اشعار شهادت در وصف امام جواد (علیه السلام) | ... | |
خانه ی دل از غمت ای آشنا آتش گرفت یا که گویم قلبتان هم از جفا آتش گرفت زهر کینه همچو میخی روی سینه جا گرفت سینه و قلب و همه جای شما آتش گرفت آنقدر از چشم خود خون جگر می ریختی تا که از هرمش همی چشم شما آتش گرفت جای آنکه او بنوشاند تو را از آب و شیر جای آن از زهر جسمت تا به پا آتش گرفت گرچه می سوخت اما قبل از این ها این جگر از غم داغ غریب کربلا آتش گرفت سروده : جعفرابوالفتحی ————————————————————————————————— کفتر قلبم زده پر سوی قبرت یا جواد بر مشامم می رسد از بوی قبرت یا جواد کاش من آیم ببوسم آن ضریح پاک تو کاش شمعی من گذارم روی قبرت یا جواد آهوی قلبم به عشق تیر عشقت می دود صید کن با تیر خویش آهوی قبرت یا جواد کاسه ی چشم مرا کن جوی عشق و عاشقی پر بکن از اشک عشق این جوی قبرت یا جواد بِین حجره ناله می کردی که می سوزد جگر این کلامت شد برون از توی قبرت یا جواد سروده : جعفرابوالفتحی ادامه مطلب : —————————————————————————- من که از سوز عطش در تب تابم مادر تشنه ام تشنه ی یک جرعه ی آبم مادر عجل آمد به سراغ من و در این دم مرگ نه به بالین پسرم هست نه بابم مادر ز غریبیم همین بس که مرا همسر من کرده مسموم در ایام شبابم مادر دست در دست کنیزان و به دست افشانی ناله کردم ندادن جوابم مادر گرچه از آتش زهرش جگرم سوخت ولی بیشتر خنده ی او کرده کبابم مادر آب مهر تو و آخر به چه جرم و گنهی کرده اند منع ز یک جرعه آبم مادر با لبی خشک و دلی سوخته از آتش زهر یاد لب تشنگی طفل ربابم مادر حسین میرزایی ———————————————————————– بار ديگر عالمــــي غمخــــــــانه شـــــــــد
قلزم كون و مكــــــان امــــد به جــــــــوش ———————————————————————————– خونین تر است از همه لاله ها دلم میسوزد از شراره زهر جفا دلم آتش فتاده است زسر تا به پای من یارب ببین که زهر چه کرده است با دلم دل در میان سینه من نیست آتشی است ازبسکه سوخته است نمانده به جا دلم دشمن به کشتنم شده راضی چرا چو نیست هرگز به رنج مورچه ای هم رضا دلم من در میان حجره در بسته ام ولی بگشوده چشم در همه ارض و سماء دلم چندان به درد طی شده عمرم که جز به مرگ دیگر به هیچ نگردیده وا دلم نویسنده : کلب الحسین ———————————————————————- در بغل امشب يكى قرص قمر دارد رضا بر زبان شكر خداى دادگر دارد رضا بارگاه زاده موسى چراغان مى شود در حريمش جشن ميلاد پسر دارد رضا اِقتران مهر و مه گرديده امشب، يا مگر نور چشمانش محمد را به بر دارد رضا بر امام هشتمين حق كرده فرزندى عطا زين پسر پيغام تبريك از پدر دارد رضا آمد آن يكتا دُر عصمت كه بر ميلاد او تهنيت از حضرت خيرالبشر دارد رضا بر عقيمى آن كه بر فرزند موسى طعنه زد گو بيا امشب ببين نور بصر دارد رضا در كنار مهد او بنشسته بيدار و به لب ذكر خواب از بهر طفلش تا سحر دارد رضا ذكر خواب از بهر او مى گويد و گريان بود من نمى دانم چرا چشمان تر دارد رضا گاهى از اين موهبت شاد است و گاهى دل غمين چون كه از پايان كار او خبر دارد رضا «خسرو» از مداحى او مى كند بس افتخار گر بدين منصب مدامش مفتخر دارد رضا (محمّد خسرونژاد)
[پنجشنبه 1395-06-11] [ 06:07:00 ب.ظ ]
لینک ثابت با سلام وقبولی عبادت 1395/06/12 @ 16:08 سلام 1395/06/12 @ 12:13 با سلام و احترام 1395/06/11 @ 23:05
|