ساجدین(ندای صلح و حقیقت)





درباره وبلاگ


بسم رب فاطمه(س)

با سلام حضور همه ی کسانی که به وبلاگ من سر می زنند. امیدوارم مطالب وبلاگ مورد استفاده عزیزان قرار بگیرد. چون مسئله حجاب مربوط به همه جامعه است نه فردی و نه خانوادگی. امیدوارم بتوانم گامی هرچند کوچک در این راستا بردارم.
ان شا الله مورد تائید آقا امام زمان قرار بگیرد
امیدوارم شما نیز ما را در این راه یاری کنید
یاحق.




ساجدین(ندای صلح و حقیقت)


قالَ الإمامُ الْحَسَنُ الْمُجتبى عَلَیْهِ السَّلام : یَابْنَ آدَم! لَمْ تَزَلْ فى هَدْمِ عُمْرِكَ مُنْذُ سَقَطْتَ مِنْ بَطْنِ اُمِّكَ، فَخُذْ مِمّا فى یَدَیْكَ لِما بَیْنَ یَدَیْكَ، فَإنَّ الْمُؤْمِنَ بَتَزَوَّدُ وَ الْكافِرُ یَتَمَتَّعُ امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمود:

اى فرزند آدم از موقعى كه به دنیا آمده اى، در حال گذراندن عمرت هستى، پس از آنچه دارى براى آینده ات (قبر و قیامت) ذخیره نما، همانا كه مؤمن در حال تهیّه زاد و توشه مى باشد; ولیكن كافر در فكر لذّت و آسایش است. نزهه الناظر و تنبیه الخاطر: ص 79، س 13، بحارالأنوار: ج 75، ص 111، ح 6. به نقل از سايت انديشه قم








جستجو






 
  قهر کرده اید انگار ؟ درست نمیگویم؟ حاجی دیگر نمیخندی ...! چه شده آن لبخندهای دائمت؟ ...

حتما بخوانید اگر نخوانید پشیمان میشوید…….

حاجی آنطور درخودت رفته ای دلم غصه اش میشود …

سرت را بالا بگیر…

به چه می اندیشی؟

از چه دلگیری؟ …
راستی حاجی ! قبلا ها یه عده ای میگفتند

شماها رفتید بجنگید که چه بشود؟

خودتان خواستید ،خودتان هم شهید شدید

آن وقتها جبهه میگرفتم و جوابشان را میدادم.

حالا خودمانیم حاجی،

بینی و بین الله رفتی که چه بشود؟

رفتی که آزادی داشته باشیم؟

رفتی که عده ای مانتوهایشان روز به روز تنگ تر

و روسری هایشان روز به روز کوچکتر شود؟

رفتی که ماه محرمی هم پارتی بگیرند

و جشن های آنچنانی؟

رفتی که عده ای دختر و پسر به هم که میرسند

دست بدهند و اگر ندهند به هم بگویند عقب مانده ؟

حاجی جان ؛

جای پلاکت را این روزها زنجیرهای قطور گرفته !

جای شلوار خاکی ات را شلوارهای پاره پوره

و چاک چاک گرفته (که به زور پایشان نگهش میدارند)!

ادامه »

موضوعات: شهدا, نکته های ناب
[چهارشنبه 1393-10-17] [ 10:24:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  نوشته ام به شهید املاکی ...

دست نوشته خودم به شهید املاکی
من به تو می بالم به تو ای سردار بیت المقدس ، رمضان و محرم ، ثامن الائمه، فتح الـمبین و بـه تو که بـا نـداي (هل من ناصرت) وحشتی بر دل دشمن افکندی . من شرمنده ام ، من شرمنده ام از اینکه در پیشگاه تو و خدای تو و لاله های سرخی همچون تو گناه میکنم .ای شهید اینک با دلی اکنده از درد و اندوه برایت می نویسم ، اي كساني كه اين نوشته را يا بهتر بگويم اين درد دل ، اين سوز دل ، و یا هر انچه که می دانید میخوانید در خواستی از شما دارم در هر کجای این عالم که این نوشته را می خوانید در محضر شهید قهرمان ما طلب شفاعت ما را بکنید . و بدانید نالایقترین بنده هم می تواند به شفاعت قهرمانان (شهیدان ) به ارزوهایشان برسند . چه خوش گفت شاعر گرانقدر :

يارب ز كرم بر من درويش نگر

در من منگر در كرم خويش نگر

هر چند نيم لايق بخشايش تو

برحال من خسته دل ريش نگر

سردار حسین املاکی وقتی دفترچه خاطراتت را نگاه میکنم حس عجیبی به من دست می دهد . هنوز هم عطر خوش گل لاله ی پرپر شده در میان دفتر خاطره روزهای شیرینت فضای اتاقم را عطراگین کرده است . دفتری که در برگ های نازک خود رمزهایی پنهان کرده که با سیاهه ی خود دنیایی را دگرگون میکند و من در حیرتم که فقط خود از رموزهای ان با خبری . همیشه با خود می گویم ای کاش من هم در کنار تو و دوستان سفر کرده ات بودم . ای کاش در سنگر بی ریای شما هم جایی برای من بود تا می توانستم لحظه های زیبای راز نیاز شبانه ات را با معبودت مشاهده میکردم . همیشه با خود می گویم اگر خدایی ناکرده مشکلی برای کشور عزیزمان پیش بیاید ایا شجاعت ما هم به ذره ای از شجاعت قهرمانان (شهیدان) ما خواهد رسید ؟ آیا ما هم می توانیم از جان شیرین خود برای دفاع از امانتی که به دست ما رسیده است بگذریم ؟ و آیا ما می توانیم شعر :

در دلم یکسره من شوق شهادت دارم

در سرم ول وله ایست ، حس سعادت دارم

دلم از ماندن اینجا زار است

در دلم یکسره من عشق شهادت دارم

را زمزمه کنیم ؟  و اما ای املاکی عزیز من ان بی پنهایی ام که امانی نمیابد ، ای شهید دست های افتاده ام را بگیر . یا حق

نوشته شده توسط وبلاگ نویس

موضوعات: شهدا
[شنبه 1393-09-29] [ 11:35:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  از زبان من از طرف یک شهید ...

سلام هم وطن. میخواستم بزرگ بشم درس بخونم مهندس بشم خاکمو آباد کنم زن بگیرم مادر و پدرمو ببرم کربلا دخترمو بزرگ کنم ببرمش پارک ,تو راه مدرسه باهم حرف بزنیم خیلی کارا دوست داشتم انجام بدم خوب نشد باید میرفتم از مادرم, پدرم ,خاکم , ناموسم , دخترم دفاع کنم رفتم که دروغ نباشه ، احترام کم نشه همدیگرو درک کنیم ریا از بین بره دیگه توهین نباشه محتاج کسی نباشیم الان اوضاع چطوره ؟

نوشته شده توسط وبلاگ نویس

موضوعات: شهدا
[چهارشنبه 1393-09-26] [ 01:22:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت