ساجدین(ندای صلح و حقیقت)





درباره وبلاگ


بسم رب فاطمه(س)

با سلام حضور همه ی کسانی که به وبلاگ من سر می زنند. امیدوارم مطالب وبلاگ مورد استفاده عزیزان قرار بگیرد. چون مسئله حجاب مربوط به همه جامعه است نه فردی و نه خانوادگی. امیدوارم بتوانم گامی هرچند کوچک در این راستا بردارم.
ان شا الله مورد تائید آقا امام زمان قرار بگیرد
امیدوارم شما نیز ما را در این راه یاری کنید
یاحق.




ساجدین(ندای صلح و حقیقت)


قالَ الإمامُ الْحَسَنُ الْمُجتبى عَلَیْهِ السَّلام : یَابْنَ آدَم! لَمْ تَزَلْ فى هَدْمِ عُمْرِكَ مُنْذُ سَقَطْتَ مِنْ بَطْنِ اُمِّكَ، فَخُذْ مِمّا فى یَدَیْكَ لِما بَیْنَ یَدَیْكَ، فَإنَّ الْمُؤْمِنَ بَتَزَوَّدُ وَ الْكافِرُ یَتَمَتَّعُ امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمود:

اى فرزند آدم از موقعى كه به دنیا آمده اى، در حال گذراندن عمرت هستى، پس از آنچه دارى براى آینده ات (قبر و قیامت) ذخیره نما، همانا كه مؤمن در حال تهیّه زاد و توشه مى باشد; ولیكن كافر در فكر لذّت و آسایش است. نزهه الناظر و تنبیه الخاطر: ص 79، س 13، بحارالأنوار: ج 75، ص 111، ح 6. به نقل از سايت انديشه قم








جستجو






 
  انواع گریه‏ ها 2 ...

#محرم
انواع گریه‏ ها 2
8 ـ گریه پیوند هدف: گاهى قطرات اشک پیام‏آور هدفهاست، آنها که مى‏خواهند بگویند با مرام امام حسین (علیه السلام) همراه و با هدف او هماهنگ و پیرو مکتب او هستیم، ممکن است این کار را با دادن شعارهاى آتشین، یا سرودن اشعار و حماسه‏ها ابراز دارند، اما گاهى ممکن است آنها ساختگى باشد ولى آن کسى که احیانا با شنیدن این حادثه جانسوز قطره اشکى بریزد، صادقانه تر این حقیقت را بیان مى‏کند این قطره اشک اعلان وفادارى به اهداف مقدس یاران امام حسین و پیوند دل و جان با آنهاست مسلماً این نوع گریه بدون آشنایى با متعالى او ـ ممکن نیست.(26)

پس گریه بر حسین (علیه السلام) اشک ریختن بر مرده نبوده و از روى خوارى ودرماندگى وعجز وزبونى، غم و اندوه نیز نمى‏باشد بلکه آن فقط دلیلى است که نداى حق طلبان را به گوش جهانیان رسانیده و زنگ خطر را براى باطل و اهل آن صدا درمى‏آورد و صاعقه‏هائى است که بر روى سر سرکشان و ستمگران در هر زمان و در هر مکان فرو مى‏ریزد وشاهد صادق و گواه زنده‏اى است از اخلاص در راه حق و دشمنى با بیداد و ستم و بزرگداشتى است براى فداکارى و حق ودلیرى وانجام وظیفه ونهراسیدن از مرگ و تکریمى است براى امتناع از قبول ظلم و شکیبائى درمحنت و سختیها.

به قول علامه مغنیه: کسانى که درمجالس تعزیه مى‏خوانند:

لا تطهر الأرض من رجس العدا ابداً

ما لم یسل فوقها سیل الدم العرم (27)h}

«روى زمین از پلیدى دشمنان پاک نخواهد شد تا زمانى که بر روى آن سیل در هم شکننده خون روان نگردد».

غرض، شیعیان بر امام حسین (علیه السلام) از روى خوارى ودرماندگى نمى‏گریند، بلکه از اشک دیده خویش سرود حماسه مى‏سازند و با آه و حسرت خود بانگ حق وعدالت رابه گوش جهانیان مى‏رسانند:

همین نه گریه بر آن شاه تشنه لب کافى است‏

اگر چه گریه، بر آلام قلب تسکین است.

ببین که مقصد عالى وى، چه بود اى دوست‏

که درک آن، سبب عز و جاه و تمکین است‏

زخاک مردم آزاده، بوى خون آید

نشان شیعه و آثار پیروى، این است (28)

«ماربین» مورخ آلمانى مى‏گوید: «هیچ چیز مانند عزادارى حسین نتوانست حس سیاسى در مسلمانان ایجاد کند.»(29)

اى اشک ماتمت به رخ ملت آبرو

وى از طفیل خون تو، اسلام سرخ رو

دین را تو زنده کردى و خود، کشته گشته‏اى‏

وین یافته ز فیض تو، دین نبى علوّ

گر آب را به روى تو بستند کوفیان‏

آوردى آب رفته اسلام را به جو (30)

قطره‏هاى اشکى که شیعه در ماتم امام حسین (علیه السلام) و یارانش مى‏ریزد عهد و پیمانى است با قطره‏هاى خون شهداى کربلا که با لب تشنه و محروم از «قطره‏هاى آب» بر سر احیاى دین و ارزشهاى راستین مکتب جان باختند. و این اشک‏ها این نهضت الهى را به جانها پیوند زده وجاوان ساخته است. و این بسیار ساده‏اندیشى است که کسى تنها توجیهى عاطفى براى این گریه‏ها داشته باشد چرا که داغ، هر قدر هم شدید باشد، بالاخره گذشت زمان از حرارت آن مى‏کاهد درحالى که عزادارن حسینى از اول عمر تا آخر عمر پس از گذشت قرنها با شور و شوق و حرارت بیشتر در سوک سید الشهداء مى‏گریند. اگر این گریه‏ها تنها جنبه عاطفى داشت مسلما به مرور زمان حادثه عاشورا از خاطره‏ها محو مى‏شد و یا ازطراوت ونشاط آن کاسته مى‏گردید .

ادامه »

موضوعات: محرم, مناسبتی, اهل بیت
[چهارشنبه 1395-07-14] [ 03:54:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  چرا حسین (علیه السلام) فراموش نمى‏شود؟ ...

#محرم
چرا حسین (علیه السلام) فراموش نمى‏شود؟

مى‏گویند: شما در عصر فضا و اتم زندگى مى‏کنید آنگاه بر کسى اشک مى‏ریزد که صدها سال پیش در گذشته است وبر مزارهایى سفر مى‏نمایید که چیزى جز صخره و سنگ نمى‏باشد؟!

در پاسخ مى‏گوئیم:«چنانکه گفته‏اند: «بعد زمان» را در «ابدیت» اثرى نیست ابدیت را در ماوراى زمان ـ در عرصه‏اى برتر از زمان ـ حکومت است ابدیت همیشگى است. جاودانان رهبران بزرگ بشریت به ابدیت تعلق دارند، از اینرو قرنها نیز در طول حیات معنوى آنان، مفهوم متداول خود را از دست مى‏دهند(32)

حسین بن على (علیه السلام) از زمره جاودانان از رهبران بزرگ بشریت است سخن از وى سخن از تاریخ نیست سخن روز است. سخن از ابدیت است سخن از همیشگى خروشان و شکوفا و پر فروز است.

این زنده جاوید نزدیک چهارده قرن ـ به حساب تاریخ ـ پس از مرگ جسمانیش همچنان امروز نیز بر دلها حکومت مى‏کند و هنوز پرتو وجودش نه تنها در حیات ما بلکه در حیات جهان معاصر ودر عصر فضا و اتم «حوادث بى نظیر» ایجاد مى‏کند وبه صورت یکى از «شور انگیزترین حماسه‏هاى تاریخ بشریت» در آمده و همه ساله نیرومندترین امواج احساسات میلیونها انسان را در اطراف خود بر مى‏انگیزد و مراسمى پرشورتر و هیجان انگیزتر ازهر مراسم دیگر به وجود مى‏آورد .

ادامه »

موضوعات: محرم, مناسبتی, اهل بیت
 [ 03:53:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  گویی خود این سرزمین نمی خواست کسی با کفش وارد آن شود. ...

گویی خود این سرزمین نمی خواست کسی با کفش وارد آن شود.همه ناخودآگاه کفش ها را از پا در می آوردند.

هر قطعه ی این خاک مقدس یادگار عضوی از عزیزان گمنام و مظلوم گردان کمیل و حنظله بود

همان‌هایی که با لب تشنه چند روز در گودال‌های گرم فکه ماندند و علی اکبر وار به دیدار حق شتافتند.

از گام گذاشتن در این سرزمین بدنمان می لرزید گویی هنوز صدای ناله ی شهدایی که پا بر سینه یا سرشان می نهادیم به گوش می رسید.

گویی ندا می دادند اگر پا بر سر و سینه مان می گذارید، بگذارید اما مراقب باشید پا بر خون‌مان نگذارید.

شنیده بودیم شهدای اینجا تشنه لب بودند تصمیم گرفتم در این منطقه با خود آب نبرم تا طعم تشنگی را برای لحظاتی بچشم . فقط ساعتی بیش آنجا نبودم اما هنگام برگشت جلوی تانکرهای آب در ورودی ازدحامی عجیب بود.

سلام بر رمل‌های روان فکه شنیده بودم فکه مثل هیچ جا نیست شنیده بودم فکه فقط فکه است

فقط شنیده بودم…

 

ادامه »

موضوعات: شهدا, مناسبتی, این هفته چه بنویسیم (10)
[جمعه 1395-07-09] [ 04:54:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  باز دلم هوای شلمچه کرده است / تو را به جان امام نگذارید یاد امام و جبهه ها از دلها زدوده شود .... ...

سلام بر عشق ، سلام بر همدم و همراز عشق یعنی شهید و شهادت

قصه عشق را باید با غروب بود تا دانست و با هوای ابری پاییزان و با مرغی که به ناچار پشت میله های بی احساس قفس نغمه سرایی می کند.

ماجرای غم انگیز ما را در محفل شمع و پروانه بایستی شنید و با لبخندهای پیوند خورده با اشک و در آه سوزان شن های داغ دیده … باز دلم هوای شلمچه کرده است .

باز از فرسنگ ها راه بوی عطر خاکریزهایش مستم می کند . باور کنید خودم هم دیگر خسته شده ام . همین که می آیم نفسی بگیرم و با شهر بسازم ، همین که می آیم آرام آرام با زندگی روزمره دست اخوت دهم ، نمی دانم چه می شود که درست هنگام هنگامه ، آنجا که می روم تا فتحی دیگر در بودنم را رقم بزنم ، به سراغم می آیند .

خدایا چاره ای … درمانی … راهی … خودم هم خوب می دانم که یک بیابان و چند خاکریز و یک غروب نمی تواند این چنین هستی ام را به بازی بگیرد . که بیابان بسیار است و خاکریز مشتی خاک و غروب کالایی که همه جا یافت می شود …

وقتی ” برقه ای ” تیر خورد ، تا لحظه آخر می خندید .. به خدا قسم می خندید . . من با همین چشمانم دیدم . وقتی می گویم « برقه ای » ، شما پاکی را یک روح فرض کنید و کالبدی به نام سید رضی الدین برقه ای را برایش بپوشانید

آری !

آری! آنچه عنان وجودم را در کف دارد، ارواح بلندی است که از مشتی خاک ، شلمچه ساخته اند . قربان آن ستونی که نیمه های شب پیچ و خم خاکریزها را به آرامش حرکت ابرها طی می کرد . قربان آن اشکی که در پرتو منورهای عشق با لبخند ، عقد اخوت می خواند .

ادامه »

موضوعات: شهدا, مناسبتی, این هفته چه بنویسیم (10)
 [ 04:51:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  آن شب سیدمهدی رفت... ...

میخواستم بلند شوم تا بجای او بروم ولی سید مهدی اجازه نداد و خودش رفت. هنگام رفتن چهره ی سید مهدی به شکل عجیبی نورانی شده بود.

شب عملیات والفجر یک بود. آن شب بعد از صرف شام به همراه بچه ها به سمت نقطه رهایی عملیات حرکت کردیم. حوالی صبح بود که سید مهدی یحیوی من را به بیسیم چی خود معرفی ‌کرد و به او گفت از این لحظه به بعد کرمی فرمانده گروهان است. از آنجا که بعد از عملیات والفجر‌مقدماتی که در آن عملیات فرمانده گروهان بودم، تصمیم گرفتم دیگر مسئولیت قبول نکنم و به همین خاطر بود که به گردان یاسر رفته بودم.

آن شب سید مهدی را کنار کشیدم‌ و به او گفتم سید قرارمان این‌ نبود. من اینجا آمده ام تا نیروی آزاد باشم. هرکاری بگویی انجام ‌می دهم‌ ولی مسؤلیت نمی پذیرم. در طول آن گفت و گو این سوال در ذهنم‌ به وجود آمد که چرا سیدمهدی این خواسته را دارد؟ آیا او خسته شده؟ یا بخاطر بیشتر شدن آتش های پراکنده دشمن ترسیده است؟

از او پرسیدم: سید اصلا چرا خودت این‌کار‌ را‌ نمی کنی؟ سید جواب داد من کار دارم. من هرچه فکر کردم که او در این بیابان چکار دارد عقلم به جایی‌ نرسید و فقط این فکر در سرم‌ بود که او حتما ترسیده است. به او گفتم سید من یا به عقب بر می گردم یا از‌ من نخواه این مسؤلیت‌ را قبول کنم. سید مهدی در پاسخ با مهربانی دستم‌ را‌ گرفت و گفت نمیخواهد به عقب برگردی و لازم نیست مسئولیت را قبول کنی.

بعد از چند ساعت که موقع نماز شده بود دستور رسید برای نماز و کمی استراحت در شیارهایی که قبلا خط بچه های ارتش بود توفق کنید. بچه ها به داخل شیار رفتند. من و حاج مهدی هم پشت تپه ای که قبلا لودر آن را شبیه به سنگر کرده بود رفتیم و بعد از خواندن نماز یک پتوی پاره که آنجا افتاده بود را بخاطر سرمای شدید روی خود انداختیم و دراز کشیدیم.

ادامه »

موضوعات: شهدا, مناسبتی, این هفته چه بنویسیم (10)
 [ 04:39:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  از فرزندم میخواهم برایم دعا کند ...

( آرام و صبور، با نگاهی عمیق و منتظر، از لای جمعیت به چشم می خورد. می گویند مادر شهید است. نزدیکش شدم. چادرش بوسیدن داشت. کنار ویلچرش زانو زدم خم شدم برای بوسیدن چادرش، و آن لحظه ای بود که نگاه فرزند شهیدش را حس کردم… در عین آرامش حزنی عمیق به چشم داشت. دقایقی حرف های دلش را شنیدم. )(نوشته تولیدی)

مادر شهید ۱۷ ساله از فرزندش می گوید، از سبک زندگی، از شهادتش و از وصیت نامه اش …

پاهای پسرم در ارتفاعات حاج عمران جا ماند

می گوید جوانم هفده سال بیشتر نداشت که پر کشید. بار سومی که جبهه رفت پیکر بی جانش را برایم آوردند. اما پاهایش در حاج عمران جا مانده بود. برای بازگشت فرزندم ممنون شهید کاوه هستم. جوانم را به دوش کشید و به عقب آورد.

مادرم، خوشحالم که با شهادتم گریه نکردی

این مادر شهید از پسرش می گوید؛ وقتی که به خوابش می آید. آخرین باری هم که به خوابش آمد، در همین سفر بود! “چند سفارش به مصطفی (برادرش) کرد، یک نکته هم به من گفت. گفت چرا مهدی (برادر دیگرش) را به این جا نیاوردی؟ “

قبل تر در عالم رویا پسرم را کنار تابوت چند شهید دیدم. دو مطلب به من گفت. اول این که به مردم بگو چرا به دفاع از حریم حضرت زینب(سلام الله علیها) نمی روند؟ و دیگر آن که ابراز شادمانی می کرد، می گفت خیلی خوشحالم که با شهادتم خیلی بی تابی نکردی.

حفظ حجاب و یاری رهبر را همیشه گوشزد می کرد

“فرزندم عاشق امام بود. در جلسات مذهبی شرکت می کرد. اخلاق و رفتار نیکویی داشت.” از وصیت نامه فرزندش می گوید. می گوید که آن را به خاطر دارد. می گوید پسرم حفظ حجاب و یاری رهبر را در وصیت نامه اش تأکید کرده است. بسیار به مطالعه کتاب های دینی توصیه داشت. وقتی جوان های امروز را می بینم نصیحتشان می کنم به همین وصیت نامه فرزندم.

ادامه »

موضوعات: شهدا, مناسبتی, این هفته چه بنویسیم (10)
 [ 04:31:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت