عبادت حضرت
امام سجاد(ع) فرمود: «امام حسن(ع) در عصر خود، از عابدترین، پارساترین و برترین انسان ها بود. وقتی از مدینه به مکه برای اجرای مراسم حج می رفت، پیاده می رفت و گاهی پا برهنه. هرگاه به یاد مرگ می افتاد گریه می کرد. و نیز هنگامی که به یاد قیامت و عبور از پل صراط و حضور در دادگاه الهی می افتاد می گریست وگاهی آن چنان منقلب می شد که ناله می کرد و از حال می رفت و هنگام نماز بند بندش می لرزید و هنگامی که یاد بهشت می افتاد نگران می شد و عرض می کرد: «خدایا از درگاهت بهشت را می طلبم و پناه می برم به تو از آتش دوزخ».[46]

شجاعت حضرت
معاویه در عصر سلطنت ننگینش روزی بر روی منبر در محضر امام حسن(ع) از روی طعنه گفت: «علی بن ابی طالب کجاست؟» امام حسن(ع) همان دم برخاست و سخن معاویه را قطع نمود و بعد از حمد و ثنای خداوند فرمود: «خداوند هیچ پیامبری را به پیامبری مبعوث نکرد مگر اینکه وصی او را از خاندانش برگزید و مگر اینکه برای او دشمنی از مجرمان قرار داد. چنان که در قرآن می فرماید:«وَ کَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوّاً مِّنَ الْمُجْرِمِینَ» و ادامه داد، علی(ع) وصی پیامبر(ص) بعد از اوست و من پسر علی(ع) هستم. تو پسر صغر هستی و مادر تو هند است و مادر من فاطمه(س). جدّه تو فتیله و جدّه من خدیجه است. خداوند میان من و تو، آن را که از نظر نسب پست است و به کفر نزدیک است لعنت کند و همچنین آن کس از ما که در یاد خدا کاهل است و آن را که کفر و نفاق دارد، لعنت نماید. همه جمعیت حاضر با صدای بلند گفتند: «آمین، آمین.» معاویه سرشکسته از منبر پایین آمد و رفت».[47]

ادامه مطلب :

زلال قلم

آبروی بخشش
تاریخ، دو زانو نشسته است و چهار چشم می نگرد به تخته سیاه کلاس تو. چه حرف ها داری برایمان! «متیس و عدی» رتبه های اولند تا همیشه، «عمر و معاویه» شاگردان مردود هر سال و هر سال. بر این تخته سیاه، چه درس ها نوشته ای سفید تا یادگار بماند. در حافظه کتاب های روایت!

صاد مثل صبر؛ مثل صلح؛ کاف مثل کریم اهل بیت(ع).

کیسه های زر، سرخ شده اند از روی تو. دینار و درهم به قطره های باران می ماند که باید بچکد؛ باید بریزد بر سفره های گرسنه، بر دست های نیازمند. این تواضع نیست که به تو آبرو داده است؛ این تویی که به تواضع آبرو داده ای. این زهد نیست که به تو آبرو داده است؛ این تویی که به زهد آبرو داده ای. این بخشش نیست که به تو آبرو داده است؛ این تویی که به بخشش آبرو داده ای. گچ ها سیاه می شوند برای از تو نوشتن. شرمنده، خورشید است که خوب نتابیده است؛ شرمسار، آسمان است که خوب نباریده است. دست های تو آبرو دادند به جود و کرم. آموزگار، دست های توست که می نویسند، که می بخشند.

بنویس برای ثبت تاریخ؛ بنویس که صلح را برگزیدی تا نفس های آخر، حق و حقیقت نمیرد، تا آفتاب، زیر پوسته های ابر قرار نگیرد!

بنویس تا تاریخ بداند که کارد به استخوان تشیع رسیده بود. و ضربه ای کافی بود تا زانوی دین بشکند! بنویس دور و برم کفتارها بودند و لاشخورها و آماده تا جان دادن میراث نبوت را به چشم ببینند و میوه های آن را بچینند.

گلوی آهوان، زیر چکمه های صیاد بود و سر کبوتران، در مشت شکارچیان بی رحم. بنویس که لجاجت من کافی بود تا نسل مؤمنان راستین منقرض شود!

بنویس من صلح را برای خودم نمی خواستم؛ برای شیعه می خواستم تا امضای پیامبر پای امامت اولاد علی محفوظ بماند.

بنویس یارانم گریختند، بنویس سردارانم آب پاکی بر دست افتخارات خودشان ریختند، بنویس حق را به باطل آمیختند! چه می شد کرد، جز ارّه دادن به دست دشمن تا شاخه ای را که خود بر آن نشسته است ببرد؛ تا اهالی کوفه بدانند دشمن دشمن است؛ ولو در لباس دوست؟!

بنویس برای تاریخ… که ما دو برادر بودیم با یک آرمان؛ دو دوست بودیم و دو چشم، با یک دستگیره و یک نگاه. بنویس پیامبر به من آموخت که بعضی وقت ها شجاعت در ابراز خشم نیست؛ در نگه داشتن خشم است. بنویس من یک بازوی پیامبر بودم تا صلح را هدیه بیاورم؛ حسین، یک بازوی دیگر پیامبر بود تا شهادت را هدیه بیاورد. بنویس صلح حسن(ع) و شهادت حسین(ع)، دو خط موازی اند؛ دو دایره متقارن تا هندسه چند ضلعی اسلام را به اثبات برسانند.

جنگ، هدف نیست؛ کلیدی است تا روزنه های بسته را بگشاید. خداوند همه ما را فراخوانده است که برگردیم به شهر صلح و آسایش؛ «وَاللهُ یَدْعُو اِلی دارِالسَّلامِ».

خداوند، نه فساد را دوست دارد و نه به راه انداختن جویبار خون را. بنویس من عقلانیت را در صلح حدیبیه آموخته ام و به گفتار رسول الله ـ که آمده تا کتاب و حکمت بیاموزد ـ اقتدا خواهم کرد. بنویس ما خانواده عشقیم؛ خانواده عقیده و جهاد؛ مجاهده را اگر با منطق فصیح نشد، با صلح قهرمانانه؛ اگر با صلح قهرمانانه نشد، با شمشیر شهادت؛ اگر با شمشیر شهادت نشد، با دعای روشن گر و اگر با دعای روشن گر نشد، با تحمل زندان ادامه خواهیم داد.

بنویس ما خانواده عشقیم؛ سر بر آستان دستورهای الهی نهاده؛ اگر او اراده کند، برمی خیزیم؛ اگر او را اراده کند، ساکت خواهیم نشست.

بنویس ما خانواده عشقیم که جانمان، که مالمان، که آبرویمان، که تمام آنچه داریم و نداریم، برای خداست؛ برای خدا از هر چه باشد خواهیم گذشت.

به کوشش : میثم امانی

[46]. بحارالانوار، ج 43، ص 331.

[47]. کشف الغمه، ص 150.


 

 

موضوعات: مناسبتی, اهل بیت, ویژه برنامه های کوثر بلاگ در ماه مبارک رمضان
[دوشنبه 1395-03-31] [ 02:41:00 ق.ظ ]