داستان زیبای " «مگر برای کسی که به مرگ لبخند زده است باید گریه کرد؟؟ " | ... | |
راوی میگوید: در شهر ما دیوانه ای زندگی میکند که همه او را دست می اندازند و در کوچه پس کوچه های شهر بازیچهٔ بچه ها قرار میگیرد. روزی او را در کوچه ای دیدم که با کودکانی که او را ملعبهٔ خود قرار داده بودند با خنده و شادی بازی میکرد. او را به خانه بردم و پرسیدم: با خنده گفت: جوابش مرا مدتی در فکر فرو برد!
[شنبه 1396-05-21] [ 08:03:00 ب.ظ ]
لینک ثابت |