شما دینتان را فروختید و ما خریدیم! | ... | |
بانوی باحجابی داشت در یکی از سوپرمارکتهای زنجیرهای در فرانسه خرید میکرد؛ خریدش که تمام شد برای پرداخت رفت پشت صندوق. صندوقدار نگاهی از روی تمسخر به او انداخت و همینطور که داشت بارکد اجناس را میگرفت اجناس او را با حالتی متکبرانه به گوشه میز میانداخت. اما خواهر باحجاب ما که روبنده بر چهره داشت خونسرد بود و چیزی نمیگفت و این باعث میشد صندوقدار بیشتر عصبانی شود! «من جد اندر جد فرانسوی هستم… این دین من است و اینجا وطنم… شما دینتان را فروختید و ما خریدیم!»
[پنجشنبه 1393-10-25] [ 08:54:00 ق.ظ ]
لینک ثابت
|