گویی خود این سرزمین نمی خواست کسی با کفش وارد آن شود. | ... | |
گویی خود این سرزمین نمی خواست کسی با کفش وارد آن شود.همه ناخودآگاه کفش ها را از پا در می آوردند. هر قطعه ی این خاک مقدس یادگار عضوی از عزیزان گمنام و مظلوم گردان کمیل و حنظله بود همانهایی که با لب تشنه چند روز در گودالهای گرم فکه ماندند و علی اکبر وار به دیدار حق شتافتند. از گام گذاشتن در این سرزمین بدنمان می لرزید گویی هنوز صدای ناله ی شهدایی که پا بر سینه یا سرشان می نهادیم به گوش می رسید. گویی ندا می دادند اگر پا بر سر و سینه مان می گذارید، بگذارید اما مراقب باشید پا بر خونمان نگذارید. شنیده بودیم شهدای اینجا تشنه لب بودند تصمیم گرفتم در این منطقه با خود آب نبرم تا طعم تشنگی را برای لحظاتی بچشم . فقط ساعتی بیش آنجا نبودم اما هنگام برگشت جلوی تانکرهای آب در ورودی ازدحامی عجیب بود. سلام بر رملهای روان فکه شنیده بودم فکه مثل هیچ جا نیست شنیده بودم فکه فقط فکه است فقط شنیده بودم…
[جمعه 1395-07-09] [ 04:54:00 ب.ظ ]
لینک ثابت |