سلام بر علمدار کربلا | ... | |
تو آغاز شدی؛ با بازوانی خیبرگشا و بلندبالاییِ پرطاقت که نسب از حیدر کرّار داشت و میراث دار تمام صبر بی باک علوی بود؛ از دامان زنی خدایی که چراغ خانه علیِ بی فاطمه بود و هرگز، جز به کنیزی فرزندان زهرا رضایت نداد. فرات، از همان صبح میلاد، چشم به راه تو بود و خواب دستهای دلیر تو را می دید. مشکهای بی قرار روزگار، از همان موسم، با نام تو بغض می کردند و تمام لبتشنگان زمین، با اسم تو سیراب می شدند. خوش آمدی پسر ام ا لبنین…! خوش آمدی، قمر بنی هاشم!… آه، در این چشمها چه شجاعتی موج میزند! این دستها چه خوبند برای ساقی شدن! این بازوان، چه بی نظیر ندکه علمدارِ آتیه حسین من باشند! این پیشانی بلند، بیگمان تلاوت «اَشِدّاءُ عَلَی الکُفار رُحَماءُ بَینَهُم» است. در آن روز جگرسوز، موسای نینوا، چه هارون خجسته ای خواهد داشت و حرم رسول اللّه، چه عموی مهربان و عاشقی! آغوش طفلی که امروز در آغوش من است، فردا، تاب خواهد داشت تا تمام کودکان تشنه ام را در خویش بگیرد. خوش آمدی عباس من! شانه هایت را رویینه تن کن، برای به دوش کشیدن مشکی که از جنس گریه های سر در چاه پدر خواهد بود. چشمهایت را مهیا کن تا شعبگیِ کینه را تاب بیاورد و زانوانت را که اگر بر خاک افتادند، در محضر «حسین» به ادب برخیزند؛ حتی اگر آغوش عاشقت، بی دست و بی پا مانده باشد. از همین امروز، آغوش بگشا بر روی تمام آینده نیزه و شمشیر و تشنگی؛ آتیه ای که پر از نالهه ای سه سالگی دخترکان و بیتابی شش ماهه است؛ آتیه ای به رنگ خون گلوی حسین، به رنگ اسارت زینب، به رنگ فرات جاری و شهیدانِ عطش زده… . خوش آمدی پسر ام البنین! منتظر باش برای روزی که فاطمه به مادری ات بیاید. نوشته : استاد زهره ماندگاری
[یکشنبه 1395-07-25] [ 08:18:00 ب.ظ ]
لینک ثابت
|