ساجدین(ندای صلح و حقیقت)





درباره وبلاگ


بسم رب فاطمه(س)

با سلام حضور همه ی کسانی که به وبلاگ من سر می زنند. امیدوارم مطالب وبلاگ مورد استفاده عزیزان قرار بگیرد. چون مسئله حجاب مربوط به همه جامعه است نه فردی و نه خانوادگی. امیدوارم بتوانم گامی هرچند کوچک در این راستا بردارم.
ان شا الله مورد تائید آقا امام زمان قرار بگیرد
امیدوارم شما نیز ما را در این راه یاری کنید
یاحق.




ساجدین(ندای صلح و حقیقت)


قالَ الإمامُ الْحَسَنُ الْمُجتبى عَلَیْهِ السَّلام : یَابْنَ آدَم! لَمْ تَزَلْ فى هَدْمِ عُمْرِكَ مُنْذُ سَقَطْتَ مِنْ بَطْنِ اُمِّكَ، فَخُذْ مِمّا فى یَدَیْكَ لِما بَیْنَ یَدَیْكَ، فَإنَّ الْمُؤْمِنَ بَتَزَوَّدُ وَ الْكافِرُ یَتَمَتَّعُ امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمود:

اى فرزند آدم از موقعى كه به دنیا آمده اى، در حال گذراندن عمرت هستى، پس از آنچه دارى براى آینده ات (قبر و قیامت) ذخیره نما، همانا كه مؤمن در حال تهیّه زاد و توشه مى باشد; ولیكن كافر در فكر لذّت و آسایش است. نزهه الناظر و تنبیه الخاطر: ص 79، س 13، بحارالأنوار: ج 75، ص 111، ح 6. به نقل از سايت انديشه قم








جستجو






 
  یه پست متفاوت ...

حالا خودتون قضاوت کنید !!!! به این میگن عدالت ؟؟؟؟

 

موضوعات: نکته های ناب
[دوشنبه 1393-10-01] [ 11:13:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت
نظر از: گفته ها و ناگفته های یک طلبه [عضو] 

سلام خواهرجان
این یکی پست واقعأ دغدغه ی مهمیه…
من از مردم تعجب میکنم که چرا با دیدن این همه مسءله های… در فوتبال باز هم سر و دست میشکنند واسه دیدن مسابقات و طرفداری کردن از این فوتبالیستها!!!!!
واقعا واسم علامت سوال شده دیگه…

1393/10/02 @ 00:26
نظر از: مریم [عضو] 

جالب بوددوست عزیزداقوت
بروزم ومنتظرتون

1393/10/02 @ 00:11


فرم در حال بارگذاری ...


  اتفاقاً حجاب محدودیت است! ...

اتفاقاً حجاب محدودیت است!

حجاب محدودیت است برای آدم نماهای هرزه ای که فقط به دنبال هوس خودشان هستند و بهترین وسیله برای کامیابی شان جسم و روح توست، که از سر ناآگاهی ات آنها را به نمایش در آورده ای. بله حتی روحت را! تو وقتی بدون هیچ محدودیت و خط قرمزی با نامحرم به گفتگو و بگو بخند می نشینی و همه احساسات و افکار و عقایدت را برایش روی دایره می ریزی، روحت را، که تجلی او، همان فکر و اعتقادات توست به نمایش در آورده ای، و اصولاً آدم از چیزهای راحت به دست آمده و سر راه افتاده، زود دل زده و خسته می شود و ارزش آنها برای او کم!

حجاب محدودیت است نه برای توی محجبه، بلکه برای کسانی که خودشان را از قیود و نظم زندگی رها کرده و با بی مسئولیتی نیازهایشان را از این طریق بر آورده می سازند. پسری که از ابراز محبت های بی انتهای دختران، سیراب می شود و نیازهای جنسی اش را هم بدون هیج سدی پاسخ می دهند، مگر می آید و خودش را درگیر زندگی و قیود و نظم آن کند؟

اما حجاب تو، نه فقط حجاب ظاهری که حتی حجاب در رفتار و گفتارت، به هر بی سر و پایی اجازه سوء استفاده نم یدهد. تو قطعاً برای خودت ارزش قائلی! چرا اجازه می دهی عزت و شخصیتت را از تو بگیرند و وسیله بازی و کامیابی چند روزه شان باشی؟ می گویی: تو جوان و زیبایی و دوست داری از جوانی و زیبایی ات استفاده کنی و آن را به نمایش در بیاوری؟ اما از تو می پرسم: دلت نمی خواهد همان طور که جوانی و زیبا و لایق بهترین ها، یک بهترین هم متقابلاً از زیبایی و جوانی تو استفاده کند؟ تو مطمئنی که هر کس در کوچه و خیابان از کنار تو عبور می کند، لایق است و جزء خوب ها و بهترین ها؟ خیلی از کسانی که هر روز در خیابان از کنارشان می گذری، ممکن است از هر دسته ای باشند، از یک آدم تحصیل کرده با اخلاق با طرز فکری درست و امروزی، تا یک چاقوکش دزد اراذل اوباش! تو از کجا می فهمی هر کدام از آدم هایی که از کنارت می گذرند، جزء کدام دسته اند؟ و نگاهشان به تو، چه نگاهی است؟ خواسته شان از تو با چه قصد و هدفی است؟ از کجا می توانی جلویشان را بگیری، وقتی تشخیص بدهی بعضی هایشان همانی نیستند که تو فکر می کردی؟! اما حجاب تو، محدودیت است برای آنها، چه حجاب ظاهری ات، چه حجاب رفتاری. حجاب ظاهری ات خود به خود زمینه راهنمایی دادن به آن ها را فراهم می کند. تو با نوع پوششت، به طرف می فهمانی چطور باید درباره تو فکر کند و تصمیم بگیرد و در برخورد با تو تا چه حد باید پایبند به اصول و ارزش ها باشد. او با همین نوع پوشش توست که می فهمد روحت هم خریدنی است یا نه؟ و بهایش چقدر است ؟

ادامه مطلب :

حجاب تو با ایجاد محدودیت برای دیگران مصونیت تو را به دنبال خواهد داشت و حتی اگر با رعایت حجاب هم از آسیب آدم نماهای بیمار در امان نبودی، آن وقت می توانی صدایی به اعتراض بلند کنی. تو اگر حجاب نداشته باشی و خودت را در معرض استفاده همگان قرار دهی، دیگر حق اعتراض هم نخواهی داشت؛ چرا که خودت به همه اجازه داده ای که از تو و از جسم و روحت استفاده کنند. حالا اگر دچار گرفتاری از جانب آنان بشوی، بروی و از آسیب رسانی چه کسانی اعتراض کنی؟ کسانی که مجوز کارهایشان را خودت صادر کرده ای! می بینی؟ تو گمان می کنی یک دختر محجبه و پسر محجب (چون معتقدم حجاب تنها مختص خانم ها نیست) در بند هستند؛ اما من می گویم: اتفاقاً این تو هستی که در بندی؛ که حتی حق اعتراض نسبت به عواملی که باعث آسیب به تو هستند را هم نداری. اصلاً تو چطور می توانی عزت نفس و ارزش وجودیت را آنقدر پایین به حساب بیاوری که حاضر باشی فلانی، همان نگاه و رفتار و فکری را نسبت به تو داشته باشد که نسبت به هزار تای دیگر هم دارد؟

خودت را کم نفروش! خودت را دست نیافتنی کن! نه با زیبایی ظاهری که بین همه مشترک است و تا دلت بخواهد سر راه ریخته و اگر تو نشدی یکی دیگر هست. برای خودت ارزش قائل باش؛ برای افکار و عقایدت و هم برای جسمت. عزت نفست را حفظ کن! حجاب برای دیگران محدودیت ایجاد می کند که نتیجه اش مصونیت توست. نتیجه اش حفظ عزت نفس توست. اصلاً دقت کرده ای که هیچ وقت چیزهای باارزش دم دستی نیستند؟…

*چيزهاي ارزشمند هيچ وقت دم دست نيستند!

و چيزهاي دم دستي هم هيچ گاه ارزشمند!

یکی از دوستانم که در دوران جنگ در بیمارستان های صحرایی حضور داشت مي گفت:

حجاب اين نيست كه آدمي يك پارچه سياه به خودش بپيچد! كه نداند اين يكي دو متر پارچه هلالي شكل براي چيست، و تنها دليل سر كردن آن، فرهنگ خاص خانواده باشد يا احتمالاً اجبار آن ها.

مي گفت:

حجاب اصلاً اين نيست كه فلاني چادري است يا نه! حتي براي چادري ها هم حجاب و اندازه اش فرق مي كند!

مي دانستم كه منظورش از چادري ها اصلاً آن هائي نيستند كه از چادر به عنوان زينت استفاده مي كنند! چادر الگانس، ميتسوبيشي! و يحتمل پژو دويست و شش و … كه هر قواره اش صد هزار تومن البت بيشتر آب مي خورد! كه چادر هم براي اين ها وسيله تفاخر است!

مي گفت:

حجاب يعني اين كه آدمي بداند بايد زيبائي هايش از چشم اغيار! پنهان بماند!

و گردي صورت و دست ها تا مچ و …. اين ها حداقل هاي دين است. فلاني اگر في المثل دستان كشيده و زيبائي دارد كه جلوه گري مي كند- اگر فلسفه حجاب را بداند- خود به خود حجابش دستان او را نيز در بر مي گیرد! يا فلاني با لب هاي …

اما گاهي عده اي عادت مي كنند (برايشان ملكه نفس مي شود) به حجاب! مثل عادت انسان ها به اكسيژن! كه بي حجاب و حيا بودن نفسشان را مي بُرَد!

نگارنده، عزيزي را سراغ داشت كه مي گفت: اگر چادر سر نكنم فكر مي كنم لباس بر تن ندارم! نمي توانم!!! و اين “نمي توانم” صوري نبود! واقعي بود!

اين عده چه! كسي آن ها را ببيند و چه نه! آنجا كه احتمال حضور نامحرمي مي رود هم، پوشيده اند!

اين عده! زير برف و باران، زير آتش تابستان و رگبار سنگين شماتت ها حتي، باز هم دلشان لبخند مي زند! كه لبخند خدا را مي بينند!*

موضوعات: اجتماعی
[شنبه 1393-09-29] [ 11:43:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت
آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: دختری از قبیله آفتاب [عضو] 

عالی بود به منم سر بزنید

1393/10/03 @ 13:24
نظر از: طرال [بازدید کننده] 
طرال

سلام خسته نباشید اگه مطلبتون عکس داشت جذاب تر می شد
راستی نگاه قشنگتون را دعوت می کنم به
http://tatal.womenhc.com

1393/10/03 @ 10:45
نظر از: خادم الشهداء [عضو] 

ببخشید فقط یک نکته
چرا وقتی فلش موس روی عکس ها میره
عکس ها میچرخن؟
اگه لطف کنید این امکان رو حذف کنید ممنون میشیم. صحنه جالبی نیست.
کاربر وبلاگ مدیریت حوزه های علمیه خواهران استان چهارمحال و بختیاری

1393/10/01 @ 12:48
نظر از: خادم الشهداء [عضو] 

سلام
زیبا بود، در کل وبلاگ خوبی است با مطالب خوب
انشاءالله در پناه حضرت حق و در سایه امام زمان علیه السلام موفق و مؤید باشید.
کاربر وبلاگ مدیریت حوزه های علمیه خواهران استان چهارمحال و بختیاری

1393/10/01 @ 12:46
نظر از: momeni [عضو] 

سلام دوست عزیزم
رو هم رفته وبلاگتان خوبه ولی کادر جستجو را کمی بیارید بالاتر تا در دسترس باشه

و یک چیز دیگه این که ابزار من شیه هستم و کد عکس رهبر را ویرایش کنید یعنی برید تو قسمت خود کد اون قسمتی که به فارسی نوشته را حذف کنید تا نوار کناریتان خلوت و منظم بشه و سعی کنید عکس هایی که برای پست هایتان بکار می برید وسط قرار بگیرند

موفق و موید باشید دوست خوبم

1393/09/30 @ 19:29
نظر از: ابراهيمي [عضو] 
5 stars

سلام خسته نباشید وب زیبایی دارید
عالی بود
ممنون از حضورتون

1393/09/30 @ 16:13


فرم در حال بارگذاری ...


  نوشته ام به شهید املاکی ...

دست نوشته خودم به شهید املاکی
من به تو می بالم به تو ای سردار بیت المقدس ، رمضان و محرم ، ثامن الائمه، فتح الـمبین و بـه تو که بـا نـداي (هل من ناصرت) وحشتی بر دل دشمن افکندی . من شرمنده ام ، من شرمنده ام از اینکه در پیشگاه تو و خدای تو و لاله های سرخی همچون تو گناه میکنم .ای شهید اینک با دلی اکنده از درد و اندوه برایت می نویسم ، اي كساني كه اين نوشته را يا بهتر بگويم اين درد دل ، اين سوز دل ، و یا هر انچه که می دانید میخوانید در خواستی از شما دارم در هر کجای این عالم که این نوشته را می خوانید در محضر شهید قهرمان ما طلب شفاعت ما را بکنید . و بدانید نالایقترین بنده هم می تواند به شفاعت قهرمانان (شهیدان ) به ارزوهایشان برسند . چه خوش گفت شاعر گرانقدر :

يارب ز كرم بر من درويش نگر

در من منگر در كرم خويش نگر

هر چند نيم لايق بخشايش تو

برحال من خسته دل ريش نگر

سردار حسین املاکی وقتی دفترچه خاطراتت را نگاه میکنم حس عجیبی به من دست می دهد . هنوز هم عطر خوش گل لاله ی پرپر شده در میان دفتر خاطره روزهای شیرینت فضای اتاقم را عطراگین کرده است . دفتری که در برگ های نازک خود رمزهایی پنهان کرده که با سیاهه ی خود دنیایی را دگرگون میکند و من در حیرتم که فقط خود از رموزهای ان با خبری . همیشه با خود می گویم ای کاش من هم در کنار تو و دوستان سفر کرده ات بودم . ای کاش در سنگر بی ریای شما هم جایی برای من بود تا می توانستم لحظه های زیبای راز نیاز شبانه ات را با معبودت مشاهده میکردم . همیشه با خود می گویم اگر خدایی ناکرده مشکلی برای کشور عزیزمان پیش بیاید ایا شجاعت ما هم به ذره ای از شجاعت قهرمانان (شهیدان) ما خواهد رسید ؟ آیا ما هم می توانیم از جان شیرین خود برای دفاع از امانتی که به دست ما رسیده است بگذریم ؟ و آیا ما می توانیم شعر :

در دلم یکسره من شوق شهادت دارم

در سرم ول وله ایست ، حس سعادت دارم

دلم از ماندن اینجا زار است

در دلم یکسره من عشق شهادت دارم

را زمزمه کنیم ؟  و اما ای املاکی عزیز من ان بی پنهایی ام که امانی نمیابد ، ای شهید دست های افتاده ام را بگیر . یا حق

نوشته شده توسط وبلاگ نویس

موضوعات: شهدا
 [ 11:35:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...


  یااباصالح المهدی ادرکنی ...

 

گر چه پیمان را شکستم بر سر پیمانه ام

با همه بد عهدی ام آن عاشق دیوا نه ام

گر به ظاهر دورم از در گاه تو ای نازنین

باز هم مشتاق روی دلکش جانانه ام

یا ابا صالح المهدی

نوشته شده توسط وبلاگ نویس

موضوعات: قرآنی
[جمعه 1393-09-28] [ 05:40:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت
آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(0)
4 ستاره:
 
(1)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
4.0 stars
(4.0)
نظر از: رد پای یک طلبه [عضو] 
4 stars

سلام عليكم
متشكرم از دعوت شما،
وبلاگ خوبي داريد.
سروده ي زيبايي بود.
منتظر حضور شما.
يا حق.

1393/09/29 @ 22:29
نظر از:  

یا ابا صالح ادرکنی مولا

سلام دوست عزیز خسته نباشید

الوعده وفا ، من امدم منتظر نظرات شما در وبلاگم هستم

1393/09/29 @ 20:33
نظر از: مدیریت استان مازندران [عضو] 

سلام دوست گرامی
وبلاگ زیبا و مطالب خوبی دارید. موفق باشید.
منتظر حضور سبزتان در وبلاگ” منطقه پنج” و وبلاگ “باران” هستیم.

1393/09/29 @ 08:19
نظر از: برهاني كودهي [عضو] 

مایی که همه مست می فاطمه (س) هستیم

بر درگه زهرا (س) همگی نوکر و مستیم

ای کاش شود شافعمان حضرت زهرا (س)

چون منتظر یوسف زهرا (س) پسر فاطمه (س) هستیم

ما منتظران یوسف زهراییم

ما منتظر منتقم زهراییم

ای کاش همین جمعه بیاید مهدی (عج)

چون منتظرش به کوچه و صحراییم

عمریست رهین منت زهراییم

مشهور شده به عزت زهراییم

مردیم اگر به قبر ما بنویسید

ما منتظران یوسف زهراییم



1393/09/28 @ 19:38


فرم در حال بارگذاری ...


  نه دی در راه است... ...

پنج سال پیش همین روزها، فتنه گران عاشورا به پشتوانه ی سکوت زبیریان دنیا پرستی که آقازاده هایشان دستشان را از ولایت کوتاه کرده بود، شروع کردند و می خواستند خون به دل مولا کنند. به اسم خط امام می خواستند در خیابان انقلاب، کوچه ی بی غیرتی باز کنند؛ حساب همه چیز را هم کرده بودند، برای بستن دست علی، حتی طناب نامه ی سرگشاده ی بدون سلام هم آورده بودند!همه چیز محیا بود برای بی غیرتی، برای هتک حرمت انقلابِ زهراییان. تا آنجا پیش رفتند که درب نیم سوخته ی بسیج را نیز هم دوباره به آتش کشیدند. مادران شهدا میان کوچه ی انقلاب ایستاده بودند، می رفت تا لگد های شعار منحوس “مرگ بر اصل …..” پهلوی مادران شهید را بشکند؛ نه پیش روی حسن (ع) که بلکه اینبار پیش روی مهدی (عج) دست هایی برای سیلی بالا رفته بود، غلاف های شمشیر آماده شده بود و زهراییان میان کوچه ها، فتنه گران دلارهای حرام در شکمشان رفته بود و حساب همه چیز را کشیده بودند الا حساب اصلی ترین مسئله را .

نوشته شده توسط وبلاگ نویس

موضوعات: نکته های ناب
 [ 05:35:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت
آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: فاطمه [عضو] 
5 stars

با سلام و خسته نباشید وتسلیت این ایام.
وبلاگ زیبایی دارید. من بسیار خوشم امد. وارد لینک دریافت کد چرخش تصاویر که میشوم متوجه نشدم از کپی کد در جاوا منظور کجاست. متشکر میشوم از راهنمایی شما

1393/09/30 @ 21:25


فرم در حال بارگذاری ...


  حجاب نوعی شکوه است ...

هیچ باغبانی را سرزنش نمی کنند که چرا دور باغ خود حصار و پرچین کشیده است. هیچ کس با نام آزادی، دیوار خانه خود را بر نمی دارد. هیچ صاحب گنجی گوهر خود را در معرض دید دیگران قرار نمی دهد. اگر در مقابل پنجره خانه ات توری نزنی از نیش پشه ها و مزاحمت مگس ها در امان نخواهی بود. وقتی راه ورود پشه ها را می بندی، خود را مصون ساخته ای نه محدود کرده باشی. حال سوالی دارم؟ اگر آزادی،! بی حجابی و بدون حفاظ و چادر است و این امر را جوامع مدرن یک آراستگی می دانند،

حال بنظر شما کدام منظره از خانه خدا باشکوهتر و زیبا تر است؟




خانه ی خدا نیز با حجاب مشکی زیبا میشود.

خواهر من در میان نـــــــــگاه پر مهر امام زمـــــــــــان (عج)

ونـــــــــــــگاه شهوت آلود پســــــــران ،کدام را میخواهی…؟؟

نوشته شده توسط وبلاگ نویس

موضوعات: نکته های ناب
 [ 12:23:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت
آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: زهرا [عضو] 
زهرا

سلام دوست عزیزم
خیلی زیبا وتاثیر گذار می نویسید.

1393/09/29 @ 11:19
نظر از: بوستان معرفت [عضو] 
5 stars

سلام
تشبیه زیبایی بود .
موفق باشید.

1393/09/28 @ 17:51


فرم در حال بارگذاری ...