*از زنان نفرین شده تاریخ نشدم* | ... | |
پرسیدم چرا راضی به رفتنش شدی… عشق واقعی آن است چیزی را بپسندی که محبوبت را راضی می کند و من می دانستم حمید عاشق شهادت است. ادامه مطلب : صبح شهادت یا شب مرگ از منزل این شیر زن بیرون آمدم و با خود کلنجار رفتم که چه می شود که یک زوج چنین از خود و زندگی پر از عشقشان می گذرند و به هدفی بزرگ تر می رسند. یاد شعری از اشعار شهید سیاهکالی افتادم که در آخر وصیت نامه نوشته بود و آن بیانگر همه حرف و دلیل رفتن بود: همیشه یادتان را من به هنگام نظربازی همیشه با لبت آرام می خندم و با چشمان تو مستم همیشه خار بودم من به چشم دشمن ناپاک باشد که همچون این شهید دانشجوی قزوینی ادامه دهنده راه شهدا و اهل بیت بوده و در این راه شهید شویم وگرنه خواهیم مرد .
منبع : مصاحبه ای با خانواده ی شهید سیاهکالی
[دوشنبه 1396-05-23] [ 12:55:00 ب.ظ ]
لینک ثابت
|