ساجدین(ندای صلح و حقیقت)





درباره وبلاگ


بسم رب فاطمه(س)

با سلام حضور همه ی کسانی که به وبلاگ من سر می زنند. امیدوارم مطالب وبلاگ مورد استفاده عزیزان قرار بگیرد. چون مسئله حجاب مربوط به همه جامعه است نه فردی و نه خانوادگی. امیدوارم بتوانم گامی هرچند کوچک در این راستا بردارم.
ان شا الله مورد تائید آقا امام زمان قرار بگیرد
امیدوارم شما نیز ما را در این راه یاری کنید
یاحق.




ساجدین(ندای صلح و حقیقت)


قالَ الإمامُ الْحَسَنُ الْمُجتبى عَلَیْهِ السَّلام : یَابْنَ آدَم! لَمْ تَزَلْ فى هَدْمِ عُمْرِكَ مُنْذُ سَقَطْتَ مِنْ بَطْنِ اُمِّكَ، فَخُذْ مِمّا فى یَدَیْكَ لِما بَیْنَ یَدَیْكَ، فَإنَّ الْمُؤْمِنَ بَتَزَوَّدُ وَ الْكافِرُ یَتَمَتَّعُ امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمود:

اى فرزند آدم از موقعى كه به دنیا آمده اى، در حال گذراندن عمرت هستى، پس از آنچه دارى براى آینده ات (قبر و قیامت) ذخیره نما، همانا كه مؤمن در حال تهیّه زاد و توشه مى باشد; ولیكن كافر در فكر لذّت و آسایش است. نزهه الناظر و تنبیه الخاطر: ص 79، س 13، بحارالأنوار: ج 75، ص 111، ح 6. به نقل از سايت انديشه قم








جستجو






 
  ميان انذار و هدايت چه تفاوتی است ؟ ...

معنای لغوی هدایت:

هدايت از نظر معناي لغوي به معناي دلالت و راهنمايي كردن است. و اين راهنمايي گاهي فقط در حد (ارائه طريق) و نشان دادن راه محدود است، گاهي فراتر از (ارائه طريق) به مفهوم (ايصال الي المطلوب) و رساندن شخص به مقصد است. اما در مجموع آنچه از واژه هدايت فهميده مي شود اين است: هدايت دلالت و رساندن به غايت با ارائه طريق است چون ارائه طريق نحوي از ايصال به مطلوب و رساندن شخص به مقصد است. (براي اطلاع از تفصيل اين بحث به منبع ذيل مراجعه شود. (الميزان، ج 1، ص 34)

در مقابل هدایت، ضلالت قرار دارد. اغلب ضلالت و گمراهي در جايي به كار برده مي شود كه شخصي به هدايت و راهنمايي افراد راه نما گوش ندهد و يا بعد از پذيرش حق و راه مستقيم دوباره از راه راست منحرف شود و راه گمراهي يعني راه غير هدايت را در پيش گيرد و در مسيري برود كه هرگز از آن طريق به مقصد و هدف نمي رسد(الميزان، ج 12، ص 243)

 

ميان انذار و هدايت  چه تفاوتی است ؟

حدود 120 مرتبه واژه «انذار» در قرآن آمده كه 100 مرتبه آن در مكه نازل شده است.
انذار براى آن است كه گمراهان از بيراهه به راه آيند، و در متن صراط مستقيم جاى گيرند ولى هدايت براى اين است كه مردم را پس از آمدن به راه به پيش ببرد.
در حقيقت منذرهمچون علت محدثه  و ايجاد كننده است ، و هادى به منزله علت مبقيه  و نگهدارنده و پيش برنده ، و اين همان چيزى است كه ما از آن تعبير به رسول و امام مى كنيم ، رسول ، تاسيس شريعت مى كند و امام حافظ و نگهبان شريعت است.با توجه به آیه7سوره رعد:

إنما أنت منذر و لكل قوم هاد.تو تنها بيم دهنده هستی و هر قومی هدایتگری دارد.(آیه 7سوره رعد)

 شك نيست كه هدايت كننده بر شخص ‍ پيامبر در موارد ديگر اطلاق شده اما به قرينه ذكر منذر در آيه فوق مى فهميم كه منظور از هدايت كننده كسى است كه راه پيامبر را ادامه مى دهد و حافظ و نگهبان شريعت او است.

روايات متعددى كه از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در كتب شيعه و اهل تسنن نقل شده كه فرمود: من منذرم و على هادى است . در تفاسير مجمع ‏البيان و كنزالدقائق، 26 حديث آمده كه مراد از «هاد» ائمه معصومين‏ عليهم السلام هستندو همگی  اين تفسير را كاملا تاييد مى كنند به عنوان نمونه به چند روايت از آنها اشاره مى كنيم :
1 - فخر رازى  در ذيل همين آيه در تفسير اين جمله از ابن عباس چنين نقل مى كند:
وضع رسول الله يده على صدره فقال انا المنذر، ثم اوما الى منكب على (عليه السلام ) و قال انت الهادى بك يهتدى المهتدون من بعدى : پيامبر دستش را بر سينه خود گذاشت و فرمود: منم منذر! سپس به شانه على اشاره كرد و فرمود توئى هادى ! و بوسيله تو بعد از من هدايت يافتگان هدايت مى شوند.
اين روايت را دانشمند معروف اهل تسنن علامه ابن كثير در تفسير خود، و همچنين علامه ابن صباغ مالكى در فصول المهمه و گنجى شافعى در كفاية الطالب و طبرى در تفسير خود و ابو حيان اندلسى در كتاب تفسيرش به نام بحر المحيطو همچنين علامه نيشابورى در تفسير خويش و گروه ديگرى نقل كرده اند.
2- حموينى كه از علماى معروف اهل تسنن است در كتاب فرائد السمطين  از ابو هريره اسلمى چنين نقل مى كند: ان المراد بالهادى على (عليه السلام)

ادامه »

موضوعات: مناسبتی, این هفته چه بنویسیم (9)
[شنبه 1395-06-27] [ 03:30:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  یأس کفار یکی از واژگان غدیر ...

يكى از مراحلى كه قرآن يأس كفار را اعلام مى‏كند روز غدير است. زيرا هنگامى كه مشركان مشاهده كردند مردى كه از نظر علم و تقوا و قدرت و عدالت بعد از پيامبر در ميان مسلمانان بى‏نظير بود به عنوان جانشينى آن حضرت انتخاب شد و از مردم براى او بيعت گرفت، يأس و نااميدى نسبت به آينده اسلام آنها را فرا گرفت و دريافتند كه اين دين و آئين ريشه‏دار و پايدار است. از اين رو قرآن فرمود: «اليوم يئس الذين كفروا من دينكم فلا تخشوهم واخشون…» .

(1) امروز كفار از دين شما نااميد شدند، اول بايد ديد طمع كافر چه بود و حد و مرز آن چه اندازه بوده است تا معلوم شود كه امروز چه حادثه‏اى اتفاق افتاد كه توانست مخالفان اسلام را با تمام گستردگى آن و دشمنى آنان با كمال شدتش مأيوس و نااميد كند. وقتى اسلام ظهور كرد، كافران اعم از مشركان و يهوديان و مسيحيان به مبارزه با آن برخاستند زيرا آيين و دين خود را بر حق مى‏دانستند و روى تعصب و رسوبات جاهلى شرك را صحيح مى‏دانستند و سرانشان براى منافع ماديشان در حفظ آن مى‏كوشيدند و به يكديگر مى‏ گفتند برويد بت‏ها را حفظ كنيد، براى آنها در مقابل مشكلات صبر كنيد كه بت‏پرستى و حفظ بت‏ها امرى است كه روى آن تصميم گرفته شده است همان طورى كه خداوند درباره امور مهم مى‏فرمايد: انّ ذلك من عزم الامور؛(2) يعنى كارى است كه بايد درباره آن تصميم گرفت.يهوديان و مسيحيان هم دين خود را الهى و بر حق مى‏ دانستند و مى‏گفتند: «لن يدخل الجنة الامن كان هوداً او نصاراً .»(3)

در روز غدير با نصب على ابن ابيطالب (عليه السلام) دين كامل شد زيرا رهبرى پيدا كرد كه هم دين شناس است و هم عادل و معصوم است و هم دين را در همه ابعاد زندگى فردى و اجتماعى اجرا مى‏كند. امامت و ولايت از اركانى است كه با تحقق آن، هم كفار مأيوس مى‏شوند و هم دين كامل مى‏گردد و هم نعمت خدا به پايان مى‏رسد و هم دين اسلام به عنوان دين پسنديده مرضىّ خدا قرار مى‏گيرد. بنابراين پذيرش امامت و ولايت به عنوان امرى اعتقادى از اهميت فوق العاده‏اى برخوردار است كه همگان بايد آن را بپذيرند و به آن ايمان پيدا كنند.

منشأ يأس كفّار آن است كه با نصب على(عليه السلام) دين داراى ولى و قيّم شد. دين از اين كه به شخص قائم باشد خارج و به معصوم متكى شد، در عصر پيامبر حفظ دين بر عهده پيامبر(صلي الله عليه و آله) است و بعد از ارتحال آن حضرت بر عهده اهل بيت (عليه السلام) خواهد بود.

(1).سوره مائده، آيه 3.
(2).سوره لقمان، آيه 17.
(3).سوره بقره، آيه 111.

منبع : پایگاه تحقیقاتی غدیر

موضوعات: مناسبتی, این هفته چه بنویسیم (9)
 [ 03:26:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  ترسيمي از موقعيت جغرافيايي منطقه غدير خم ...

رابغ
راه غدير

ترسيمي از موقعيت جغرافيايي منطقه غدير خم:

منطقه غدير خم محلی است که حضرت محمّد (صلي الله عليه وآله) چه در هنگام هجرت به مدينه و چه در سال حجّة الوداع، از اين منطقه گذشته و آن جا درنگ كرده و سخن گفته است، بويژه تعيين جانشين خودكه در غدير خم انجام گرفته است.

در ميانه راه بين مكّه و مدينه، نزديكي هاي «جحفه» منطقه «غدير خم» قرار دارد. غدير خم سر راه كاروان ها بود. رسول خدا (صلي الله عليه وآله) نيز هنگام هجرت تاريخي خود به مدينه در ماه ربيع الاوّل از آن گذر كرد. در بازگشت از حجّة الوداع در روز هيجدهم ذي حجّه سال دهم هجري نيز در آن جا توقّف كرد و از همان جا، اين سرزمين جغرافيايي، وارد تاريخ شكوهمند اسلام شد.

پس از آن كه شنهاي روان، راه قديمي كاروانها را پوشاند، منطقه غدير خم در دوران حاضر از راه اصلي و عمومي دور ماند. نام آن منطقه نيز به «غُرُبه» تغيير يافت. ولي چشمه اي كه از دل صخره هاي آن دشت گسترده مي جوشد، همچنان باقي است. به خاطر بودن همين چشمه، درختهاي خرما و نيزار و در گذشته درختهاي «اراك» در آن روييده است.

كسي كه شهر «جدّه» را از كناره درياي سرخ پشت سر مي گذارد، نزديكيهاي شهر «رابغ» به دوراهي جحفه مي رسد. جايي كه يك فرودگاه محلّي سمت راست جاده وجود دارد. مسافت ميان دوراهي يادشده تا مسجد ميقات، كه كنار آثار مسجد قديم و ويرانه هاي آن ساخته شده، تا 10 كيلومتر امتداد مي يابد. از مسجد ميقات مي توان به طرف «قصر عليا» روي نمود، با گذر از جاده اي پر از توده هاي شن كه نشانه هاي «راه هجرت» در آن باقي است. آن قصر نيز نزديكيهاي روستاي جحفه، در سمتي است كه به مدينه منوره و شهر رابغ منتهي مي شود، در حالي كه مسجد ميقات در سمت منتهي به مكّه مكرّمه است. مسافت ميان مسجد ميقات و قصر عليا به حدود 5 كيلومتر مي رسد، در حالي كه سيلها و بادها، توده هايي از شن را با خود آورده است، تا ميان اين دو منطقه، موانع شني پديد آورد.

در آن منطقه، ارتفاعات كوهستاني وجود دارد كه راهي را كه به يك دشت گسترده منتهي مي شود، مشخص ساخته است، جايي كه راهها از آن جا جدا مي شود. از آن جا مي توان به سمت «غُربه» روي آورد، كه البته به سبب پخش شدن توده هاي شن، راه يافتن به آن منطقه دشوار است.

ولي منطقه غدير، نزديكيهاي «حُرّه» است، سرزميني پر از سنگهاي سياه و غير قابل كشت. در انتهاي حرّه، دشت گسترده اي باز مي شود كه چشمه هاي غدير در آن جاست. در همين سرزمين بود كه پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) توقّف كرد، تا آخرين پيامهاي آسماني را به كاروانهاي حجّاج و امّت اسلامي برساند.

ادامه »

موضوعات: مناسبتی, اهل بیت, این هفته چه بنویسیم (9)
 [ 03:16:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  پس اگر حکومت و خلافت حق خاص علی علیه السلام نبود، پس آن همه احتجاجات و مبارزات در این باره برای چه بود؟(قسمت آخر) ...

مقابله با منطق اهل سقیفه

ممکن است کسی بگوید اگر از جانب پیامبر نصی بر خلافت علی علیه السلام وجود داشت، پس چرا امام در اثبات خلافت برای خود، به لیاقت و شایستگی و احیانا به قرابت خود با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تکیه کرده است؟ !

برخی از دانشمندان اهل سنت که شرحی بر نهج البلاغه نوشته اند منطق امام را در شایستگی خویش به خلافت یکی پس از دیگری قرار داده اند و سپس نتیجه گرفته اند که هدف امام از این بیانات اثبات شایستگی خود به خلافت است بدون این که از جانب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نصی، بر خلافت امام در میان باشد و چون امام از نظر قرابت پیوند نزدیکتری با پیامبر داشت و از نظر علم و اطلاع از اصول سیاست و کشور داری سرامد همه یاران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به شمار می رفت، از این هت شایسته بود که امت او را برای خلافت برگزینند ولی چون سران امت بنا به عللی مفضول را بر افضل مقدم داشتند و به جای گزینش علی علیه السلام غیر او را برگزیدند; لذا امام علیه السلام زبان به تظلم و شکایت گشوده است که من از هر لحاظ بر خلافت از دیگران شایسته تر و اولی می باشم.

حقی که امام علیه السلام در بیانات خود از آن یاد می کند و می گوید: از روزی که پیامبر از دنیا رفت حق مرا گرفتند و مرا از آن محروم ساختند، حق شرعی نیست که از جانب صاحب شرع به او داده شده باشد و تقدیم غیر برتر بر او یک نوع مخالفت با دستور شرع به حساب آید، بلکه مقصود یک حق طبیعی است که بر هر انسانی لازم است که با وجود برتر، دیگری را انتخاب ننماید ولی هرگاه گروهی این قانون طبیعی را مراعات نکنند و کار را به دست فردی بسپارند که از نظر علم و قدرت و شرایط روحی و جسمی در سطح پایین تری قرار دارد، اینجا جا دارد شخصیت برتر زبان به شکوی و گله بگشاید و بگوید:

«فوالله ما زلت مدفوعا عن حقی مستاثرا علی منذ قبض الله نبیه صلی الله علیه و آله و سلم حتی یوم الناس هذا» . (24) «به خدا سوگند، از روزی که خداوند جان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را قبض کرد، من از حق خویش محروم شدم تا امروز که مشاهده می کنید» .

و یا بگوید:

«استخلف الناس ابوبکر و انا والله احق بالامر منه و اولی به و استخلف ابوبکر عمر و انا والله احق بالامر و اولی به منه » . (25) «ابوبکر بر مردم خلافت یافت در حالی که به خدا سوگند من از او به خلافت سزاوارتر بودم و ابوبکر هم عمر را خلیفه کرد در حالی که به خدا سوگند من از وی به خلافت اولی و سزاوارترم » .

و همچنین یکی از نویسندگان معاصر نیز پس از ذکر 17 حدیث در اثبات احقیت و اولویت علی علیه السلام به خلافت نتیجه می گیرد که: «در تمام این بیانات احق و اولی بودن خود را به مقام خلافت اثبات می کند و از مجموع قضایا و اخبار و احادیث جز این معنی مفهوم نمی شود که شخص شخیص مولی الموحدین از دیگران به امر حکومت امت اولی و احق بوده است نه این که مقام خلافت، خاص حضرت اوست » . (26) در پاسخ باید گفت: این مطلب که به عنوان تحقیق از آن یاد شده، پنداری بیش نیست، هیچ گاه نمی توان مجموع سخنان امام علیه السلام را بر لیاقت و شایستگی ذاتی حمل نمود و یک چنین شایستگی نمی تواند مجوز حملات تند امام بر خلفا گردد زیرا:

اولا: امام در برخی از سخنان خود روی  وصیت  پیامبر تکیه کرده و صریحا درباره ی اهل بیت علیهم السلام می فرماید:

ادامه »

موضوعات: مناسبتی, اهل بیت, این هفته چه بنویسیم (9)
 [ 02:54:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  پس اگر حکومت و خلافت حق خاص علی علیه السلام نبود، پس آن همه احتجاجات و مبارزات در این باره برای چه بود؟(قسمت سوم) ...

وصایت یک اصل ما فوق شورا

در نظام سیاسی اسلام، تعیین امام و خلیفه، به یکی از دو طریق انجام می گیرد:

1. وصایت .

2. شورا.

اگر در این دو مفهوم عمیق فکر کنیم، می بینیم این دو ملاک در عرض هم نبوده و بلکه در طول هم می باشد به این معنی در یک مرحله، ملاک تعیین امام «وصایت » است و در مرحله دیگر «شورا» است. به اصطلاح «شورا» در جایی اعتبار دارد که «وصایت » و «نص » در کار نباشد; زیرا «شورا» در اسلام در امری صحیح است که حکم آن در قرآن وحدیث بیان نشده باشد.

قرآن مجید در برخی از آیات یادآور می شود که: «ما کان لمؤمن ولا مؤمنة اذا قضی الله و رسوله امرا ان یکون لهم الخیرة…» . (22) «هرگز شایسته نیست که افراد با ایمان در برابر انتخاب و گزینش الهی مقاومت نشان دهند و خود فرد دیگری را انتخاب کنند» .

پس بر فرض ثبوت «نص » و «وصایت » در قرآن و حدیث هرگز نوبت به «شورا» نمی رسد و تعیین امام به امامت منحصرا «نص » و «وصایت » می باشد. دوران وصایت هم یک دوران محدودی است و لذا امامان اهل بیت یا اوصیای پیامبر بیش از 12 تن نیستند تا هنگامی که جامعه اسلامی به مرحله رشد سیاسی و فکری و خودآگاهی عمومی برسد و شماره افراد با شماره آرا برابر شود و در این مرحله است که جامعه می تواند قدرت استقلال اجتماعی و سیاسی خود را به دست آورد و خود مستقیما مسئولیت ادامه مسیر نهضت را به دست گیرد و برجسته ترین فرد را به عنوان حاکم برگزیند، در این مرحله است که جامعه به آستانه دموکراسی واقعی می رسد. پس از پایان دوران «وصایت » ، دوران «شورا» یا به اصطلاح امروز دوران دموکراسی آغاز می گردد و در این حال است که انتخاب رهبر و پیشوای امت با ضوابطی که در شرع بیان شده است، حق مسلم امت است و این ملاک همیشگی تعیین امام، در نظام سیاسی اسلام است .

دموکراسی دشمن دموکراسی

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در آن محیط منحط و آلوده ای که مبعوث شده بود، تمام هدفش این بود که جامعه را بر اساس مکتب حیات بخش و سازنده خود، بپروراند و نظام از هم گسیخته آن جامعه را تجدید بنا نماید اما در پایان عمر خود می بیند هنوز ریشه های جاهلی و عناصر انحرافی در اعماق آن نیرومند است و هنوز دسته ایی هستند که به سادگی این جامعه را به طرف خود می کشانند و هنوز میکروبهای خطرناک مزمن در وجدان پنهان مردمش باقی مانده است و عوامل ارتجاعی که در اثر این قیام، خلع شده بودند هنوز از قدرت و نفوذ خطرناکی برخوردارند و دشمنان خطرناک خارجی با منافقان داخلی بر این نابودی اسلام، همداستان اند، حتی افراد مؤمن اگر چه در عقیده تغییر کرده اند ولی هنوز در بینش و رفتار و اخلاق، همچنان پرورده جاهلیت قدیم اند و هنوز رسوبات دوران جاهلیت از ذهنشان بیرون نرفته است. اینها بزرگترین خطری بود که نهضت نوپای اسلام را از درون تهدید می کرد.

ادامه »

موضوعات: مناسبتی, اهل بیت, این هفته چه بنویسیم (9)
 [ 02:08:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  پس اگر حکومت و خلافت حق خاص علی علیه السلام نبود، پس آن همه احتجاجات و مبارزات در این باره برای چه بود؟(قسمت دوم) ...

نوعی جدل منطقی

اگر حکومت و خلافت حق خاص علی علیه السلام بود، پس چرا آن حضرت در بعضی جاها به آرا و بیعت مردم و شورا استدلال کرده است؟ چنان که در نامه ای به معاویه می نویسد:

«انه بایعنی القوم الذین بایعوا ابا بکر و عمر و عثمان علی ما بایعوهم علیه، فلم یکن للشاهد ان یختار و لا للغائب ان یردوانما الشوری للمهاجرین و الانصار فان اجتمعوا علی رجل و سموه اماما کان ذلک لله رضی فان خرج علی امرهم خارج بطعن او بدعة ردوه الی ما خرج منه فان ابی قاتلوه علی اتباعه غیر سبیل المؤمنین و ولاه الله ما تولی…» .(17) همان کسانی که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کردند با همان شرایط و کیفیت با من بیعت نمودند. بنابراین، نه آن که، حاضر بود (هم اکنون) اختیار فسخ دارد و نه آن که، غایب بود اجازه رد کردن. شورا فقط از آن مهاجران و انصار است اگر آنها متفقا کسی را امام نامیدند خداوند راضی و خشنود است. اگر کسی از فرمان آنها با طعن و بدعت خارج گردد او را به جای خود می نشانند و اگر طغیان کند با او پیکار می کنند; چرا که از غیر طریق مؤمنان بیعت کرده و خدا او را در بیراهه رها می سازد.

عده ای از علمای اهل سنت از جمله ابن ابی الحدید (18) برای عدم نص به خلافت علی علیه السلام و این که امامت به اختیار امت هم منعقد می شود، به این فقرات از نامه ی آن حضرت تمسک جسته اند. ابن ابی الحدید پس از نقل جریان سقیفه در شرح سخن امام (19) می گوید: اگر نص صریحی به وصیت پیغمبر نسبت به امام علیه السلام بود امام باید با آن استدلال می کرد و وصیت پیامبر را یاد آور می شد و به دلیل  وصیت  پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مقام خلافت را از آن خود می دانست، در حالی که امام علیه السلام نه خود و نه یاران و شیعیانش به نص استدلال نکردند بلکه از طریق فضایل و مناقب امام به استدلال پرداختند.

بعضی ها پا را از این فراتر نهاده این نامه امام را دلیل بر صحت و درستی خلافت خلفا گرفته اند; ولی همان گونه که می دانیم این استدلال از دو جهت نادرست است:

نخست: این که در خطبه ها و سخنان امام فراوان آمده که حکومت آنها بر خلاف حق بوده است و خلافت و جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، مخصوص آن حضرت می باشد و پیامبر شخصا او را تعیین فرموده است و این مطلب در جای خود به تفصیل بیان شده است.

ادامه »

موضوعات: مناسبتی, اهل بیت, این هفته چه بنویسیم (9)
 [ 01:38:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت
 
مداحی های محرم