گرایش ها و انگیزش های فطری انسان

تقریبا تمامی روان شناسان، حتی رفتارگرایان، وجود گرایش ها و انگیزش هایی نخستین را در انسان باور دارند. از نظر اسلام، تمامی گرایش های انسانی ناشی از گرایش به هدف اصلی یعنی قرب الی الله است. بنابراین، سایر گرایش ها نیز نشأت گرفته از این گرایش اصلی بوده و در واقع، تمامی آن ها در طول گرایش به خدا هستند. چنین گرایش هایی عبارتند از: حبّ ذات و علاقه به کمال خود، گرایش به عدالت، حقیقت، صدق، زیبایی، کرامت، جاودانگی، دانش، و گرایش به هر آنچه از صفات والای انسانی تلقّی شود و گرایش منفی یعنی: نفرت از ظلم، باطل، دروغ، پستی، زشتی و نیستی.

همان گونه که گفته شد، تمام این نیازها و گرایش ها در طول گرایش به کمال مطلق یعنی خداوند است. البته شاید بتوان این گرایش ها را به صورت سلسله مراتبی تصور کرد که در این جا از بیان آن صرف نظر می شود. ولی این نکته را باید متذکر شد که «گرایش به کمال نهایی نیز دارای مراتبی است که هرچه مرتبه اش بالاتر باشد، درجه بیش تری از شدت، پاکیزگی، صفا و کمال را دار خواهد بود. البته با رشد و تعالی و تکامل معنوی انسان، این انگیزه نیز رو به شکوفایی و رشد و قوّت می گذارد.»(8)
درباره «انگیزش»(9) نیز سخن به همین منوال است؛ یعنی انگیزش اصلی، انگیزش حرکت به سوی کمال نهایی و قرب الی الله است و سایر انگیزش ها نیز در طول آن به وجود می آیند و سلسله مراتب انگیزش ها نیز تابع سلسله مراتب نیازها و گرایش ها می باشند. این انگیزش عمیق قدرت روحی فراوانی را برای نیل به کمال در انسان به وجود می آورد و انسان را برای حرکت در مسیر رشد و تعالی برمی انگیزد و در وی انگیزه رفتاری خاصی ایجاد می کند. البته همان گونه که انسان نسبت به رفتارهایی که در راستای کمال نهایی به صورت فطری برانگیخته می شوند، دارای انگیزش مثبت است، نسبت به رفتارهایی که او را از این مسیر، دور می کنند نیز دارای انگیزش منفی یعنی نفرت است، یعنی فطرت آدمی عاشق کمال مطلق و به تبع این فطرت عشق به کمال فطرت دیگری در نهاد آدمی است و آن عبارت است از: فطرت انزجار از نقص.(10)

نقش هدایت های بیرونی

با توجه به این که فطرت انسان بر اساس کمال جویی و قرب الی الله و گرایش به خوبی بنا نهاده شده است، آیا انسان می تواند خود به خود و با تکیه بر فطرت، به بهنجاری و کمال دست یابد؟ برای تبیین پاسخ این سؤال، باید به نکات ذیل توجه کرد:

ادامه مطلب :

1. اصل فطرت انسان بر کمال گرایی و خداجویی قرار داده شده، ولی این بدان معنا نیست که انسان تمامی مصادیق کمال و رفتارهای درست را کاملاً تشخیص دهد و به عبارت دیگر، اصل سرشت و فطرت و استعدادهای درونی انسان، علت تامّه برای تشخیص تمامی مصادیق رفتارهای صحیح و بهنجار نیست. بنابراین، بسیاری از رفتارها، که سبب رشد و شکوفایی فطرت می شوند، توسط پیامبران الهی علیهم السلام بیان شده اند. بر این پایه، علی رغم وجود زمینه های فطری، راه وصول به کمالات در حدی نیست که بی نیاز از هدایت های بیرونی باشد. امام صادق علیه السلام در روایتی می فرمایند: «خداوند عزّو جل همه مردم را طبق سرشتی که برایشان قرار داده، آفریده است و آنان در مورد ایمان یا کفر به یک دین و آیین، هیچ گونه شناختی نداشته اند. سپس پیامبران را برانگیخت تا مردم را به سوی ایمان فراخوانند و در نهایت، عده ای مورد هدایت الهی قرار گرفته و عده دیگری مشمول هدایت الهی نشده اند.»(11)
2. در کنار این فطرت اصیل، انسان دارای تمایلاتی نفسانی و شهوانی است که هر آن ممکن است وی را به ورطه انحطاط و سقوط بکشانند. این تمایل به عنوان «هوای نفس» یا «نفس امّاره» شهرت دارد. عواملی همچون غفلت و جهل نیز ممکن است طریق استیلای خواسته های نفسانی را هموار سازند.

3. کمال انسانی در صورتی کمال محسوب می شود و دارای ارزش است که از روی اختیار باشد. به همین دلیل، خداوند انسان را مجبور و محصور در نیاز کمال گرایی قرا نداده است. در نگرش اسلامی، انسان در مقابل گزینه های متفاوتی قرار می گیرد که می تواند هر یک را برگزیند. هیچ نیاز، گرایش و انگیزشی انسان را مجبور نمی کند و انسان پیوسته دارای اراده و اختیار است، و چه بسا، افرادی که علی رغم گرایش ها و نیازهای فطری خود، به اختیار، راه انحطاط و زوال را در پیش گیرند. بنابراین، در این گونه افراد نیز فطرت وجود دارد، ولی به دلیل اراده فرد، تأثیر خویش را از دست داده است.

4. یکی از شرایط تعالی، ترقّی و تکامل، آگاهی و دانش است. آگاهی به خود، جهان، مبدأ، معاد، جوامع و تاریخ آن ها، سبب رشد و شکوفایی انسان می شود و هرچند این آگاهی مرحله ای از شکوفایی فطرت است که خود زمینه شکوفایی بیش تر را فراهم می سازد، ولی در اصل، از درون فطرت حاصل نمی شود.

5. اگرچه انسان دارای زمینه ها و گرایش های فطری و سرشتی است، اما همواره خطراتی در مسیر تکامل او وجود دارد که ممکن است او را به کج راهه بکشند. وجود وسوسه های شیطانی، مکر انسان های بدخواه، عوامل محیطی و یا تربیت غلط می توانند با غفلت انسان در هم آمیخته، او را از شکوفایی فطرت محروم سازند. بسیاری از راه های انحرافی چنان از نظر ظاهر به راه درست شباهت دارند که افراد زیادی بدون آن که این مسأله را دریابند، همان نیرو و انگیزش راه درست را در راه غلط مصروف داشته، در نتیجه، با تمام سرعت به طرف نیستی و انحطاط پیش می روند. با توجه به تمامی این موارد، می توان به این سؤال که چرا برخی از انسان ها با وجود فطرت کمال گرا، مسیر غلط و بی راهه را می پیمایند، به طور مبسوط پاسخ گفت: این پاسخ با توجه به نکات ذیل، که برگرفته از مطالب مزبور است، صورت می پذیرد:

الف. عامل فطرت گاهی چنان خام و ناشکوفا می ماند که تأثیری در رفتار انسانی ندارد. به عبارت دیگر، غبار جهل و تربیت غلط نه تنها مانع شکوفایی و رشد فطرت می شود، بلکه سبب می گردد تا فطرت را چنان حجابی فرا گیرد که دیگر هیچ گونه تابشی در دل انسان نداشته باشد. به دیگر سخن، رفتار محصول شخصیت افراد است و شخصیت نیز به نوبه خود، محصول عوامل متعددی که می توان گفت: تفاوت های وراثتی، عامل تربیت، محیط و شرایط اجتماعی، موفقیت ها یا ناکامی ها، شرایط اقلیمی و جغرافیایی، و تجربه های شخصی، و عامل اختیار و انتخاب هر یک سهمی در شکل گیری شخصیت هر فرد دارند. بنابراین، گاهی بر اثر دخالت سایر عوامل مؤثر در شخصیت، فطرت کارایی خود را از دست داده، فرد مسیری اشتباه برمی گزیند و از رشد و ترقّی باز می ماند.

ب. برخی افراد به دلایلی، از جمله دخالت عوامل مزبور، در تشخیص این مصادیق کمال از غیر کمال و نیز تعیین کمال نسبی و کمال نهایی دچار اشتباه می شوند و می پندارند که هر لذتی کمال است یا هر علمی کمال نهایی. به همین دلیل، نقش ابزاری و واسطه ای برخی از کمال های متوسط را فراموش کرده، تمامی همّ خویش را متوجه ارضای آن ها می دارند و در نتیجه، نه تنها ادامه سیر تکامل و رشد و توسعه بهنجاری آن ها متوقف می شود، بلکه سبب سقوط و انحطاط کامل شخص را فراهم می آورند؛ مثلاً، کسی که تمام همّ و غمش ثروت و مال است و تا آخرین لحظه حیاتش، در جمع اموال تلاش می کند، به جای مسیر تکامل، مسیر نقصان و زوال در پیش گرفته است. در همین زمینه، امام خمینی قدس سره چنین می گویند: «فطرت عشق به کمال در همه افراد بشر موجود است، اگرچه در تشخیص کمال و این که محبوب و کمال حقیقی در چیست، با یکدیگر اختلاف دارند. انسانی ثروت را کمال حقیقی و دیگری قدرت و شهرت را محبوب حقیقی خود می پندارند و افراد دیگر علم و جمال را؛ همگی خطای در تطبیق می کنند و به دنبال کمال موهوم می روند و کمال موهوم را کمال حقیقی می پندارند.»(12)

ادامه دارد ……

پی نوشت ها در قسمت آخر ارائه می گردد .

منبع : پایگاه اطلاع رسانی حوزه

موضوعات: اسلام
[پنجشنبه 1395-08-13] [ 10:30:00 ق.ظ ]