بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِیمِ
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ. الهی انطقنی بالهدی والهمنی التقوی
« بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِیمِ، لِإِیلَافِ قُرَیْشٍ إِیلَافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَالصَّیْفِ فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَیْتِ الَّذِی أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَآمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» قریش/1-4

عبودیت در عبادت
مسئله دیگر عبودیت. عبودیت چه است؟ گاهی وقتها انسان عبادت می‌کند اما عبودیت ندارد. شیطان شش هزار سال عبادت کرد. در نهج البلاغه داریم، حضرت امیر می‌فرماید شش هزار سال عبادت کرد، اما یک بار خدا گفت به جای این، این کار را بکن، گفت نه، آقا شما چند سال است در فلان اداره هستی؟ حالا امروز به جای این اتاق برو آن اتاق. اه، اه ندارد. به جای این شهر برو آن شهر، من نمی‌روم. بجای ایشان با ایشان کار کن، من با ایشان کار نمی‌کنم. اینها رنگ الهی ندارد، رنگ سلیقه‌ای دارد. دوست داشتی توی این شهر باشی، توی این اتاق باشی، با ایشان کار کنی، یک خورده مسائل نفسی شما جابه جا شود، تمکین نمی‌کنی. هر کجا که نفس شد و تمکین نکردیم ابلیسیم. پناه بر خدا. خیلی مشکل است‌ها، اینها که می‌گویم خودم هم گیر هستم در آن، یعنی بنده را دعوتم می‌کنند برای مکه می‌گویند بیا سخنرانی کن، گفتم باشه. حالا اگر در هواپیمایی که می‌خواهم بروم بگویند حاج آقا شما به جای مکه کار دیگر بکن، حتی اگر گفتند این مکه‌ات را بده به کس دیگر، یک وقت می‌گویم کس دیگر بیاید نمی‌تواند سخنرانی کند یا مردم دورش جمع نمی‌شوند، این حرف منطقی است، یک وقت می‌گویند آقا تو اگر مکه‌ات را بدهی به فلانی به اندازه تو یا بیش از تو مردم دورش جمع می‌شوند. اگر من ندادم معلوم می‌شود مکه من هم دکان است، یعنی عبادت نیست، عادت است. آقا، شما اینجا نماز می‌خوانی، سنتان از هشتاد دارد رد می‌شود، مریض هم هستی خدا شفایتان بدهد، اما اگر شما این مسجد را بدهید به دامادتان که طلبه فاضلی است یا بدهید به پسرتان یا بدهید به یکی از شاگردانتان یا بدهید به یک طلبه جوانتری منتهی انتخابش با خود شما باشد، اگر آن مسجد را بدهی به او، جمعیت اینجا دو تا صف بیشتر می‌شود. اگر منِ هشتاد ساله ندادم مسجدم را به دامادم، پسرم، شاگردم یا یک طلبه‌ای. . . . بله یک وقت یک کسی را معرفی می‌کنیم که او از نظر فکری یا علمی گیر دارد، نه آدم گیر دار هیچی، یک آدمی که هیچ گیری ندارد، ببینید گاهی وقتها ممکن است بسیج دکان بشود، پیشنمازی دکان شود، مدیرکلی دکان شود، حج دکان شود، علامت دکان این است که اگر به ما گفتند از تو بهتر هست، قبول کنیم. بنده در تلویزیون هستم، به من بگویند آقای قرائتی این شبِ جمعه تعطیل التماس دعا، بیست و هفت سال است در تلویزیونی بس است، جای تو فلانی می‌آید، بینی و بین الله اگر، به من گفتند فلانی بیاید مثل تو یا بهتر از تو عده‌ای را جذب می‌کند اگر من پست را تحویل ندهم، تلویزیون برای من دکان است. دکان که شد دیگر عبادت نیست، عادت است. حالا هر کسی خودش فکر کند، هر کسی خودش بین خودش و خدا فکر کند. یک روز امام تفسیر سوره حمد می‌گفت، می‌گفت ما در اخلاصمان شک داریم، چون هروقت با خدا حرف می‌زنیم سرِ نماز، دل نمی‌دهیم به نماز، اما وقتی می‌خواهیم یک بحث علمی، تحقیقی بکنیم تمامِ وجودمان حواسمان جمع است. چرا؟ چون بجث علمی برای ما پُز و دکان است. می‌گویند فلانی عجب تحقیقی کرد، عجب دقتی کرد، عجب حرفِ ابتکاری زد. چون چیز‌هایی که ما و مردم هستیم حواسمان جمع است، چیزهایی که ما و خدا هستیم حواسمان پرت است، همین دلیل بر اینکه نماز ما آن نمازی که باید باشد نیست. مشکل است.

مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن

موضوعات: ویژه برنامه های کوثر بلاگ در ماه مبارک رمضان
[چهارشنبه 1395-03-26] [ 11:45:00 ب.ظ ]