|
|
|
وصیتنامه 50 نفره رزمندگان میاندرودی روی پاکت شیرینی ... |
... |
شب قبل از عملیات به شریفی پیشنهاد کردم که به احتمال زیاد در عمیات فردا تعدادی از بچهها شهید میشوند و اگر یک وصیتنامه دستهجمعی بنویسیم یادگاری از این لحظات و ساعتهای قبل از شهادت و رشادت میماند.
روزهای نخست دی سالگرد انجام عملیات کربلای چهار و برای مردم میاندرود اما معنایی فراتر از نبرد و دفاع دارد.
تنها چند روز مانده به عملیات کربلای چهار حاج عبدالله شریفی که در آن زمان فرمانده پایگاه بسیج بود تعداد 50 نفر از جوانان روستایی کوچک اما غیرتمند بهنام سورک را برای اعزام به جبههها ثبتنام و اعزام میکند.
یکی از بازار و یکی از مزرعه، مدرسه یا کارخانه آمده بود اما همه با یک هدف که دفاع از کشور بود اما اتفاقی مهم در شب قبل از عملیات کربلای چهار رزمندگان این منطقه را جاودانه کرد.
راوی این رویداد که محمود محمدزاده است و در آن زمان فرمانده یک گردان غواص در دفاع مقدس بود در گفتوگو با خبرنگار خبرگزاری فارس گفت: وضعیت در آن زمان خاص بود بعد از عملیات والفجر هشت بیش از هفت ماه بود که عملیاتی نشده بود.
وی اظهار داشت: برای عملیات جدید خیلی نیرو به جبههها آمده بودند و یک کاروان از سورک بهنام انصارالحسین(ع) نزدیک به 50 نفر از داوطلبان را ثبتنام و به هفتتپه اعزام کرده بود، من به همراه برخی دیگر از بچههای سورک در گردان عملیاتی عاشورا بودیم و نیروهای جدید سورکی هم با دیدن ما همه خواستار الحاق به این گردان بودند.
محمدزاده با اشاره به مخالفت خود و دیگر بچههای قدیمی گردان با این مساله گفت و دلیل آن را احتمال شهادت تعداد بالای افراد با توجه خطرات عملیات فردا دانست اما گوش کسی بدهکار نبود تا اینکه با پافشاری افراد در نهایت40 نفر به گردان عملیاتی عاشورا پیوستند. ادامه »
کلیدواژه ها: بوی باروت عطرنارنج, جبهه, جبهه و شهادت, جنگ, جنگ تحمیلی, جنگ تحمیلی کربلا, جنگ تحمیلی کربلا را مشق کردند, خاطره, خبرگزاری فارس, دفاع مقدس, رزمندگان, رزمندگان اسلام, رزمندگان در 8 سال, رزمندگان در 8 سال جنگ تحمیلی کربلا را مشق کردند, سیره شهدا, شهادت, شهید, شهید، امام خمینی (ره)، عملیات، جنگ, عملیات, عملیات بیتالمقدس, هشت سال دفاع مقدس, هفته دفاع مقدس, کوثربلاگ, کوثربلاگ ، دفاع مقدس موضوعات: مناسبتی, این هفته چه بنویسیم (9)
[جمعه 1395-07-02] [ 05:08:00 ب.ظ ]
لینک ثابت
|
|
رزمندگان در 8 سال جنگ تحمیلی کربلا را مشق کردند ... |
... |
یک رزمنده سقزی با بیان اینکه رزمندگان در هشت سال جنگ تحمیلی کربلا را مشق کردند، گفت: عشق به اسلام و حرکت در مسیر ولایت و رهبری موجب شد که چشم رزمندگان ایران در آن سالهای جنگ غیر از خدا چیز دیگری نبیند.
داستان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و همپیمان شدن اکثر قریب به اتفاق کشورهای بلوک غرب و شرق و حتی همپیمانی شوروی با عراق، داستانی است که تا به حال بارها آن را به صورت مختلف از زبان افرادی که از زوایای مختلفی به جنگ مینگرند، شنیدهاید.
بر اساس تسلیحات کشف شده و ملیت اسرا و اسناد کمکهای مالی و ارزی، 89 کشور دنیا با عراق همپیمان شده بودند و او را در این جنگ کمک میکردند.
وجود روحیه بسیجی در وجود رزمندگان ایران موجب شکست توطئه دشمنان برای سرنگونی نظام مقدس جمهوری اسلامی شد.
ملت ایران در جنگ تحمیلی نشان داد که علیه تمامی قدرتها و ابرقدرتها سالیان سال میتوان مبارزه کرد و هر نظامی بدون اتکاء به قدرتهای بزرگ و با اتکاء به خدا و اعتقاد به قدرت مردم، در سختترین شرایط قادر است، استقلال کشور را حفظ کرده و با برنامهریزی مناسب و مبتنی بر آرمانها و منافع خود امور کشور را رتق و فتق نماید.
در طول هشت سال دفاع مقدس، نظام جمهوری اسلامی نشان داد که در صورت انسجام و هماهنگی داخلی و اقتدار انقلابی میتوان خارج از نفوذ قدرتها عمل کرد. چنین عملکردی، ابهت ابرقدرتهای شرق و غرب را شکست.
پس از جنگ، اسوه مجسم دوران نبرد و نشانه فدا شدن برای اسلام و قرآن فقط جانبازان و خانوادههای شهدا و آن دسته از رزمندگانی هستند که به عهد خود با خدا استوار مانده و به انتظار وعده موعود روزشماری میکنند.
وجود آنان برای جامعه و اشخاصی که میخواهند برای خدا زندگی کنند بالاترین نعمت و آشکارترین نشانه است.
به منظور آشنایی بیشتر با «نبی قدیمی» یکی از یادگاران دوران جنگ و جهاد گفتوگویی انجام داده ایم که در ادامه میآید…
آقای قدیمی متولد چه سالی و از چه خانوادهای هستید؟
دوم شهریور ماه سال 43 در خانوادهای پرجمعیت، متدین و مذهبی در روستای زرینه اوباتو به دنیا آمدم.
من فرزند پنجم خانوادهای 10 نفره بودم، شغل پدرم کشاورزی بود از این رو همراه چهار خواهر و سه برادر دیگرم در کنار اشتغال به تحصیل در امر کشاورزی کمک حال پدر بودیم.
دوران ابتدایی و اول راهنمایی را در روستای خودمان گذراندم، اوایل سال 57 همزمان با پیروزی انقلاب در حالی که 12 سال داشتم، برای ادامه تحصیل به شهرستان سقز نقل مکان نموده و دوران متوسطه را در دبیرستان دکتر مصدق «اندیشه کنونی» به پایان رساندم مدرک فوق دیپلم را نیز در مرکز تربیت معلم سنندج اخذ نمودم. ادامه »
کلیدواژه ها: آقای قدیمی, بسیجی شهید, بوی باروت عطرنارنج, جبهه, جبهه و شهادت, جنگ, جنگ تحمیلی, جنگ تحمیلی کربلا, جنگ تحمیلی کربلا را مشق کردند, خاطره, خبرگزاری فارس, دفاع مقدس, رزمندگان, رزمندگان اسلام, رزمندگان در 8 سال, رزمندگان در 8 سال جنگ تحمیلی کربلا را مشق کردند, سیره شهدا, شهادت, شهید, شهید، امام خمینی (ره)، عملیات، جنگ, عملیات, عملیات بیتالمقدس, هشت سال دفاع مقدس, هفته دفاع مقدس, کوثربلاگ, کوثربلاگ ، دفاع مقدس موضوعات: مناسبتی, این هفته چه بنویسیم (9)
[ 05:02:00 ب.ظ ]
لینک ثابت
|
|
ده خاطره خواندنی از جبهه ... |
... |
1)هوالباقی :هرچه میگفتی چیزی دیگر جواب میداد. غیر ممکن بود مثل همه صریح وساده و همه فهم حرف بزند. بعد از عملیات بود، سراغ یکی از دوستان را از اوگرفتم چون احتمال میدادم که مجروح شده باشد،گفتم: «راستی فلانی کجاست؟» گفت بردنش «هوالشافی.» شستم خبردار شد که چیزیش شده و بردنش بیمارستان. بعد پرسیدم: «حال و روزش چطوره؟» گفت: «هوالباقی.» میخواست بگوید که وضعش خیلی وخیم است و مانده بودم بخندم یا گریه کنم. 2) صدام، جارو برقیه : صبح روز عملیات والفجر۱۰ در منطقه حلبچه همه حسابی خسته بودند، روحیه مناسبی در چهره بچهها دیده نمیشد از طرفی حدود ۱۰۰اسیر عراقی را پشت خط برای انتقال به پشت جبهه به صف کرده بودیم برای اینکه انبساط خاطری در بچهها پیدا شود و روحیههای گرفته آنها از آن حالتخارج شود، جلوی اسیران عراقی ایستادم و شروع به شعار دادن کردم و بیچارهها هنوز، لب باز نکرده از ترس شروع به شعار دادن میکردند. مشتم را بالا بردم و فریاد زدم:«صدام جارو برقیه» و اونا هم جواب می دادند. فرمانده گروهان برادر قربانی کنارم ایستاده بود و می خندید. منم شیطونیم گل کرد و برای نشاط رزمنده ها فریاد زدم:«الموت لقربانی» اسیران عراقی شعارم را جواب میدادند بچههای خط همه از خنده روده بر شده بودندو قربانی هم دستش را تکان میداد که یعنی شعار ندهید! او میگفت: قربانی من هستم «انا قربانی» و اسیران عراقی هم که متوجه شوخی من شده بودند رو به برادر قربانی کردند و دستان خود را تکان میدادند و میگفتند:«لا موت لا موت» یعنی ما اشتباه کردیم.
3) آفتابه مهاجم :بین تانکر آب تا دستشویی فاصله بود. آفتابه را پر کرده بود و داشت می دوید. صدای سوتی شنید و دراز کشید. آب ریخت روی زمین ولی از خمپاره خبری نبود. برگشت دوباره پرش کرد و باز صدای سوت و همان ماجرا. باز هم داشت تکرار می کرد که یکی فهمید ماجرا از چه قرار است. موقع دویدن باد می پیچید تو لوله آفتابه سوت می کشید. *به نقل از غلامرضا دعایی
4) محاسن بغل دستی : ایام رجب المرجب بود و هر روز دعای «یا من ارجوه لکل خیر» را می خواندیم. حاج آقا قبل از مراسم برای آن دسته از دوستان که مثل ما توجیه نبودند، توضیح می داد که وقتی به عبارت “یا ذوالجلال و الاکرام “رسیدید، که در ادامه آن جمله “حرّم شیبتی علی النار ” می آید، با دست چپ محاسن خود را بگیرید و انگشت سبابه دست دیگر را به چپ و راست تکان دهید. هنوز حرف حاجی تمام نشده ، یک بچه های تخس بسیجی از انتهای مجلس برخاست و گفت: اگر کسی محاسن نداشت ،چه کار کند؟ برادر روحانی هم که اصولا در جواب نمی ماند گفت: محاسن بغل دستی اش را بگیرد .چاره ای نیست، فعلا دوتایی استفاده کنند تا بعد! ادامه »
کلیدواژه ها: بسیجی شهید, بوی باروت عطرنارنج, جبهه, جبهه و شهادت, جنگ, جنگ تحمیلی, خاطره, دفاع مقدس, رزمندگان, رزمندگان اسلام, سیره شهدا, شهادت, شهید, شهید، امام خمینی (ره)، عملیات، جنگ, عملیات, عملیات بیتالمقدس, هشت سال دفاع مقدس, هفته دفاع مقدس, کوثربلاگ, کوثربلاگ ، دفاع مقدس موضوعات: مناسبتی, این هفته چه بنویسیم (9)
[ 04:47:00 ب.ظ ]
لینک ثابت
|
|