اشعار روز هفتم محرم؛ حضرت علی اصغر(ع) 8 | ... | |
رفتی و غم برگ و برت در بغلم ماند خوابیده ای ای خواب زده در بغل خاک بستی به نوک تیر دلم را و پریدی تیرسه پر آمد سپرت بند به مو شد آتش زده ولله مرا کاش ببینی سیراب شدی یا نشدی؟آب نخوردی؟ رفتی و شبم بی تو دگر ماه ندارد این تیر که نه!نیزه بی رحم تورا کشت من هلهله را میشنوم! دید ندارم تب کرده زمن رفتی و سرد آمده ای آه.. هربار که افتاد ز نی مادرت افتاد مادر بخدا آب دل سیر نخورده (سید پوریا هاشمی)
[یکشنبه 1395-07-18] [ 11:49:00 ق.ظ ]
لینک ثابت اشعار روز هفتم محرم؛ حضرت علی اصغر(ع) 2 … به سفیدیِ گلوی تو کسی رحم نکرد دست و پایی زدی و باز تبسّم کردی بوسه بر این سرِ پاشیده ز هم مشگل نیست مشگل اینجاست که سر نیزه امانت ندهد من دهم با چه زبانی خبرت را به رباب بعد از این است که بر سینۀ من جا داری گریه بر معجرِ عمّه نرود از یادت تا به محشر ز غبار غم تو گریه بپاست سند مستند کرب و بلا حنجر توست عید قربان من است و تو همان ذبحِ عظیم 1395/07/18 @ 13:03
|