اشعار تاسوعای حسینی 17 | ... | |
اشعار روضه حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام *** من و اشک و علمداری که دیگر بر نمی خیزد چه باید کرد با یاری که دیگر بر نمی خیزد مریزید آب های بی حیا در این سرازیری ز مشک آبرو داری که دیگر بر نمی خیزد بیا و زخم های کهنه و نو را تماشا کن کدامین زخم شد کاری که دیگر بر نمی خیزد عمویی خواب رفت، از خواب افتادند چشمانی مگو حرفی ز بیداری که دیگر بر نمی خیزد خبر آمد تمام چشم ها باران شد و بارید ببار ای گریه ی جاری که دیگر بر نمی خیزد نگاه تشنه ی طفلی کنار خیمه می پرسد میان گریه و زاری که دیگر بر نمی خیزد کنار خیمه تا ده تا شمردی بارها اما عزیزم از چه بشماری که دیگر بر نمی خیزد محسن عرب خالقی
[سه شنبه 1395-07-20] [ 12:58:00 ق.ظ ]
لینک ثابت
|