وصی - وصایت
وصی در لغت:

کسی که وصیت کننده اورابرای اجرای وصیت خود تعیین کند, کسی که به او اندرز و سفارش شده, اوصیائ جمع

وصی در اصطلاح:

تاج العروس: وصی، بر وزن غنی، لقب علی‏علیه السلام است (این گفته می‏ فهماند که کاربرد واژه «وصی» درباره علی‏علیه السلام فراوان و مشهور بوده است). 

وصایت ملاک تعیین امام

شیعه معتقد است که قدرت امام معصوم علیه السلام منبعث از خداست، امام را امت انتخاب نمی کند، بلکه امامت او مثل نبوت پیامبران، به نص الهی است.

وصیت و نص رسول خدا

علی علیه السلام خلافت را حق مسلم و قطعی خود می دانست و در نهج البلاغه بر مدعای خود از طرق گوناگون استدلال کرده است.

آن حضرت در موارد زیادی از حق خویش سخن گفته است که جز با مساله ی تنصیص و مشخص شدن حق خلافت برای او به وسیله پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم قابل توجیه نیست. در نهج البلاغه صریحا درباره ی اهل بیت می فرماید:

«…ولهم خصائص حق الولایة وفیهم الوصیة والوراثة، الان اذ رجع الحق الی اهله ونقل الی منتقله!» . (1) یعنی ویژگی های ولایت و حکومت از آن آنهاست و وصیت پیامبر و وراثت او در میان آنان، هم اکنون حق به اهلش برگشته و دوباره به جایی که از آنجا منتقل شده بود، باز گردیده است.

و همچنین در سرتاسر نهج البلاغه، گلایه امام از مردم برای این است که چرا او را از حق مسلم و قطعی اش محروم کردند بدیهی است که تنها با نص و تعیین قبلی از طریق رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است که می توان از حق مسلم و قطعی دم زد; زیرا اگر انتخاب امام، حق امت بود معنی نداشت علی علیه السلام تنها به خاطر شایستگی اش به امامت، قبل از انتخاب مردم حکومت را حق مسلم خود بداند و با کسی که علی الظاهر مدعی خلافت از طریق مردم بود، به مبارزه برخیزد; زیرا صلاحیت و شایستگی حق بالقوه، ایجاد می کند نه حق بالفعل و در صورت حق بالقوه، سخن از ربوده شدن حق مسلم و قطعی صحیح نیست. اکنون به ذکر مواردی می پردازیم که امام علی علیه السلام خلافت را حق مسلم خود می داند:

1. علی علیه السلام برای اثبات حقانیت خود نوعا به ادله و نصوصی که درباره او وارد شده است، استناد می کند:

ابوالطفیل لیثی یکی از اصحاب پیامبر می گوید: روزی علی علیه السلام مردم را در میدان وسیعی جمع کرد ، سپس به آنها فرمود: شما را به خدا سوگند می دهم، هر کس از شما روز غدیر خم و هر چه از رسول خدا شنیده، بگوید. سی نفر از مردم بلند شدند و شهادت دادند. ابونعیم می گوید: گروه کثیری از مردم برخاستند وبه این جمله شهادت دادند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هنگامی که دست علی علیه السلام را گرفته بود، به مردم می فرمود: «اتعلمون انی اولی بالمؤمنین من انفسهم؟ قالوا: نعم یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: آیا شما می دانید که من نسبت به مؤمنان از خود آنها اولی تر هستم، مردم گفتند: آری پیامبر خدا فرمود:«من کنت مولاه، فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه » : هر کس من مولای او هستم علی علیه السلام هم مولای او است بار خدایا دوست بدار، دوستان او را و دشمن بدار دشمنان او را.

ابوالطفیل می گوید: من این اجتماع را ترک گفتم ولی شبهه ای در دلم ایجاد شد. در راه با زید بن ارقم ملاقات کردم و جریان را برای او بازگو کردم و سپس پرسیدم: چرا انکار می کنی؟ من نیز همین مطلب را از رسول خدا شنیدم. (2)

2. هنگامی که امام از طغیان عایشه و طلحه و زبیر آگاه شد و تصمیم به سرکوبی آنها گرفت ضمن هشدار به رهبران مذهبی فرمود:

«…فوالله ما زلت مدفوعا عن حقی مستاثرا علی منذ قبض الله نبیه صلی الله علیه و آله و سلم حتی یوم الناس هذا» . (3) «به خدا سوگند از روزی که خدا جان پیامبرش را گرفت تا امروز همواره حق مسلم من از من سلب شده است » .

3. امیرمؤمنان علی علیه السلام می گوید: روز شورا شخصی در حضور جمعی به من گفت: پسر ابوطالب! تو بر امر خلافت حریصی، من در پاسخ گفتم:

«بل انتم والله احرص وابعد وانا اخص واقرب وانما طلبت حقا لی وانتم تحولون بینی و بینه و تضربون وجهی دونه فلما قرعته بالحجة فی الملاء الحاضرین هب کانه بهت لا یدری ما یجیبنی » . (4) «به خدا سوگند بلکه شما با این که ازپیامبر دورترید از من حریصترید. من حق خود را طلب کردم شما می خواهید میان من و حق خاص من مانع شوید و مرا از آن منصرف سازید. آیا آن که حق خویش را می خواهد حریصتر است یا آن که به حق دیگران چشم دوخته است؟ همین که در جمع حاضران اقامه دلیل نمودم به خود آمد و نمی دانست در پاسخ من چه بگوید» .

ابن ابی الحدید می گوید: اعتراض کننده سعد وقاص و آن هم بعد از قتل عمر در روز شورا بود و سپس می گوید: ولی امامیه معتقدند که اعتراض کننده ابوعبیده جراح و آن هم در روز سقیفه بود» . (5)

ادامه مطلب :

4. در دنباله همان جمله ها آمده است:

«اللهم انی استعدیک علی قریش ومن اعانهم، فانهم قطعوا رحمی وصغروا عظیم منزلتی واجتمعوا علی منازعتی امرا هولی، ثم قالوا: الا ان فی الحق ان تاخذه وفی الحق ان تترکه » .

«بار خدایا! من در برابر قریش و کسانی که به کمک آنان برخاسته اند از تو استعانت می جویم و شکایت را پیش تو می آورم آنها پیوند خویشاوندی مرا قطع کرده اند و مقام و منزلت عظیم مرا کوچک شمردند و در غصب حق، و مبارزه ی با من هماهنگ شدند (به این هم اکتفا نکردند) بلکه گفتند: «بعضی از حقوق را باید گرفت و پاره ای را باید رها کرد» (و این از حقوقی است که باید رها سازی) .

ابن ابی الحدید می گوید: این گونه جملات از امام به طور تواتر نقل شده از جمله فرموده است:

1. ما زلت مظلوما منذ قبض الله رسوله….

2. و نیز فرموده: «اللهم اخز قریشا فانها منعتنی حقی وغصبتنی امری » .

پروردگارا! قریش را رسوا ساز که مرا از حقم ممنوع ساختند وخلافتم را غصب نمودند.

3. و هنگامی که شنید کسی داد می زد «انا مظلوم » من ستمدیده ام به او فرمود: «هلم فلنصرخ معا فانی ما زلت مظلوما» بیا با هم فریاد بزنیم که من همواره مظلوم بوده ام!

امام با این کار، هم ناراحتی او را تسکین داد و هم مظلومیت خویش را اعلام فرمود.

4. و فرمود: «وانه لیعلم ان محلی منها محل القطب من الرحی » ابوبکر خوب می دانست وجود من نسبت به خلافت همچون محور وسط سنگ آسیاست.

و نیز از آن حضرت رسیده است: «ما زلت مستاثرا علی، مدفوعا عما استحقه واستوجبه » : من همیشه تحت فشار حکومت استبداد بوده ام و از آنچه حقم بود و سزاوار آن بودم ممنوع گشتم. (6) ابن ابی الحدید پس از نقل کلمات فوق، به دست و پا افتاده و می گوید:

«معتزلی ها این سخنان را دلیل بر افضلیت و سزاوارتر بودن امام به خلافت می گیرند نه این که نص صریحی بر خلافت بوده و امام با این کلمات اشاره به آن فرموده باشد.

اما امامیه و زیدیه به آنها استدلال می کنند و به گمان قوی همین معنی از الفاظ مراد باشد ولی اگر این حرف را بپذیریم باید عده ای از مهاجر و انصار را تکفیر و تفسیق کنیم، لذا باید گفت این جملات جزو متشابهات است که باید ظاهر آنها را نادیده گرفت وآنها را به معنایی حمل نمود که لطمه ای به صحابه نزند! !

اما واقعیت این است که چون ابن ابی الحدید سنی مذهب می باشد لذا مجبور است چنین توجیهی نامربوط برای سخنان امام بکند در صورتی که جملات بالا صراحت دارد در این که امام صریحا به مسئله خلافت پرداخته و آن را حق مسلم خویش می داند که غصب شده است.

چه لزومی دارد ما سخنان امام را از معنی حقیقی اش منصرف کنیم با توجه به این که ابن ابی الحدید نیز گفته گمان قوی همان معنی ظاهری الفاظ است به علاوه این جملات هیچ گونه ابهامی ندارد تا آنها را از متشابهات بدانیم!

وانگهی صحابه که معصوم از خطا و اشتباه نبودند تا با تکیه بر عصمت آنها مجبور باشیم آنان را بی گناه قلمداد کنیم. (7) استاد شهید مطهری، بعد از نقل مطالب فوق از ابن ابی الحدید می گوید: ابن ابی الحدید خود طرفدار افضلیت و اصلحیت علی علیه السلام است جمله های نهج البلاغه تا آنجا که مفهوم احقیت مولی را می رساند از نظر ابن ابی الحدید نیازی به توجیه ندارد ولی جمله های بالا از آن جهت از نظر او نیاز به توجیه دارد که تصریح شده است که خلافت حق خاص علی علیه السلام بوده است و این جز با منصوصیت و این که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از جانب خدا تکلیف را تعیین و حق را مشخص کرده باشد، متصور نیست. (8) 5. مردی از بنی اسد از اصحاب علی علیه السلام از آن حضرت پرسید:

«کیف دفعکم قومکم عن هذا المقام و انتم احق به » ، چه طور شد که قوم شما، شما را از این مقامی که سزاوارتر بودید برکنار نمودند؟ امام در پاسخ فرمود: «اما الاستبداد علینا بهذا المقام و نحن الاعلون نسبا و الاشددن برسول الله نوطا فانها کانت آثرة شحت علیها نفوس قوم و نحت عنهانفوس آخرین » . (9) رهبری امت از آن ما بود و پیوند ما با پیامبر از دیگران استوارتر بود اما گروهی بر آن مقام بخل ورزیدند وگروهی دیگر (خود ما) با سخاوت از آن صرف نظر کردند و داور میان ما و آنها خداوند است و بازگشت همه به سوی اوست…» .

ابن ابی الحدید می گوید از استادم: ابوجعفر یحیی بن محمد علوی نقیب بصره که مردی منصف بود و عقل وافری داشت، پرسیدم منظور سؤال کننده از افرادی که امام علیه السلام را از حقش بر کنار ساختند، کیانند؟ آیا منظور روز «سقیفه » است یا روز «شورا» ؟ گفت: «سقیفه » گفتم: من به خود اجازه نمی دهم بگویم اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مخالفت پیامبر را نمودند و نص خلافت را کنار گذاشتند، در پاسخم گفت: من هم به خود اجازه نمی دهم به پیامبر این نسبت را بدهم که در امر خلافت و امامت پس از خود اهمال و سستی ورزیده و مردم را بی سرپرست گذارده باشد، او که برای مسافرتی در بیرون مدینه، کسی را به جای خود برمی گزید، چگونه برای پس از مرگش کسی را به خلافت تعیین نکرد؟ ! (10) 6. عبدالله بن جناده می گوید: من در نخستین روزهای زمامداری علی علیه السلام از مکه وارد مدینه شدم، دیدم همه مردم در مسجد پیامبر در انتظار ورود امام هستند، ناگهان امام از خانه بیرون آمد و سخنان خود را پس از حمد و ثنای خداوند، چنین آغاز کرد: لما قبض الله نبیه ، قلنا نحن اهله و ورثته و عترته و اولیائه دون الناس…و ایم الله لولا مخالفة الفرقة بین المسلمین و ان لا یعود الکفر و یبور الدین لکنا علی غیر ما کنا لهم علیه » . (11) ای مردم! روزی که پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم از میان ما رخت بربست، گفتیم که ما وارث و ولی و عترت او هستیم دیگر کسی با ما درباره حکومتی که او پی ریزی کرده است نزاع نکند و به آن چشم طمع ندوزد اما بر خلاف انتظار گروهی از قریش به حق ما دست دراز کردند و فرمانروایی را از ما سلب نمودند و از آن خود ساختند، به خدا سوگند اگر ترس از پیدا شدن شکاف و اختلاف در میان مسلمانان نبود و این که بار دیگر کفر و بت پرستی به نقاط اسلامی بازگردد و اسلام محو و نابود شود وضع ما غیر از این بود که مشاهده می کنند.

7. در خطبه شقشقیه صریحا می فرماید: «… اری تراثی نهبا» . (12) جمله ی «با چشم خود می دیدم، میراثم را به غارت می برند» ، اشاره به این است که میراث الهی مرا به غارت می برند، قرآن نیز خلافت را «ارث الهی » خوانده است: «وورث سلیمان داود…» (13) و همچنین در جای دیگر می خوانیم که یعقوب از خداوند فرزندی خواسته و چنین دعا می کند: «یرثنی و یرث من آل یعقوب…» (14) روشن است که وراثت سلیمان از داود و یحیی از زکریا و آل یعقوب ظاهرا چیزی جز خلافت الهی نبوده است. (15) 8. انتقاد امام از امت مسلمان بعد از تعیین ابوبکر به خلافت، که چرا بر خلاف دستور الهی عمل کردند: «ایتها الامة المتحیرة بعد نبیها لو کنتم قدمتم من قدم الله و اخرتم من اخر الله جعلتم الولایة و الوراثة حیث جعلها الله ما عال ولی الله سهم من فرائض الله و لا اختلف اثنان فی حکم الله…» . (16) ای امت سرگردان بعد ازپیامبر خود! اگر شما آن کسی را که خدا مقدم داشته است مقدم می داشتید و حکومت و ولایت را آن طوری که خدا مقرر فرموده، رعایت می کردید، یک دوست خدا در مانده نمی گردید و در امر خداوند در هیچ چیز، امت دچار نزاع نمی گشت، آگاه باشید علم کتاب خداوند نزد ماست، پس بچشید کیفر کار خود را که درباره ی آن تقصیر کردید و در آنچه دستهایتان از پیش آماده کرده است » .

پی نوشت ها در قسمت آخر مطلب درج میگردد لطفا به قسمت های بعد توجه کنید .

منبع : پایگاه تحقیقاتی غدیر

موضوعات: مناسبتی, اهل بیت, این هفته چه بنویسیم (9)
[شنبه 1395-06-27] [ 01:22:00 ب.ظ ]