خاطره ای از دوران شکوهمند انقلاب اسلامی | ... | |
هشت ساله بودم که خروش ملت بر دستگاه ستمشاهی آغازیدن گرفت . برای اولین بار شعار ترسناک ” مرگ بر شاه ” را در خیابان کسائی اهواز دیدم . بچه بودم و حسابی از این شعار ترسیده بودم با آن حالات کودکی هر روز تعدادی از بچه های کوچه سام را با خود به محل شعارنویسی بر روی دیوار برده و با اشاره شعار را به آنها نشان میدادم ! وقتی برای خانواده تعریف کردم همه عصبانی شدند و مرا بیشتر ترساندند که وای بر حال کسیکه این کار را کرده و ساواک پدرش را در خواهد آورد ! هنوز تظاهرات جدی نشده بود . نرم نرم حرکتها جدی تر می شد . آنروز تظاهرات عظیمی از خیابان خشایار در حال عبور بود . شعارهای مرگ بر شاه و درود بر خمینی و شعارهای دیگری که با تکرار جمعیت خیلی برایم جذاب و نشاط آور بود . باترس و لرز با آنها بحرکت در آمدم و مرتبآ اعلامیه هائی را افراد خاصی در جمعیت با حساسیت خاصی بدست مردم میدادند . یکی از آن اعلامیه ها بدست منهم رسید دیگر خیلی نمی ترسیدم اعلامیه تا شده را باز کردم برای اولین بار تمثال امام عزیز را دیدم . ادامه مطلب : اطلاعیه امام از فرانسه خطاب به مردم شریف ایران صادر شده بود . در حال راهپیمائی متوجه شدم جمعیت از جلو در حال پراکنده شدن هستند بگونه ایکه تقریبآ مردم پخش شدند . در خیابان انقلاب بودیم که خودروهای ارتش به مردم حمله ور شدند . ساختمان نیمه کاره ای بار آجری را برای ساختمان پیاده کرده بودند که تمام جمعیت آجرها را برداشته و بطرف خودروهای ارتش حمله کردند و آنها فرار کردند . خیلی خوشحال شدم و دیگر اصلآ نمی ترسیدم . اعلامیه امام را دوباره تا کرده و در جیبم گذاشته و با خوشحالی بطرف خانه برگشتم . به کوچه مان که رسیدم تمام ماجرا را با آب و تاب برای بچه های کوچه تعریف کردم . وارد خانه شدم پدرم گفت کجا بودی ؟ گفتم راهپیمائی بودم و اعلامیه امام را نشان دادم و خلاصه کتک مفصلی خوردم و اعلامیه را ازمن گرفت و هشدار داد که تکرار نشود . از پدرم که فرد مومن و از هیئت امناء مسجد بود تعجب کردم که چرا اینطور عمل کرد ! همیشه در دلم مانده بود که چرا پدرم اعلامیه و تصویر امام را از من گرفت و احتمالآ انداخته است ! مدتها گذشت و از ذهنم موضوع پاک نشده بود یکروز اتفاقآ قرآن پدرم را باز کردم و با تعجب همان اعلامیه امام را دیدم که پدرم با ارادتی که به امام عزیز داشت آنرا در قرآن خود نگهداری نموده بود . خیلی از کار پدرم خوشم آمد که چگونه با درایت اینگونه عمل کرده بود . در ایام پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامیمان یاد و خاطره پدر عزیزم و همه شهدای عزیز انقلاب و امام شهیدان را گرامی میداریم و به روح پرفتوحشان درود بیکران میفرستیم . خاطره ای از زبان یکی از جاماندگان روزهای شکوهمند انقلاب
[دوشنبه 1394-11-12] [ 07:48:00 ب.ظ ]
لینک ثابت
|