر این اساس، نمی توان دیدگاه اسلام نسبت به رفتاری خاص را به صورتی مجزّا و مستقل، مورد بررسی قرار داد. توضیح آن که معارف اسلامی، به خصوص در ارتباط با بهنجاری و نابهنجاری، به صورت نظام مند و سیستمی (مجموعه ای منسجم و مرتبط با هم) بوده و هدفی خاص را مدّنظر قرار داده است، در همین زمینه، همنوایی نیز کاملاًدرارتباط باتأمین سعادت انسانی است. برای مثال،می توان به مواردذیل اشاره کرد:

1. اسلام در زمینه اصل پوشش، مرزهایی را به عنوان رفتار بهنجار و نابهنجار معیّن کرده است. اما در قلمرو پوشش بهنجار، مواردی همچون شکل پوشش را به جامعه و آداب و رسوم آن واگذار کرده و حتی در برخی موارد، عدم همنوایی را به عنوان یک رفتار نابهنجار معرفی نموده است؛ مثلاً، پوشش به شکل منحصر به فرد و انگشت نما شدن را حرام و نابهنجار می داند و این به معنای لزوم همنوایی و انطباق در برخی قلمروهای رفتاری می باشد.

2. اسلام در بازخوردها و ارتباط های اجتماعی نسبت به رعایت آداب و رسوم جامعه، تأکید می ورزد و در چنین نگرشی، عدم رعایت شؤون اجتماعی به عنوان «خلاف مروّت» تلقّی شده و فرد را از عدالت، که یکی از مراتب بهنجاری است، خارج می کند.
شخصیت بهنجار

براساس تعریفی که از «بهنجاری» و «نابهنجاری» ارائه شد، می توان گفت: شخصیتی بهنجار است که حقایق و واقعیت های هستی و جهان و خویشتن را بشناسد و نسبت به گستره وجودی خود و مقصد و هدف از آفرینش خویش آگاهی یافته، با ظرفیت ها و محدودیت های خود و جهان در جهت نیل به پایدارترین و حقیقی ترین لذت ها، که همان سعادت ابدی است، سازگاری ایجاد کرده و پیوسته فطرت خود را شکوفاتر سازد. به موازات این تعریف، تعریف «شخصیت نابهنجار» نیز شناخته خواهد شد. شخصیتی نابهنجار است که یا واقعیت ها و حقایق جهان و هستی و خویشتن را نمی شناسد و یا آن که با وجود چنین معرفتی، لذت های زودگذر را بر سعات خود ترجیح داده، با محدودیت های خود و جهان در جهت دست یابی به بهنجاری، سازگاری حاصل نمی کند.

ادامه »

موضوعات: اسلام
 [ 10:39:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  ماهیت و ملاک های بهنجاری و نابهنجاری از نظر اسلام 7 ...

 

لذت طلبی نکوهیده

در این جا، این پرسش رخ می نماید که اگر لذت طلبی بد نیست، چرا گاهی از لذت طلبی انسان ها نکوهش شده است؟ پاسخ این سؤال آن است که لذت طلبی به این عنوان که لذت طلبی است، مورد نکوهش نیست، بلکه نکوهش متعلّق به اموری دیگر می باشد که عبارتند از:

الف. لذت های مادی اساسا لذت هایی زودگذرند و دل بستن به آن ها انسان را از لذت های برتر و بالاتر غافل ساخته، موجب محرومیت از آن ها می گردد. توضیح آن که: انسان دارای ظرفیتی محدود است و نمی تواند از همه لذت ها یکجا برخوردار گردد و از این رو، باید از میان آن ها، دست به انتخاب زند و روشن است که انسان به حکم عقل، باید لذت هایی را که بهتر، شدیدتر و عمیق ترند برگزیند. اما گاهی انس به لذت های احساسی و مادی موجب می گردد که انسان در انتخاب به خطا رود و بر خلاف حکم عقل و منطق عمل کند و این گونه لذت طلبی سزاوار نکوهش است.

ب. کوتاهی در شکوفا ساختن استعداد انسانی مانع درک لذت های برتر و پایدار است. یعنی برخی از لذت ها به گونه ای هستند که انسان به طور طبیعی و خود به خود از همان آغاز و یا در مسیر رشد خود، استعداد درک آن ها را درمی یابد؛ مانند لذت خوردن، آشامیدن و آمیزش جنسی. اما لذت هایی نیز وجود دارند که انسان تنها با تلاش خود می تواند استعداد درک آن ها را بیاید؛ مانند: لذت انس با خدا و تقرّب و منزلت یافتن در پیشگاه الهی. در این جا نیز بهره مندی از لذت های مادی از آن حیث که مانع استعداد درک لذت های متعالی گشته، نکوهیده و دارای ارزش منفی است.

ج. شانه خالی کردن از تلاش و کوشش برای دست یابی به لذت های والاتر. توضیح آن که گاهی لذت طلبی انسان موجب می گردد که انسان از تحمّل هرگونه رنج و تن دادن به دشواری سرباز زند و این امر چون موجب حرمان او از لذت های برتر می گردد، نکوهیده و از نظر اخلاقی مردود است.

د. لذّت های مادّی در صورتی بهنجار تلقی می شوند که واسطه ای برای نیل به لذت های پایدار اخروی قرار گیرند. بنابراین، اگر کسی لذت های مادی را اصل قرار دهد، هیچ بهره ای از بهنجاری حقیقی نبرده و قابل نکوهش است.

ه. لذت های مادی به حدود خاصی اکتفا نمی کنند؛ یعنی آدمی به صورت بیمارگونه خواهان ارضای نیازهای مادی و لذت های دنیایی است و این در حالی است که نیاز اصلی وی با حدّ خاصی از آن ها ارضا، تأمین و اقناع می شود. در این وضعیت، این گونه لذت طلبی نه تنها وی را در مسیر بهنجاری قرار نمی دهد، بلکه او را روز به روز نابهنجارتر می گرداند. در این جا، این نکته را نیز باید اضافه کرد که گاهی برخی از لذت های مادی در انسان به وجود می آیند که ریشه در نیازهای ذاتا بیمارگونه و نابهنجار دارند.

بنابراین، لذت ناشی از ارضای چنین نیازهایی نیز نابهنجار محسوب می گردد و نکوهش پذیر است؛ مانند کسی که از شکنجه دادن و یا کشتن بی دلیل دیگران لذت می برد.

ادامه »

موضوعات: اسلام
 [ 10:38:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت
 
مداحی های محرم