پیامبر اسلام (ص) پس از بعثت مأموریت خود را به تدریج و در سه مرحله انجام داد:
الف) دعوت پنهانی
پیامبر تا سه سال دعوت خود را آشکار نکرد. چون زمینه برای آن فراهم نشده بود و به طور مخفیانه با کسانی که آمادگی داشتند ملاقات می کرد و آنان را به اسلام دعوت می نمود و به تدریج افراد متعددی اسلام را پذیرفتند. نخستین کسی که اسلام را پذیرفت خدیجه همسر آن حضرت بود و نخستین مردی که مسلمان شد علی بن ابی طالب (ع) بود.(1)
خداوند در قرآن کریم از این افراد به عنوان پیشاهنگان در اسلام یاد می کند که به مقام قرب الهی رسیده اند:
وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ فی جَنَّاتِ النَّعیم(2)
و سبقت گیرندگان مقدمند؛ آنانند همان مقربان [خدا]، در باغستانهای پرنعمت.(3)
در این مرحله پیامبر و مسلمانان که گروه اندکی بودند، دین خود را از مشرکان مکه پنهان می کردند و حتی نمازهای خود را مخفیانه می خواندند. در تواریخ نقل شده که در آغاز اسلام هنگامی که وقت نماز می رسید، پیامبر به یکی از دره های مکه می رفت و علی بن ابی طالب نیز به دور از خویشان، با او همراه بود و پس از اتمام نماز برمی گشتند؛ تا اینکه زید بن حارثه مسلمان شد و او نیز با پیامبر و علی نماز می خواند.(4)
ادامه مطلب :
ب) دعوت خویشاوندان
از آغاز بعثت تا سه سال دعوت پیامبر اسلام (ص) مخفیانه بود؛ تا اینکه از سوی خداوند مأموریت یافت به طور آشکار به تبلیغ اسلام بپردازد. پیش از دعوت عمومی مأمور شد نخست خویشاوندان خود را تبلیغ کند، این مأموریت به صورت زیر به آن حضرت ابلاغ شد:
وَ أَنْذِرْ عَشیرَتَکَ الْأَقْرَبینَ وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنین(5)
و خویشان نزدیکت را هشدار ده و برای آن مؤمنانی که تو را پیروی کرده اند، بال خود را فرو گستر.
مورخان و مفسران گفته اند وقتی این آیه نازل شد، پیامبر خدا (ص) خویشان خود را جمع و رسالت خود به آنان اظهار نمود.
تفصیل این رویداد در کتابهای تاریخی و تفسیری با تفاوتهای اندکی نقل شده و ما خلاصه ای از آن را از تاریخ طبری نقل می کنیم:
پیامبر خدا (ص) پس از نزول آیه وَ أَنْذِرْ عَشیرَتَکَ الْأَقْرَبینَ به علی بن ابی طالب (ع) دستور داد غذایی از ران گوسفند و شیر تهیه کند و فرزندان عبدالمطلب را جمع کند. علی (ع) می گوید: من دستور پیامبر را انجام دادم و آنان را که حدود چهل نفر بودند، از جمله عموهای پیامبر، ابوطالب، حمزه، عباس و ابولهب را دعوت کردم. چون آنها اجتماع کردند پیامبر از من خواست که غذایی بیاورم و من آن را آوردم.
پیامبر خدا فرمود: با نام خدا شروع کنید. آنها همگی خوردند و سیر شدند، در حالی که هنوز غذا باقی مانده بود. سپس به من فرمود: آنها را سیراب کن؛ و من کاسه بزرگ را آوردم، همگی خوردند و سیراب شدند. وقتی پیامبر خواست سخن خود را آغاز کند، ابولهب سخن آغاز کرد و گفت: رفیق شما، شما را جادو کرده است. پس آنها پراکنده شدند و پیامبر هم سخن خود را نگفت.
روز بعد پیامبر به من فرمود: ای علی، این مرد در سخن گفتن بر من پیشی گرفت و پیش از آنکه من سخن بگویم آنها متفرق شدند.غذایی همانند غذای دیروز آماده ساز. سپس آنها را پیش من جمع کن. علی (ع) می گوید: من چنین کردم و آنها مانند روز قبل غذا خوردند و سیراب شدند. آنگاه پیامبر خدا (ص) چنین فرمود: ای فرزندان عبدالمطلب، به خدا سوگند، در میان عرب جوانی را نمی شناسم که برای قوم خود بهتر از آنچه من برای شما آورده ام، بیاورد. همانا من برای شما خیر دنیا و آخرت را آورده ام و خداوند به من فرمان داده که شما را به سوی آن بخوانم. پس هر کس از شما در این کار مرا یاری کند، برادر من و وصی من و جانشین من در میان شما خواهد بود.
علی (ع) می گوید: همه آن قوم ساکت شدند، ولی من که از نظر سن از همه آنها کوچک تر بودم، گفتم: ای پیامبر خدا، من یاور تو هستم. پیامبر دست من را گرفت و گفت: این برادر من و وصی من و جانشین من در میان شماست. پس به او گوش دهید و از او اطاعت کنید. آنها برخاستند و خنده کنان به ابوطالب می گفتند: به تو دستور می دهد که به پسرت گوش دهی و از او اطاعت کنی.(6)
می نویسند: پیامبر (ص) آن سخن خود را سه بار تکرار کرد و هر بار علی بن ابی طالب (ع) برمی خاست و می گفت: من با تو بیعت می کنم، و پیامبر می فرمود: بنشین؛ تا اینکه بار سوم که علی برخاست و همان سخن را گفت، پیامبر او را تأیید کرد.(7)
این رویداد که به حدیث یوم الانذار معروف است در بسیاری از کتابهای شیعه و اهل سنت با تفاوتهای اندکی نقل شده است(8) و می توان آن را حدیث مستفیض دانست که از قوت و اعتبار کافی برخوردار است؛ جز اینکه طبری در تفسیر خود این سخن پیامبر را که فرمود: هر کس مرا یاری کند برادر من و وصی من و جانشین من در میان شما خواهد بود، چنین نقل کرده که پیامبر فرمود: هر کس مرا یاری کند برادر من خواهد بود و چنین و چنان. و به جای اخی و وصیّی و خلیفتی اخی و کذا و کذا آورده است!(9) البته این احتمال وجود دارد که طبری خود این کار را نکرده است، بلکه نسخه نویسان تفسیر طبری بنا به مصلحتی این کار را انجام داده اند.
عجیب تر از آن اینکه دکتر محمد حسین هیکل، نویسنده معروف معاصر مصری در چاپ اول کتاب حیات محمد این حدیث را به همان صورت کامل آورده(10) ولی در چاپهای بعدی کتاب خود جمله اعلام برادری و وصایت و جانشینی علی (ع) را به کلی حذف کرده است.(11)
ج) دعوت عمومی
پس از تبلیغ خویشاوندان، رسول گرامی اسلام (ص) از جانب خداوند مأموریت یافت که دعوت خود را آشکار کند و همگان را به اسلام دعوت نماید و از مشرکان اعراض کند و از ریشخند آنها نهراسد:
فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکینَ إِنَّا کَفَیْناکَ الْمُسْتَهْزِئین(12)
پس آنچه را بدان مأموری آشکار کن و از مشرکان روی برتاب، که ما [شر ]ریشخندگران را از تو برطرف خواهیم کرد.
به دنبال این مأموریت بزرگ، پیامبر خدا (ص) بارها در میان جمعیتهای مشرکان حاضر شد و آنان را به سوی توحید و اسلام دعوت نمود و از شرک و بت پرستی برحذر داشت.
ابن عباس نقل می کند که پیامبر خدا (ص) روزی بالای کوه صفا رفت و فریاد یا صباحاه برآورد. (این کلمه را در موقع اعلام خطر می گفتند.) قریش نزد او جمع شدند و گفتند: تو را چه شده است؟ گفت: به من بگویید اگر به شما خبر دهم که شامگاهان یا بامدادان دشمن به شما حمله خواهد کرد، آیا مرا تصدیق خواهید کرد؟ گفتند: آری. فرمود: من شما را در مقابل خود از عذابی شدید بیم می دهم! ابولهب گفت: وای بر تو، ما را برای این جمع کردی؟ پس سوره تبت یدا ابی لهب تا آخر نازل گردید.(13)
چنین می نماید که پیش از آنکه پیامبر (ص) دعوت خود را آشکار کند مشرکان مکه سخنانی درباره پیامبر و هدفهای او شنیده بودند و او را مسخره می کردند. از این رو در همین آیات که پیامبر مأمور آشکار کردن دعوت خود است خداوند به او اطمینان می دهد که او را از شر مسخره کنندگان حفظ خواهد کرد.
پس از بیان خطبه، پیامبر خدا همواره و در هر مناسبت و اجتماعی مردم را به سوی توحید دعوت می کرد. آن حضرت در کوچه و بازار می رفت و می فرمود: ای مردم، بگویید خدایی جز الله نیست تا رستگار شوید! و ابولهب دنبال او به راه می افتاد و با سنگ او را می زد و می گفت: ای مردم او دروغگوست.(14)
1) سیره ابن هشام، ج 1، ص 263؛ تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 18؛ مروج الذهب، ج 2، ص 277.
2) واقعه (56): 10 - 12.
3) در تفاسیر برای السابقون السابقون وجوه گوناگونی گفته شده است. (مجمع البیان، ج 9، ص 325) هر چه باشد نخستین کسانی را که در دوران غربت اسلام به راستی مسلمان شدند، شامل می شود.
4) سیره ابن هشام، ج 1، ص 263؛ تاریخ طبری، ج 1، ص 539.
5) شعراء(26): 214 و 215.
6) تاریخ طبری، ج 1، ص 522.طبری این رویداد را از محمد بن اسحاق نقل کرده و او همان کسی است که ابن هشام مجموع روایات سیره خود را از او نقل کرده است؛ ولی عجیب است که ابن هشام در سیره خود این رویداد را نیاورده است. در بعضی از روایات آمده است که ابوطالب در همین مجلس به پیامبر گفت: سرورم، برخیز و آنچه دوست داری بگو و رسالت پروردگارت را برسان. این جمله نشان می دهد که ابوطالب در آن زمان ایمان آورده بود.(بنگرید به: الخنیزی: ابوطالب مؤمن قریش، ص 148).
7) تاریخ طبری، ج 1، ص 543.
8) از جمله آنها کتابهای زیر:
کامل ابن اثیر، ج 1، ص 488؛ مسند احمدبن حنبل، ج 1، ص 159؛ کنزالعمال، ج 13، ص 114؛ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج 1، ص 486؛ سنن نسائی، ج 5، ص 126؛ مناقب ابن شهرآشوب، ج 1، ص 306؛ علل الشرایع، ج 1، ص 170 و چندین منبع دیگر.
9) تفسیر طبری، جامع البیان، ج 11، ص 122.
10) حیات محمد، چاپ اول، ص 140.
11) همان چاپ نهم، ص 142. در این باره بنگرید به: الغدیر، ج 2، ص 288.
12) حجر(15): 94 و 95.
13) تاریخ طبری، ج 1، ص 542.
14) ابن شهرآشوب، المناقب، ج 1، ص 51؛ بیهقی، السنن الکبری، ج 1، ص 76.
موضوعات: قرآنی, مناسبتی, اهل بیت, مبعث پیامیر (ص)
[دوشنبه 1395-02-13] [ 11:53:00 ب.ظ ]