بسم رب الشهدا
تقدیم به همسر مهربانم ، عبدالرحیم عزیز
سلام ، سلامی به بلندای آسمانی که روح بیقرارت را مأمن و مأوای خودساخت
سلام همسر مهربانم و همدم و مونس تنهایی من
همدم زیباترین لحظههای زندگیم سلام، حالت چطور است؟ حتماً خوبی عزیز
قریب به هفتاد روز از آخرین دیدار ما سپری گشت و من همچنان ناباورانه زندگی بدون تورا تجربه میکنم.
درآخرین دیداری که باهم داشتیم و آن لحظه غمانگیز خداحافظی ، هیچ باورم نمیشد که این بار رفتنت بازگشتی را به همراه نخواهد داشت و گریههای آرامت نشان از دل پرآشوبت را داشت.
نجواهای عاشقانهات همراه با اشک چشمانت چه غمانگیز و غریبانه بود. آن شب تو، درتبوتاب پرکشیدن بودی و من درتمنای برگشت دوباره ازسفرتازهات، اما گویا هردو یک احساس مشترک داشتیم و آن اینکه فهمیده بودیم شاید این دیدار آخرمان باشد و من برای دوباره دیدنت باید صبری به درازای قیامت آرزو کنم.
عزیز بهتر از جانم نمیدانم در لحظات آخر وداع چه چیزهایی رازمزمه میکردی چراکه آنقدر محو تماشای سیمای دلانگیز و نورانیت شدم که کلمات و جملات برایم گنگ و نامفهوم بود، انگار چشمهایم این راز را فهمیده بودند که باید سیر نگاهت کنند، چراکه دگربار چشمان غمدیده و اشکبارم باید پیکر بیجان و زخمخورده از بغض و کینه دشمنان اهل بیت(ع) را به نظاره بنشینند.
رحیم عزیزم، اولین حرف و خواستهات در اولین روز آشنایی ما به هنگام خواستگاری، یادت هست که گفته بودی من آروزی شهادت دارم باید به آرزویم برسم اما من این حرفها را به حساب آرزوهای یک بچه مسلمان متدین گذاشتم و هیچگاه فکر نمیکردم آین آرزویت به این زودی رنگ واقعیت بگیرد و هدف نهایی زندگیت باشد.
دراین ایام نبودنت، هرگاه خاطرات با تو بودن را در ذهن خستهام مرور میکنم، در مییابم که روح بلندت نمیتوانست در این دنیای فانی آراموقرار گیرد و مشتاقانه در انتظار اوج گرفتن و پرکشیدن بود و تنها نوشیدن شهد شهادت در راه خدا و لقای پروردگار میتوانست روح تشنه تو را سیراب سازد.
ادامه »
موضوعات: دل نوشته, شهدا
[پنجشنبه 1396-05-19] [ 09:49:00 ب.ظ ]