یک رزمنده سقزی با بیان اینکه رزمندگان در هشت سال جنگ تحمیلی کربلا را مشق کردند، گفت: عشق به اسلام و حرکت در مسیر ولایت و رهبری موجب شد که چشم رزمندگان ایران در آن سال‌های جنگ غیر از خدا چیز دیگری نبیند.

داستان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و هم‌پیمان شدن اکثر قریب به اتفاق کشورهای بلوک غرب و شرق و حتی هم‌پیمانی شوروی با عراق، داستانی است که تا به حال بارها آن را به صورت مختلف از زبان افرادی که از زوایای مختلفی به جنگ می‌نگرند، شنیده‌اید.

بر اساس تسلیحات کشف شده و ملیت اسرا و اسناد کمک‌های مالی و ارزی، 89 کشور دنیا با عراق هم‌پیمان شده بودند و او را در این جنگ کمک می‌کردند.

وجود روحیه بسیجی در وجود رزمندگان ایران موجب شکست توطئه دشمنان برای سرنگونی نظام مقدس جمهوری اسلامی شد.

ملت ایران در جنگ تحمیلی نشان داد که علیه تمامی قدرت‌ها و ابرقدرت‌ها سالیان سال می‌توان مبارزه کرد و هر نظامی بدون اتکاء به قدرت‌های بزرگ و با اتکاء به خدا و اعتقاد به قدرت مردم، در سخت‌ترین شرایط قادر است، استقلال کشور را حفظ کرده و با برنامه‌ریزی مناسب و مبتنی بر آرمان‌ها و منافع خود امور کشور را رتق و فتق نماید.

در طول هشت سال دفاع مقدس،‌ نظام جمهوری اسلامی نشان داد که در صورت انسجام و هماهنگی داخلی و اقتدار انقلابی می‌توان خارج از نفوذ قدرت‌ها عمل کرد. چنین عملکردی، ابهت ابرقدرت‌های شرق و غرب را شکست.

پس از جنگ، اسوه مجسم دوران نبرد و نشانه فدا شدن برای اسلام و قرآن فقط جانبازان و خانواده‌های شهدا و آن دسته از رزمندگانی هستند که به عهد خود با خدا استوار مانده و به انتظار وعده موعود روزشماری می‌کنند.

وجود آنان برای جامعه و اشخاصی که می‌خواهند برای خدا زندگی کنند بالاترین نعمت و آشکارترین نشانه است.

 به منظور آشنایی بیشتر با «نبی قدیمی» یکی از یادگاران دوران جنگ و جهاد گفت‌و‌گویی انجام داده ایم که در ادامه می‌آید…

 آقای قدیمی متولد چه سالی و از چه خانواده‌ای هستید؟

دوم شهریور ماه سال 43 در خانواده‌ای پرجمعیت، متدین و مذهبی در روستای زرینه اوباتو به دنیا آمدم.

من فرزند پنجم خانواده‌ای 10 نفره بودم، شغل پدرم کشاورزی بود از این رو همراه چهار خواهر و سه برادر دیگرم در کنار اشتغال به تحصیل در امر کشاورزی کمک حال پدر بودیم.

دوران ابتدایی و اول راهنمایی را در روستای خودمان گذراندم، اوایل سال 57 همزمان با پیروزی انقلاب در حالی که 12 سال داشتم، برای ادامه تحصیل به شهرستان سقز نقل مکان نموده و دوران متوسطه را در دبیرستان دکتر مصدق «اندیشه کنونی» به پایان رساندم مدرک فوق دیپلم را نیز در مرکز تربیت معلم سنندج اخذ نمودم.

ادامه مطلب :

 چه سالی و چند ماه توفیق حضور در جبهه را یافتید؟

پس از اتمام دوره تربیت معلم عازم جبهه شدم و مدت 15 ماه سعادت خدمت‌گزاری به رزمندگان اسلام را داشتم.

آیا دلیل خاصی برای رفتن به جبهه داشتید؟

عشق و علاقه‌ به امام خمینی(ره) و تلاش در راستای پیشروی و موفقیت آرمان‌های انقلاب را مهم‌ترین عامل حرکت خود در این مسیر می‌دانم، چراکه به عنوان یک مسلمان ایرانی با وجود اینکه سن و سال زیادی نداشتم، خود را ملزم به حضور در جبهه جنگ و مقابله با دشمنان اسلام و انقلاب می‌دانستم.

 گفتید عشق به امام، امام را در آن زمان با وجود نوپا بودن انقلاب تا چه اندازه می‌شناختید؟

آن روزها هرجا می‌رفتی، زمزمه نام امام(ره) زبانزد خاص و عام بود، امام راحل نقش پررنگی در بین مردم ایران به ویژه مردم کردستان داشت.

هر چند انقلاب ایران به رهبری امام در آن روزها تازه تشکیل شده بود، اما مردم ایران شناخت کاملی از امام داشتند و کسانی که از نزدیک امام را ندیده بودند همواره آرزوی دیدن ایشان را در دل می‌پروراندند.

آرزوی دیدن امام تنها آرزویم در آن روزها بود که به لطف پدرم برای نخستین‌بار عکس امام را زیارت کردم.

پدرم طی سفری که به تهران داشت، مبلغین انقلاب چند آینه کوچک را که عکس مبارک امام(ره) بر پشت آن نقش بسته بود به پدرم داده بودند و این بهترین هدیه پدرم بود.

از احساستان بعد از دیدن عکس امام راحل برایم بگویید.

هرچند من قبل از رؤیت عکس امام(ره) بارها صدای مبارکشان را از رادیو شنیده بودم، اما دیدن عکس امام راحل موجب شد، عزمم برای دفاع از انقلاب بیشتر شود و در طول سال‌های حضورم در جبهه عکس امام را هیچ‌گاه از خود جدا نکردم و همواره بر روی سینه‌ام نگهداری می‌کردم.

زمانی که تصمیم به رفتن جبهه گرفتید برخورد خانواده‌ شما با این تصمیم چگونه بود؟

راستش را بخواهید، مادرم راضی به رفتنم نبود، حتی یکبار که عازم جبهه بودم در چارچوب در ایستاد و قسمم داد که این‌بار نروم ولی من خواسته‌اش را قبول نکردم.

از مادر در حالی که اشک در چشمانش حلقه بسته بود خداحافظی کردم و برای رفتن به سوی هدفی که با عشق و علاقه قلبی انتخاب کرده بودم، رهسپار شدم.

این را که گفت لحظه‌ای مکث کرد و در حالی که با انگشتانش اشک را از گوشه چشمش پاک می‌کرد، گفت: وقتی برگشتم مادرم به رحمت خدا رفته و دیگر در جمع خانواده نبود.

من به خاطر وطن، حفظ انقلاب و عشق به امام و ولایت آخرین خواسته مادرم را رد کردم.

 چند بار توفیق اعزام به جبهه را داشتید؟

چهار بار عازم جبهه شدم، زمستان‌های سال 64، 65، 66 و تابستان 67 زمان‌های اعزامم به جبهه بود.

به کدام مناطق جنگی اعزام شدید؟

توفیق حضور در مناطق عملیاتی جزیره مجنون، هزار قله مریوان، دزلی، حلبچه، دربندی خان‌بانه، چناره مریوان و مناطقی از کرمانشاه را در طول چهار دوره اعزام به جبهه‌های حق علیه باطل در هشت سال دفاع مقدس داشتم.

توسط چه نهاد و یا ارگانی به جبهه اعزام شدید؟

از طرف بسیج و سپاه شهرستان سقز عازم جبهه شدم.

مسئولیت‌تان در مناطق عملیاتی هشت سال جنگ تحمیلی چه بود؟

آرپی‌جی‌زن و نیروی رزمی بودم و بعضاً کارهای فرهنگی، تبلیغاتی و سازماندهی را هم انجام می‌دادم.

برایمان از حال و هوا و روحیه رزمندگان در آن روزها بگویید.

روحیه رزمندگان در جنگ و جبهه آنقدر قوی بود که انگار غیر از خدا هیچ‌کس و هیچ چیزی را نمی‌دیدند، روحیه و شجاعتی که در رزمندگان ایران بود در طول هشت سال جنگ تحمیلی ناممکن‌هایی را ممکن کرد که بسیاری از سیاست‌مداران و تحلیل‌گران شرق و غرب در تحلیل آن ناتوان ماندند.

صداقت، درستکاری، با خدا بودن، اخلاق حسینی داشتن، هم‌صدا و هم‌نوا بودن و عاشق رهبر و انقلاب بودن از رزمندگان ایران در طول هشت سال جنگ تحمیلی اسطوره و الگوهایی ساخت که در جهان بی‌نظیر بوده و هستند.

ایثار و از خودگذشتگی در زیر رگبار آتش و خون در سخت‌ترین شرایط در جبهه حرف نخست را می‌زد تا جایی‌ که اگر رزمنده‌ای لیوان آبی را می‌دید، با وجود اینکه روزها تشنگی کشیده بود به آن لیوان دست نمی‌زد و می‌گفت: آن آب صاحب دارد.

خدا را شاهد و گواه می‌گیرم که این را بارها با چشمان خود دیدم و این است که باید گفت: رزمندگان در هشت سال جنگ تحمیلی کربلا را مشق کردند.

به خدا سوگند می‌خورم که در مناطق عملیاتی هشت سال جنگ تحمیلی چیزهایی دیدم و آموختم که قبل و بعد از آن تجربه نکرده بودم.

آنچه آموختم بزرگ‌ترین تجربه و عامل موفقیتم در مسیر شغل و زندگی شخصیم بوده است.

حضور دانش‌آموزان با وجود سن و سال کم در مناطق عملیاتی و ایثار و از خودگذشتگی رزمندگان همدلی و هم‌صدای بزرگ و کوچک و پیر و جوان و در یک کلام یک هدف واحد داشتن روحیه رزمندگان را در دوران جنگ با وجود تمام سختی‌ها و مشکلات آهنین کرده بود.

رزمندگان به ویژه دانش‌آموزان که به عشق امام و دفاع از اسلام و انقلاب درس مشق و بازی‌های کودکانه را رها و یک‌ شبه مرد میدان جنگ شده بودند از خاطرات زیبایی است که همواره در ذهن و جان آنان که توفیق حضور در جبهه را داشتند اما از غافله شهدا عقب مانده‌اند، نقش بسته است.

دانش‌آموزان در آن هیاهوی جنگ اگر 20 دقیقه وقت خالی پیدا می‌کردند، مشغول بازی فوتبال و والیبال می‌شدند تا جایی که برای لحظه‌ای از دنیا جنگ و خمپاره به دنیای بازی‌های کودکانه پر می‌کشیدند.

صدای توپ و خمپاره از سوی جبهه دشمن که بلند می‌شد، تنها صدای الله‌اکبر و پرپر شدن جوانان شجاع و غیور را می‌شنیدی که در راه اسلام و قرآن با لبیک به فرمان امام و مقتدایشان برای پر کشیدن به آسمان گوی سبقت را از هم می‌ربودند و آسمانی می‌شدند.

شنیدن نامه شهید مرحمت بالازاده به مقام معظم رهبری برای حضور در جبهه و خبر شهادت شهید فهمیده نیز روحیه رزمندگان را برای مقابله با جبهه دشمن تقویت کرد و عزم آنان را برای مقابله با دشمن متجاوز راسخ‌تر نمود.

از خاطراتتان در روزهای عملیات و خط مقدم بگویید؟

جبهه سراسر ایثار بود، همه برای خط مقدم بال‌بال می‌زدند و برای نوشیدن شربت شهادت لحظه‌شماری می‌کردند.

در غروبی تاریک عازم منطقه بودیم در مسیر سیم‌های خاردار راه را سد کرده بود و یکی از رزمندگان برای اینکه وقت نگذرد و زودتر به خط مقدم برسیم، روی سیم خاردار خوابید و تک‌تک رزمندگان از روی وی رد شدند و از آن مسیر گذشتیم.

وقتی این خبر به فرمانده رسید با پرس و جوی فراوان رزمنده را شناسایی کرد و وی را نزد خود فرا خواند، ولی آن رزمنده ایثارگر منکر آنچه اتفاق افتاده بود شد.

خوب به یاد دارم، فرمانده دستور داد لباس‌هایش را درآورد، آثار زخم و خون روی تن و زیرپوشش پاسخی بر تمام سوالات فرمانده بود، اما او همچنان انکار می‌کرد.

خاطره‌ای از لحظه شهادت همرزمان‌تان دارید؟

هر روز در مناطق عملیاتی شاهد به شهادت رسیدن دوستانمان بودیم و یکی از خاطره‌هایی که هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم زخمی شدن یکی از همرزمان در یک از عملیات‌ها بود.

سرش متلاشی شده بود، سرش را با چفیه بستم و تا رسیدن به یکی از بیمارستان‌های همدان روی پاهایم محکم گرفته بودم، تکان خوردن مغزش را می‌دیدم،

باز هم اشک در چشمانش حلقه بست و در حالی که اشک می‌ریخت گفت: به بیمارستان نرسیده شهد شیرین شهادت را نوشید و به معبودش پیوست.

 بیشتر رزمندگان جبهه و جنگ معتقد هستند، دست غیبی همیشه پشت سپاه اسلام بود نظر شما در این مورد..

بدون شک دست خدا در گوشه‌گوشه جبهه‌های جنگ همراه رزمندگان ما بود که توانستیم با دست خالی سپاه دشمن را که تا دندان مسلح بود به زانو در آوریم.

روزی به همراه 2 نفر از برادران قروه‌ای و یک رزمنده اهل کامیاران در یک‌ سنگر نشسته بودیم، متوجه حضور یک پرنده در آسمان شدیم همانطور که حرکت پرنده را در آسمان دنبال می‌کردیم، یکی از دوستانم صدا زد خمپاره آمد و ما خودمان را داخل قنات انداختیم.

خمپاره مستقیم به سنگر ما خورد. بدون شک اگر آن پرنده نبود، هیچ‌وقت متوجه خمپاره نمی‌شدیم و این یکی از امدادهای غیبی بود که ما آن را به چشم خود دیدیم.

 به عنوان یادگار جبهه و جنگ آیا خواسته‌ای از مردم و یا مسئولان دارید؟

رزمندگان با گذشت از جان و مال خود پیروزی را برای ملت ایران به ارمغان آوردند در راه رسیدن به این پیروزی و اقتدار شهدای زیادی تقدیم کردیم و مانع تصرف حتی یک وجب از خاک ایران اسلامی به دست نااهلان شدیم.

الان بیش از 20 هزار نفر جانباز زیر خط قرمز داریم، رزمندگانی که سال‌های سال است،  فقط خانواده‌هایشان را نگاه می‌کنند و حتی قادر به گفتن کلامی با خانواده و فرزندانشان نیستند.

مادران، همسران و فرزندان زیادی از نعمت فرزند، همسر و پدر و مادرانشان محروم شدند که باید در مقابل آنان احساس مسئولیت کنیم.

این فضا، موقعیت، آرامش و امنیت به قیمت خون هزاران هزار شهید به دست آمده است، نباید اجازه دهیم به خاطر کم‌کاری ما ایثارگری و فداکاری شهدا، رزمندگان و ایثارگران در جبهه‌های جنگ فراموش و نقششان در جامعه کمرنگ شود.

 به عنوان سوال آخر در حال حاضر مشغول به چه کاری هستید؟

در حال حاضر با داشتن مدرک لیسانس علوم تربیتی در جبهه تعلیم و تربیت به عنوان مربی پرورشی در دبیرستان نمونه فجر مشغول به فعالیت هستم.

—————————–

گفت‌و‌گو از: شیرین مرادی

—————————–

منبع : خبرگزاری فارس

موضوعات: مناسبتی, این هفته چه بنویسیم (9)
[جمعه 1395-07-02] [ 05:02:00 ب.ظ ]