اشعار مرثیه حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام

***

با خنده پای اهل جفا می خورد زمین
ساقی میان علقمه تا می خورد زمین

کارش تمام می شود آن کس که عاقبت
سرلشگرش کنار لوا می خورد زمین

باید که دختران حرم گریه سر دهند
وقتی عمو به دست قضا می خورد زمین

چیزی نمی کشد که عدو حمله می کند
آن لحظه هر کسی به جفا می خورد زمین

سر نیزه های لشگریان می رود هوا
شاه غریب کرب و بلا می خورد زمین

طفلی سه ساله بین تکاپوی نیزه ها
با ضربه های سخت عصا می خورد زمین

یک خواهری محجّبه بالای تپّه ای
تا می دود به سمت اخا می خورد زمین

***

افتادی از بلندی و آقا سرت شکست
ته مانده های زخمی بال وپرت شکست

وقتی عمود آمد وشقّ القمر که شد
تیر کمان میان دو چشم ترت شکست

با نیزه های لشگریان زیر و رو شدی
در زیر نیزه ها به خدا پیکرت شکست

در لحظه ای که تا شدی و دست وپا زدی
سقا کنار خیمه قد خواهرت شکست

بر روی پای فاطمه گفتی بیا اخا
بنگر به نیزه ای کمر لشگرت شکست

یک یا حسین گفتی و زینب دلش گرفت
آن لحظه عاقبت نفس آخرت شکست

سهیل عرب

 

موضوعات: محرم, مناسبتی, اهل بیت
[سه شنبه 1395-07-20] [ 12:38:00 ق.ظ ]