ارائه اخبار آينده و بيان امور غيبي، يكي از ابعاد وسيع نهج البلاغه را تشكيل مي دهد. مجموعاً در اين كتاب بيش از 75 بار خبر غيبي آمده است كه بيشتر آنها تحقق يافته اند.
عالم به غيب ذاتاً كسي جز خداوند نيست؛ امّا پيامبر و امامان عليهم السلام با اِذن الهي مي توانند از علم غيبي برخوردار شوند.
 مرحوم طبرسي در اين باره مي گويد: “به عقيده شيعه كسي را مي توان بالجمله عالم به غيب توصيف كرد كه همه غيبها را بداند و علم او ذاتي باشد و هيچ كس جز خدا اين چنين نيست.
و امّا خبرهاي غيبي فراواني كه دانشمندان شيعه و سنّي از علي عليه السلام و ساير امامان نقل كرده اند، همه از رسول خداصلي الله عليه وآله و رسول خدا نيز از خداوند آموخته است.” (1)

منبع علم امام
از نظر شيعه، امام معصوم عليه السلام داناترين فرد زمانش مي باشد و به تمام احكام شريعت احاطه كامل داشته، از حوادث آينده اطلاع و آگاهي دارد؛ منتهي اين علوم را از طريق مكتب و كلاسهاي رسمي به دست نياورده؛ بلكه علوم وي به يكي از سه طريق ذيل حاصل مي شود:

1. خداوند متعال
سرمنشأ اصلي علوم انبياء و ائمّه عليهم السلام از علم لايزال و بي منتهاي الهي است. اين حقيقت را امام جوادعليه السلام اين گونه بيان نموده است: “من جوادم. من عالم به نسبهاي مردم در صلبها [ي پدران ] مي باشم. من داناترين [مردم ] به باطن و ظاهر شما و آنچه شما به سوي آن برمي گرديد، هستم؛ “عِلْمٌ مُنِحْنا بِهِ مِنْ قِبَلِ خالِقِ الْخَلْقِ اَجْمَعِينَ وَبَعْدَ فَناءِ السَّمواتِ وَالْاَرَضِينَ؛ علمي كه از طرف خالق همه مخلوقات بعد از فناي آسمانها و زمينها به ما عطا شده است.” (2)
علي عليه السلام در اين باره مي فرمايد: “تَاللَّهِ لَقَدْ عُلِّمْتُ تَبْلِيغَ الرِّسالاتِ، وَاِتْمامَ الْعِداتِ وَتَمامَ الْكَلِماتِ، وَعِنْدَنا اَهْلَ الْبَيْتِ اَبْوابُ الْحُكْمِ وَضِياءُ الْاَمْرِ؛(3)به خدا سوگند! تبليغ رسالتها، وفاي به پيمانها و تفسير اوامر و هشدارهاي الهي به من آموزش داده شده و درهاي دانش و روشنايي امور [انسانها] نزد ما اهل بيت [پيامبرصلي الله عليه وآله ] است.”
ابن ابي الحديد معتزلي (درگذشته 655 ق) مي نويسد: “ما انكار نمي كنيم كه در ميان افراد بشر اشخاصي باشند كه از غيب خبر بدهند؛ امّا مي گوييم آگاهي آنان از غيب مستند به خداوند است و خداوند وسيله آگاه شدن آنان را از غيب فراهم مي آورد.” (4)

ادامه مطلب :

>

2. پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله يا امام قبلي
اگر چه علوم ائمّه عليهم السلام به خدا منتهي مي شود، ولي در روايات گاه مستقيماً اين علم به خداوند نسبت داده شده و گاهي نيز به پيغمبر يا امام قبلي نسبت داده شده است.
حضرت علي عليه السلام در مورد علم غيب خود در پاسخ به يكي از اصحاب خود كه سؤال كرد: “اي امير مؤمنان! آيا به تو علم غيب داده شده است؟"، با تبسّم فرمود: “يا اَخا كَلْبٍ! لَيْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَيْبٍ وَاِنَّما هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِي عِلْمٍ، وَاِنَّما عِلْمُ الْغَيْبِ عِلْمُ السَّاعَةِ… فَهذا عِلْمُ الْغَيْبِ الَّذِي لا يَعْلَمُهُ اَحَدٌ الاَّ اللَّهُ، وَما سِوي ذلِكَ فَعِلْمٌ عَلَّمَهُ اللَّه نَبِيَّهُ فَعَلَّمَنِيهِ وَدَعا لِي بَاَنْ يَعِيَهُ صَدْرِي وَتَضْطَمَّ عَلَيْهِ جَوانِحِي؛(5) اي برادر كلبي! اين اخباري را [كه خبر مي دهم ] علم غيب نيست؛ علمي است كه از دارنده علم آموخته ام. همانا علم غيب، علم قيامت است… اين است آن علم غيبي كه غير از خدا كسي نمي داند. جز اينها، علومي است كه خداوند به پيامبرش تعليم داده (علم غيب اكتسابي) و او به من آموخته است. و [پيامبرصلي الله عليه وآله ] دعا كرد كه خدا اين [دسته از علوم و اخبار ]را در سينه ام جاي دهد و اعضا و جوارح [بدن ] من از آن پر گردد.”
در اينجا اين پرسش مطرح مي شود كه در جملات فوق امام علي عليه السلام مي فرمايد: “من غيب نمي دانم؛ ولي در برخي كلمات فرموده: من علم غيب مي دانم، از جمله فرمود: “وَاللَّهِ لَوْ شِئْتُ اَنْ اُخْبِرَ كُلَّ رَجُلٍ مِنْكُمْ بِمَخْرَجِهِ وَمَوْلِجِهِ وَجَمِيعِ شَأْنِهِ لَفَعَلْتُ وَلكِنْ أَخافُ اَنْ تَكْفُرُوا فِيَّ بِرَسُولِ اللَّهِ؛(6)به خدا سوگند! اگر بخواهم مي توانم از همه خصوصيّات هر كدام شما (كه از كجا و چگونه و به چه هدف آمده) از آغاز و پايان كارش و از تمام شئون زندگيش شما را آگاه سازم؛ امّا مي ترسم كه [با اين گونه خبرها ]درباره من نسبت به رسول خداصلي الله عليه وآله كافر شويد (و درباره من غلو كنيد و مرا از رسول خدا بالاتر بدانيد و يا به خدايي من معتقد شويد و اين عقيده موجب كفر شما گردد).”
و يا فرمود: “وَلَوْ تَعْلَمُونَ ما اَعْلَمُ مِمَّا طُوِيَ عَنْكُمْ غَيْبُهُ اِذاً لَخَرَجْتُمْ اِلَي الصُّعَداتِ؛(7) اگر شما همانند من از آنچه بر شما پنهان است، با خبر بوديد [از خانه ها ] به سوي بيابانها كوچ مي كرديد.”
و يا در سخن معروفش فرمود: “فَاسْأَلُونِي قَبْلَ اَنْ تَفْقِدُونِي فَوَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لا تَسْأَلُونِي عَنْ شَي ءٍ فِيما بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ السَّاعَةِ وَلا عَنْ فِئَةٍ تَهْدِي مِائةً وَتُضِلُّ مِائَةً اِلاَّ اَنْبَأْتُكُمْ بِناعِقِها وَقائِدِها…؛ (8) پس از من بپرسيد پيش از آنكه مرا نيابيد، سوگند به خدايي كه جانم در دست اوست، نمي پرسيد از چيزي كه ميان شما تا روز قيامت مي گذرد و نه از گروهي كه صد نفر را هدايت يا گمراه سازد، جز آنكه شما را آگاه مي سازم (و پاسخ مي دهم) و از آنكه مردم را بدان مي خواند، و آن كه رهبريشان مي كند… .
بنابراين، جاي اين سؤال منطقي است كه جمع اين دو گروه ازكلمات حضرت چگونه امكان پذير است؟ پاسخ اين است كه آنجايي كه حضرت مي گويد غيب نمي دانم، يعني علم غيب ذاتي ندارد و از نزد خود به چنين علمي دست نيافته است؛ اما آنجا كه مي فرمايد غيب مي دانم، يعني از طريق خدا و رسول او خبرهاي غيبي را كسب نموده ام.
مرحوم علامه طباطبايي همين پاسخ را در خصوص علم غيب پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله بيان نموده است؛ آنجا كه مي گويد: “خداوند ذاتاً از غيب آگاه است و هر كس جز او از غيب آگاه باشد، به تعليم او خواهد بود و هر جا پيامبرصلي الله عليه وآله آگاهي خود از غيب را انكار مي كند و مي گويد: علم غيب ندارم، معناي آن اين است كه مستقلاً و ذاتاً عالم به غيب نيستم و هر چه مي دانم، از جانب خدا به من آموخته شده است.” (9)
شاهد اين جمع، جملات امير مؤمنان عليه السلام است كه مي فرمايد: علوم غيبي را پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله به من آموخت؛ “وَالَّذِي بَعَثَهُ بِالْحَقِّ، وَاصْطَفاهُ عَلَي الْخَلْقِ ما اَنْطِقُ اِلَّا صادِقاً وَقَدْ عَهِدَ اِلَيَّ بِذلِكَ كُلِّهِ، وَبِمَهْلِكِ مَنْ يَهْلِكُ وَمَنْجي مَنْ يَنْجُو وَمَآلِ هذَا الْاَمْرِ وَما اَبْقي شَيْئاً يَمُرُّ عَلي رَأْسِي اِلَّا اَفْرَغُهُ فِي اُذُنَيَّ وَاَفْضي بِهِ اِلَيَّ؛(10) به خدايي كه او (محمد) را به حق برانگيخت و او را بر مخلوقات برگزيد، جز به راستي سخن نگويم و به راستي [پيامبر اسلام ] همه دانشها را به من سپرده است و از محل هلاكت آن كس كه هلاك مي شود و جاي نجات كسي كه نجات مي يابد و پايان اين حكومت، [همه را به من خبر داده و مرا آگاه نموده است.] هيچ حادثه اي بر من نگذشت، جز آنكه در گوشم نجوا كرد و مرا مطلع ساخت.”
همچنين امامان ديگر نيز علم غيب خود را به پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله نسبت داده اند، از جمله يحيي بن عبد اللّه بن الحسن به امام هفتم عليه السلام گفت: “فدايت شوم! اينان (گروهي از مردم) عقيده دارند كه شما علم غيب داريد!” حضرت در جواب او فرمود: “لا وَاللَّهِ ما هِيَ اِلَّا وَراثَةٌ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ؛(11) نه به خدا [آنچه ما مي دانيم از پيامبر آموخته ايم و] آن نيست، مگر به ارث مانده از رسول خداصلي الله عليه وآله.
شيخ مفيدرحمه الله (متوفاي 413 ق) مي نويسد: “كسي را مي توان به طور مطلق داراي صفت “عالم به غيب” دانست كه علم او ذاتي باشد و از كسي نياموخته باشد. و علم هيچ كس جز خداوند بزرگ، ذاتي نيست. از اين رو، شيعه معتقد است كه نبايد درباره امامان به طور مطلق گفته شود؛ بلكه بايد توضيح داده شود كه علم آنان مستفاد از امام قبل و از پيامبرصلي الله عليه وآله و سرانجام به تعليم الهي است.” (12)

3. روح القدس
منبع سوم براي علم امامان از جمله امام علي عليه السلام، روح القدس است كه به امر الهي با آنها سخن مي گويد. امام باقرعليه السلام فرمود: “اِنَّ الْاَوْصِياءَ مُحَدَّثُونَ يُحَدِّثُهُمْ رُوحُ الْقُدُسِ وَلا يَرَوْنَهُ؛(13) به راستي كه اوصياء [وامامان ] محدّث هستند، روح القدس با آنان سخن مي گويد؛ در حالي كه او را نمي بينند.”

منبع و پی نوشت ها در قسمت آخر مطلب قرار داده میشود پس لطفا با ما همراه باشید…..

موضوعات: مناسبتی, اهل بیت, این هفته چه بنویسیم (9)
[یکشنبه 1395-06-28] [ 03:27:00 ب.ظ ]