شبهه سوم: چرا جوانان طرفدار حضرت علي در سقيفه بني ساعده به واقعه بيعت با حضرت علي در غدير خم هيچ اشاره اي نكرده و به جاي آن مي گويند : لا نبايع الا عليا…
اولا اگر بنابر توجيه روايات و محمل تراشيها و تفسيرهاى نابجا باشد با هيچ عبارتى نمى توان مطلبى را اثبات كرد. آنان به هر زباني و كلامي اگر بيان مي كردند شما قانع نمي شديد همانطور كه پيامبر اكرم(ص) در روز غدير لفظ مولي را به كار برد و شما گفتيد چرا لفظ خليفه را به كار نبرده است و در جاي ديگر لفظ خليفه را به كار برد و شما گفتيد منظور از خليفه يعني در ردّ امانات و اداى ديون و امثال آن.
ثانيا اينكه مدعي هستيد حتي يك نفر از جوانان انصار طرفدار علي كه در سقيفه حضور داشته اند به واقعه غدير اشاره نكرده اند مطلب باطلی است که براي روشن شدن بطلان آن ، لازم است كه در ابتدا در باره سقيفه بحث و بررسي شده و به اين سؤال پاسخ دقيق داده شود ، كه اولا انگيزه انصار از جمع شدن در سقيفه چه بوده است، با اين كه آنها زحمات بسياري براي اسلام كشيده بودند و اگر زحمات آنها نبود ، قطعاً اسلام به اين آساني به سر منزل مقصود نميرسيد ؛ اما چه شد كه آنها نيز فرمايش رسول خدا صلي الله عليه وآله را در باره امير مؤمنان عليه السلام به فراموشي سپردند و هنوز جنازه رسول خدا دفن نشده بود كه در سقيفه جمع شدند ؟!! و ثانيا مهاجرين و انصار حاضر در سقيفه چه كساني بودند و آيا تمام مهاجرين و انصار حضور داشتند و به ابوبكر راي دادند؟! ونيز اينكه چرا با وجود اينكه برخي از حضار در سقيفه نام علي عليه السلام را به عنوان خليفه ذكر كردند از راي خود برگشتند؟
فلسفه تشكيل سقيفه :
به صورت فشرده به چهار عامل ميتوان اشاره كرد كه اين گروه از انصار كه از دستور رسول خدا (ص) سرپيچي كردند ميتوانند به خاطر آن در سقيفه جمع شده باشند :
1. آنها از اين مسأله خبر دار شده بودند كه عدهاي از سران مهاجر توطئههاي خطرناكي طراحي و نقشههاي شومي براي غصب خلافت در سر ميپرورانند ، و مطمئن شدند كه امامت به اميرمؤمنان عليه السلام نخواهد رسيد ، خواستند كه به اعتقاد خودشان اسلام را از دست اين عده نجات داده و خود اداره كشور اسلامي را به عهده بگيرند .
2. از آنجايي كه گروه انصار در جنگهاي رسول خدا با قريشان نقش تعيين كنندهاي داشتند و بسياري از پهلوانان قريش به دست انصار كشته شده بود ؛ از اين رو آنها از انتقام قريش ميترسيدند و با توجه به سابقهاي كه از آنها سراغ داشتند ، ميدانستند كه اگر قريش حكومت را به دست بگيرد ، از آنها انتقام سختي خواهد گرفت ؛ چنانچه بعد از روي كار آمدن قريشيان اين مسأله جامه عمل پوشيد و در قضيه حرّه به صورت كامل ، نمود پيدا كرد .
3. از زبان رسول خدا صلي الله عليه وآله شنيده بودند كه بعد از آن حضرت ظلمهاي زيادي در حق آنان خواهد شد ، به همين دليل در صدد دفع آن برآمده و در حقيقت ميخواستند از اين مسأله پيشگيري نمايند .
4. انصار براي اسلام زحمات بسياري كشيده بودند و پيشرفت اسلام مديون آنها بود ؛ در زماني كه عده مسلمانان بسيار اندك بود ، اسلام آوردند و با جان و مال خود رسول خدا را ياري كردند ؛ بنابراين طبيعي است كه آنها براي خود اين حق را قائل بودند كه در حكومت آينده اسلام نقش داشته باشند .
حال به بررسي تفصيلي اين چهار مسأله خواهيم پرداخت :
آگاهي انصار از همپيماني و توطئه قريش عليه امير مؤمنان عليه السلام:
انصار متوجه شده بودند كه برخي از قريشيان همپيمان شدهاند كه نگذارند بعد از رسول خدا خلافت به امير مؤمنان عليه السلام برسد ؛ لذا تصميم گرفتند كه قبل از عملي شدن نقشه آنان ، دست به كار شوند و خود خلافت را به دست گيرند .
ادامه مطلب :
شواهدي بر اين توطئه از كتب اهل سنت :
اين مطلب (توطئه قريش) در كتابهاي شيعي به صورت مفصل آمده و از آن به صحيفه ملعونه ياد شده است . علماي اهل سنت نيز گوشههايي از قضيه را نقل كردهاند ؛ چنانچه نسائي در سننش و ابن خزيمه در صحيحش مينويسند : از قيس بن عباد روايت شده است كه روزي در مسجد در صف اول نماز بودم ؛ شخصي آمده و من را كشيد و خود جاي من ايستاد ؛ قسم به خدا (از ناراحتي) چيزي از نماز خود نفهميدم ؛ وقتي كه نمازش به پايان رسيد متوجه شدم كه او ابي بن كعب است . به من گفت : اي جوان ، مبادا از اين كار من اندوهگين شوي ؛ زيرا پيامبر از ما پيمان گرفته بود كه هميشه در صف اول نماز جماعت باشيم . سپس رو به قبله كرده و گفت : قسم به پروردگار كعبه كه اهل پيمان هلاك شدند !!! و سه مرتبه اين سخن را تكرار كرد . سپس گفت : قسم به خدا من براي ايشان اندوهگين نيستم ؛ براي كساني كه توسط ايشان گمراه شدند اندوهگينم.
از ابايعقوب پرسيدم مقصود وي از اهل پيمان چه كساني است ؟ پاسخ داد : مقصود وي حاكمان (خلفا) است. (المجتبى من السنن ، أحمد بن شعيب أبو عبد الرحمن النسائي (متوفاي303 هـ) ، ج 2 ، ص 88 ، ح808 ، ناشر : مكتب المطبوعات الإسلامية - حلب - 1406 - 1986 ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : عبدالفتاح أبو غدة؛ صحيح ابن خزيمة ، محمد بن إسحاق بن خزيمة أبو بكر السلمي النيسابوري (متوفاي311 هـ) ج 3 ، ص 33 ، ح1573 ، ناشر : المكتب الإسلامي - بيروت - 1390 - 1970 ، تحقيق : د. محمد مصطفى الأعظمي) .
اميرالمؤمنين عليه السلام نيز بارها و بارها از توافق پنهاني قريشيان و به ويژه ابوبكر و عمر پرده برميداشت و تلاشهاي عمر را براي به خلافت رساندن ابوبكر ، در راستاي همين توافق ميدانست .
احمد بن يحيي بلاذري در انساب الأشراف مينويسد :… ابن عباس مي گويد : در زمان بيعت ابوبكر زماني كه علي (عليه السلام) با او بيعت نكرد ، ابوبكر، عمر بن الخطاب را دنبال ايشان فرستاد و به عمر گفت : علي را به سخت ترين و بدترين وجه ممكن پيش من بياور . در بين راه بين حضرت امير(عليه السلام) و عمر مشاجره اي درگرفت . علي (عليه السلام ) به عمر گفت : شيرخلافت را بدوش ، سهم تو محفوظ است . قسم به خدا حرص و ولع تو براي به حكومت رسيدن ابوبكر به خاطر اينست كه او بعد از خودش تو را به جانشيني برگزيند. (أنساب الأشراف ، أحمد بن يحيى بن جابر البلاذري (متوفاى279هـ) ج 1 ، ص 253 )
آگاهي انصار از امكان منع امير مؤمنان عليه السلام از خلافت :
رسول گرامي اسلام صلي الله عليه وآله ، در موارد بسياري از خدعه و نيرنگ امت در حق امير مؤمنان عليه السلام خبر داده بود و انصار با شنيدن اين سخنان از رسول خدا ، مطمئن شده بودند كه مي توان خلافت را از صاحب اصلي اش گرفت ؛ به همين سبب تصميم گرفتند كه در سقيفه جمع شوند و خليفه را از قوم خود انتخاب كنند .
ما به چند روايت از پيش بينيهاي رسول خدا صلي الله عليه وآله در اين باره اشاره ميكنيم :
الف : حسادتها و كينههاي نهفته در دل قريشيان :
أبويعلي موصلي در مسندش به نقل از امير المؤمنين عليه السلام مينويسد : رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله گريست و صداى گريهاش بلند شد. پرسيدم: علت گريه شما چيست؟ فرمود: علت گريه من، حسادتهايى است كه مردم نسبت تو در دل دارند و آشكار نمىكنند و هنگامى آثار حسادتشان را بروز مىدهند كه من دعوت حق را اجابت كردهام و در ميان شما نيستم ، علي عليه السلام مي گويد : سؤال كردم : اي فرستاده خدا ! آيا در آن هنگام دين من سالم است ، فرمود : بلي دينت سالم است . (مسند أبي يعلى ، أحمد بن علي بن المثنى أبو يعلى الموصلي التميمي (متوفاي307هـ) ج 1 ، ص426 ، ناشر : دار المأمون للتراث - دمشق - 1404 - 1984 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : حسين سليم أسد) .
ب : حيلهگري امت ، نسبت به اميرمؤمنان عليه السلام :
حاكم نيشابوري در المستدرك مينويسد : از علي عليه السلام نقل شده كه فرمود : از چيزهايي كه رسول خدا (ص) به من فرمود اين است كه : پس از من، مردم با حيلهگرى با تو رفتار مىكنند .
و بعد از نقل روايت ميگويد : اين حديث سندش صحيح است ؛ ولي بخاري و مسلم نقل نكردهاند.(المستدرك على الصحيحين ، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري (متوفاي405 هـ) ج 3 ، ص150 ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا ).
بنابراين ، طبيعي بود كه انصار با شنيدن اين سخنان از زبان رسول خدا به فكر آينده حكومت باشند و دوست داشته باشند كه حكومت در ميان آنها بماند ؛ زيرا براي اسلام زحمات زيادي كشيده بودند و نميتوانستند ببينند كه ديگران حكومت اسلامي را به دست گرفتهاند .
ترس انصار از قريش :
بيترديد ، ساكنان مدينه نقش مهمي در پيروزيهاي مسلمانان بر قريشان داشتند و اگر كمكهاي بيدريغ آنان نبود ، شايد به اين زودي رسول خدا موفق به تشكيل حكومت اسلامي نميشد و اصلاً جنگي بين قريش و مسلمانان اتفاق نميافتاد تا مسلمانان پيروز شوند ؛ از اين رو انصار از اين ميترسيدند كه اگر حكومت به دست قريش بيفتد ، انتقام جنگ بدر ، خندق و … از انصار بگيرد .
آگاهي انصار از تصميم قريش براي ظلم به ايشان :
انصار از زبان گهر بار رسول خدا شنيده بودند كه بعد از آن حضرت قريش ظلم فراواني در حق انصار خواهند كرد . بخاري در صحيحش مينويسد : از انس بن مالك شنيدم كه مي گفت : رسول خدا (ص) به انصار فرمودند : شما بعد از من سختي هايي خواهيد ديد ؛ پس صبر نماييد تا من را ملاقات كنيد و وعده ديدار شما در كنار حوض (كوثر) . (الجامع الصحيح المختصر ، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي (متوفاي256هـ) ج 3 ، ص 1381 ، ح3582 ، ناشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا)
ترس انصار از انتقام قريش در صورت انتخاب خليفه اي قريشي :
حباب بن منذر كه از بزرگان انصار به حساب ميآمد ، در سقيفه به همين نكته اشاره كرده است : حباب بن منذر كه از مسلمانان حاضر در جنگ بدر بود ايستاده و گفت : شخصي از ما امير شود و شخصي از شما ؛ قسم به خدا كه ما در اين كار خود را با شما درگير نمي كنيم اما مي ترسيم كه گروهي كه ما پدران و برادرانشان را كشته ايم به خلافت برسند !!! (فتح الباري شرح صحيح البخاري ، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي (متوفاي852 هـ) ج 12 ، ص 153 ، ناشر : دار المعرفة - بيروت ، تحقيق : محب الدين الخطيب ).
آيا تمام انصار و مهاجرين در سقيفه حضور داشتند؟
تاريخ گواه است كه اكثريت اصحاب پيامبر چه مهاجر و چه انصار در ماجراي سقيفه حضور نداشتند، بلكه به دستور پيامبر در لشكر اسامه بودند،اما برعكس حاضران در سقيفه ، متخلفان از سپاه اسامه بودند.
همانطور كه در كتب تاريخي شيعه و سني به تواتر آمده است رسول خدا (ص) در اواخر عمر شريف خويش به اسامة بن زيد دستور دادند لشكري آماده نمايد و به مسلمانان نيز دستور دادند كه به آن لشكرگاه رفته و تحت امر اسامه آماده حمله به دشمنان اسلام شوند . وي نيروهاي خويش را جمع كرده و در منطقه جرف در سه ميلي مدينه اردوگاه زد .
ابن سعد در اين زمينه مي گويد :
صبح روز پنجشنبه رسول خدا پرچم را به دست اسامه داده و فرمودند با نام خدا در راه خدا جهاد نما و با كفار بجنگ . وي با پرچم خويش بيرون آمده و چند پرچم آماده كرده و آنها را به بريده بن حصيب اسلمي داد و در جرف اردو زد . هيچ يك از بزرگان مهاجر و انصار باقي نماند مگر آنكه به آن لشگر مأمور شد. (الطبقات الكبرى ، محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري الزهري (متوفي: 230هـ) ج 2 ، ص 190 ، ناشر : دار صادر – بيروت).
اما عده اي از دستور رسول خدا (ص) مخالفت كرده و از اين دستور سرپيچي نمودند ؛ رسول خدا از اين كار خشمگين شده و به نقل علماي شيعه و گروهي از علماي اهل سنت ايشان را لعنت فرمودند، رسول خدا (ص) فرمودند : لشكر اسامه را تكميل كنيد ؛ خداوند لعنت كند كساني را كه از حضور در اين لشكر امتناع مي كنند ؛ به همين سبب عده اي گفتند بر ما لازم است كه از دستور رسول خدا (ص) اطاعت كرده و اسامه بيرون از مدينه است (ما نيز به او ملحق شويم) و عده اي گفتند : مريضي رسول خدا (ص) سخت شده است ؛ و ما طاقت نداريم كه در اين حال از ايشان دور باشيم ؛ صبر مي كنيم تا ببينيم كار ايشان به كجا مي كشد !!! (الملل والنحل ، محمد بن عبد الكريم بن أبي بكر أحمد الشهرستاني ج 1 ، ص 23 ، ناشر : دار المعرفة بيروت؛ المواقف ، عضد الدين عبد الرحمن بن أحمد الإيجي، ج 3 ، ص 650؛ شرح نهج البلاغة ، أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبي الحديد المدائني ج 6 ، ص 34 )
بنا بر اين طبق اقرار اهل سنت گروهي از صحابه كه با ايمان بوده و از دستورات رسول خدا (ص) اطاعت مي كردند به لشكرگاه اسامه كه در بيرون مدينه بود رفتند و فقط گروهي اندك كه با دستور ايشان كه در واقع دستور خدا بود ، مخالفت كردند در مدينه ماندند .
در نتيجه اولاً : تمامي انصار و مهاجرين و آنهايي كه ايمان قلبي به رسول خدا صلي الله عليه وآله داشتند ، اصلاً در سقيفه حضور نداشتند و در jeishe اسامه بودند ؛ ثانياً : آنها كه در سقيفه جمع شده بودند ، كساني بودند كه از فرمان رسول خدا سرپيچي كرده و در مدينه مانده بودند ؛ بنابراين از چنين كساني هرگز نبايد انتظار داشت به فرمان رسول خدا در روز غدير و امثال آن عمل كرده و اميرالمؤمنين علي عليه السلام را جانشين پيامبر بدانند. اگر آنها مطيع فرمان رسول خدا بودند ، اصلاً نبايد در مدينه حضور مي داشتند .
مطلب ديگر اين است كه هيچ يك از ياران امير مؤمنان عليه السلام هم در سقيفه حضور نداشتند :
امير مؤمنان عليه السلام و هيچ يك از بني هاشم و نيز كساني كه از ياران خاص آن حضرت به حساب ميآمدند ، در سقيفه حضور نداشتند ؛ بلكه يا در jeishe اسامه و يا به همراه امير مؤمنان عليه السلام مشغول غسل و كفن رسول خدا صلي الله عليه وآله بودند . وقتي هيچ يك از آنها حضور نداشتهاند چگونه ميتوانستهاند به نفع اميرالمؤمنين راي بدهند.
جالب است بدانيد افراد حاضر در سقيفه فقط حدود سيزده نفر و گروه بوده اند كه در تاريخ اينگونه از آنها نام برده شده است:
1ـ سَعد بن عَباده(سيرهى ابن هشام، ج 4، ص 306 / تاريخ طبرى، ج 2، ص 445).
2ـ اُسَيد بن خُضَيرابن هشام / طبرى.
3ـ بشير بن سعد(طبرى).
4ـ حباب بن منذر(طبرى).
5ـ معاذ بن جبل(السقيفة انقلاب ابيض، ص 169 / نجاحالطائى، بيروت، 1417).
6ـ طايفهى بنىاسلم كه از مردم مدينه نبودند و از بيرون شهر آمده بودند(طبرى).
7ـ ابوبكر(ابن هشام / طبرى).
8ـ عمر بن خطاب(ابن هشام / طبرى).
9ـ ابوعبيدة بن جرّاح(ابن هشام / طبرى).
10ـ مغيرة بن شعبه(ابن هشام / طبرى).
11ـ عبدالرحمن بن عوف(السقيفة انقلابٌ ابيض).
12ـ خالد بن وليد(السقيفة انقلابٌ ابيض).
13ـ سالم(السقيفة انقلابٌ ابيض).
حال با اين وجود چگونه مي توان انتظار داشت اينان به كسي غير از ابوبكر راي بدهند، در حالي كه تماما از خواص و ياران وي بوده اند.
منبع : پرسمان دانشجوان وهابیت
موضوعات: مناسبتی, اهل بیت
[چهارشنبه 1395-06-24] [ 07:18:00 ب.ظ ]