اشعار روضه حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام

***

همین که نام بلندش کنار من پیچید

میان هر دو جهان اعتبار من پیچید

شهاب هر چه رها شد به جان خویش خرید

ز بس که ماه حرم در مدار من پیچید

قرار بود خرابش کند امان نامه

چه لحظه ها به خودش در کنار من پیچید!

همین که رفت، نشستم به روی دست زدم

خدا به خیر کند! کار و بار من پیچید

دخیل طفل رباب مرا نشانه گرفت

همین که تیر به مشک نگار من پیچید

سرش که ریخت سر شانه اش، به دنبالش…

صدای گریه ی بی اختیار من پیچید

سر عمود سرش را به هر طرف می برد

ز بس که رفت و به گیسوی یار من پیچید

گه فرود که برگشت، علتش این بود

رکاب اسب به پای سوار من پیچید

کنار علقمه وقتی روی زمین افتاد

صداش بیشتر از انتظار من پیچید

شکستنش کمرم را شکست و جار زدند

قدم، قدم، خبر انکسار من پیچید!

***

خبر پیچید سقا بهم پیچید

کنار خیمه ها آقا بهم پیچید

قمر افتاد، پشت سرش آفتاب افتاد

همین جا بود عاشورا بهم پیچید

سرش از سر بلندی بود، بالا بود

عمود آنقدرها زد تا به هم پیچید

نه، این مال زمین افتادن او نیست

دو چشمانش همان بالا به هم پیچید

تمام اتفاقاتی که انجامید

همه یک جا شد و یک جا به هم پیچید

هزاران چشم خیره، خیره تر می شد

بساط دختر زهرا به هم پیچید

و نا گه دختری داد زد گفت بابا…

بیا که معجر زن ها بهم پیچید …

علی اکبر لطیفیان

موضوعات: محرم, مناسبتی, اهل بیت
[سه شنبه 1395-07-20] [ 12:54:00 ب.ظ ]