ساجدین(ندای صلح و حقیقت)





درباره وبلاگ


بسم رب فاطمه(س)

با سلام حضور همه ی کسانی که به وبلاگ من سر می زنند. امیدوارم مطالب وبلاگ مورد استفاده عزیزان قرار بگیرد. چون مسئله حجاب مربوط به همه جامعه است نه فردی و نه خانوادگی. امیدوارم بتوانم گامی هرچند کوچک در این راستا بردارم.
ان شا الله مورد تائید آقا امام زمان قرار بگیرد
امیدوارم شما نیز ما را در این راه یاری کنید
یاحق.




ساجدین(ندای صلح و حقیقت)


قالَ الإمامُ الْحَسَنُ الْمُجتبى عَلَیْهِ السَّلام : یَابْنَ آدَم! لَمْ تَزَلْ فى هَدْمِ عُمْرِكَ مُنْذُ سَقَطْتَ مِنْ بَطْنِ اُمِّكَ، فَخُذْ مِمّا فى یَدَیْكَ لِما بَیْنَ یَدَیْكَ، فَإنَّ الْمُؤْمِنَ بَتَزَوَّدُ وَ الْكافِرُ یَتَمَتَّعُ امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمود:

اى فرزند آدم از موقعى كه به دنیا آمده اى، در حال گذراندن عمرت هستى، پس از آنچه دارى براى آینده ات (قبر و قیامت) ذخیره نما، همانا كه مؤمن در حال تهیّه زاد و توشه مى باشد; ولیكن كافر در فكر لذّت و آسایش است. نزهه الناظر و تنبیه الخاطر: ص 79، س 13، بحارالأنوار: ج 75، ص 111، ح 6. به نقل از سايت انديشه قم








جستجو






 
  دلنوشته زیبای همسر شهید مدافع حرم ...

سعید سامانلو

دلنوشته زیبای همسر شهید مدافع حرم
بسم رب زینب و عشاق زینب

کجایی ای دل بی قرارم، کجایی ای مهربان همیشه سر بلند روزگارم، کجایی ای یادگار زیبای بهارم، کجایی همسرم، بهانه عطراگین حرف ها و بیانم

تو چه زیبا از قفس هایت گذشتی تو همچو کبوتری بال گشوده همیشه آماده پرواز بودی و اکنون بر سر سفره کریمانه ی مولا نشستی، تو زیبا با خدایت نجوا داشتی، با چشمان دلت هر دم او را می دیدی و راز ها داشتی

تو مهمان دل شب بودی، تو رسم لحظه ناب سحر را بلد بودی، عزیز دل تو رفتی و مرا با خاطراتت همنشین کردی، هوای خانه را با عطر زینب زهرا اجین کردی.

دل من تا ابد به میزبانی دل نوشته های مهربانیت گرفته شده، آن همه شور و محبتت را، آن عشق و علاقه ات را با کدامین جملات بیان کنم، چگونه عظمت روح لطیفت را به وادی توصیف کشانم. سعیدم چطور همه را به روی صفحات کاغذ بیاورم، حال که تو در آبی آسمان ابدیت به خرمی سیر می کنی.

تو با تمام عظمتت همیشه خود را حقیر می خواندی بی خبر از آنکه تو عزیز خدا بودی. خدا قلبت را به روی حقایقی از جنس نور گشود، دل نوشته های عارفانه ات سندی ست برای اثبات عزیز بودنت، برای خاص بودنت و من به تو غبطه می خورم.

ادامه »

موضوعات: دل نوشته, شهدا
[جمعه 1396-05-20] [ 04:21:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  دلنوشته ای زیبا از همسر شهید مدافع حرم مهدی ثامنی راد ...

مدافع حرم مهدی ثامنی راد
به نام خدایی که مرگ را همچون زندگی حق انسان قرار داد و با شهادت مرگ را زیبا ساخت.

شهادت هدیه ایست زیبا و ارزشمند از جانب خدا به بهترین و برگزیده ترین بنده اش

مهدی عزیزم!
درود خدا بر تو که لایق بهترین و زیباترین هدیه خداوند بودی
زمانی که برای سفری که بازگشت نداشت آماده میشدی انتظار چنین روزی را داشتم.
روزی که خدا تو را به من هدیه داد شاید نمیدانستم که روزی اینگونه چنین تاجی بر سرم بگذارد ولی وقتی ثانیه ثانیه با تو بودن را تجربه کردم
✅ اینکه با چشمان خودم خوبی هایت را دیدم
✅ اینکه با تمام نداری هایت باز هم سرپرست ایتامی بودی که محتاج یک نگاه پر مهر هستند
✅ اینکه سعی می‌کردی با شاد کردن دل خانواده های شهدا خون ریخته شده‌ی فرزنده شان را ارج نهی
✅ اینکه وقتی صدای اذان را میشنیدی دست از زندگی می‌کشیدی برای رسیدن به معبود
✅ اینکه باتمام مشغله های کاری نماز به نیت حضرت زهرا و امام زمان در هرشب فراموشت نمی‌شد

هر روز به این که روزی شما به جایگاهی خواهید رسید که همه در حسرت چنین جایگاهی خواهند بود مطمئن تر میشدم
خدا را شکر می‌کنم که بهترین بنده اش را 8 سال به من امانت داد

8 سالی که برایم از بهترین و زیباترین روزهای زندگیم بود
با تو بهترین ها را تجربه کردم

و حالا با شهادتت باز هم بهترین بودی برایم
قطعا روزی که شنیدم دیگر حضور فیزیکی تو را در کنارم ندارم

ادامه »

موضوعات: دل نوشته, شهدا
[پنجشنبه 1396-05-19] [ 09:59:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  دلنوشته دختر اولین شهید مدافع حرم شهید «محرم ترک» ...

مدافعان حرم
دختر این شهید در چهارمین سالگرد شهادت پدر شهید مدافع حرمش، دل‌نوشته‌ای را در مراسم قرائت می‌کند. متن این دل‌نوشته در ادامه می‌آید:
بسم رب الشهدا و الصدیقین
«و لاتحسبن الذین قتلوا فی السبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون…» «هرگز گمان مبرید کسانی که در راه خدا کشته می‌شوند مرده‌اند بلکه آنان زنده هستند و نزد خداوند متعال در حال ارتزاق هستند»؛ «السابقون السابقون اولئک المقربون» «…و باز خداوند در قرآن می‌فرماید کسانی که السابقون و پیشی گیرندگان بودند نزد خدا از مقرب‌ترین‌ها هستند».
امروز می‌خواهم از کسی صحبت کنم که همیشه با من است. عده‌ای فکر می‌کنند که بابای من مرده است ولی می‌دانم که من هم مثل همه شما پدر دارم. با او حرف می‌زنم. مشورت می‌کنم نگاهش می‌کنم با او بیرون می‌روم و گاهی هم مثل همه شما با او بازی می‌کنم. البته تنها یک فرق کوچک با شما دارم و آن فرق این است که پدر من عکسی است که در کنار طاقچه ما است.
در یک روز سرد زمستانی که همه مهیای استقبال از «بابا محرم» بودند تلفن به صدا درآمد؛ مادر تلفن را برداشت و بعد از چند ثانیه صحبت کردن تلفن از دستش رها شد با صدایی لرزان گفت: «فاطمه جان! پدر آمد». آری «پدر» واژه‌ای بس غریبانه است. شب قبل از شهادتش در خواب دیدم که با لباس سفید و کوله‌باری در دست، با من خداحافظی می‌کند و وصیت و سفارش «محمدحسین» و «مادر» را به من می‌کرد. و ما ادراک ماالمادر. من گریه می‌کردم و او مرا سفارش‌ها می‌کرد و از آن روز به بعد حتی در خواب هم او را ندیدم.
او هیچوقت طاقت دوری مرا نداشت و من هم هیچوقت طاقت فراقش را نداشتم شاید فقط کسانی بتوانند درک کنند که داستان کرب و بلا و داستان غریبی و اسیری حضرت رقیه(س) را خوانده باشند داستان درخواست بابا و آوردن غذا به خرابه… بگذارید نگویم تحملش سخت است… حتی تصورش هم برای شما سخت است. من مانده‌ام اگر بابا دست مسیحایی بر سرم نکشیده بود الان چگونه می‌توانستم با شما مردم خوب صحبت کنم؟ درد و دل‌ها بسیار است و وقت کم بگذاریم و بگذریم.

ادامه »

موضوعات: دل نوشته, شهدا
 [ 09:51:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  (شهید سید مرتضی آوینی) ...

بسم الله الرحمن الرحیم
یا ایتهاالنفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه

… و خدا خواست که قربانی جانان باشی، سر زینب به سلامت، سپر جان باشی
تا که باز عمه سادات اسارت نکشد، رفته ای تا حرم عشق نگهبان باشی
دل تو نذر حسین بوده و سخت است این که، سوریه کرببلا باشد و ایران باشی
تو که رفتی شده حسرت به دل یارانت، این امید است که تو شافع یاران باشی

وقتی طبل “جهاد در راه خدا” نواخته می شود، دوران حکومت عشق آغاز می گردد؛ دوران جهاد، دوران حکومت عشق است، اما در اینجا که مهبط عقل است، معلوم است که حکومت عشق نباید هم چندان پایدار باشد. نمی شود؛ مردم که همه عاشق نیستند. از زن ها و کودکان و پیرزن ها و پیرمردان که بگذریم، آن خیل عظیم اهل دنیا را بگو که از زندگی فقط همین یک جان را دارند و به آن مثل کنه به شکمبه گوسفند چسبیده اند. تنها عشاق می توانند بر ترس از مرگ غلبه کنند و از دیگران، نباید هم انتظار داشت که از مرگ نترسند.
وقتی طبل جنگ برای خدا نواخته می شود، عشاق می دانند که نوبت آنان رسیده است که قلیل من عبادی الشکور… وقتی طبل جنگ برای خدا نواخته می شود، در نزد اینان، عقل و عشق دست از تقابل می کشند و عقل، عاشق می شود و عشق، عاقل؛ آن همه عاقل که صاحب خویش را به سربازی و جانبازی می کشاند. اما در نزد دیگران، ترس جان و سر، عقل را به جنونی مذموم می کشاند و هر ننگی را می پذیرد تا بتوانند این خون تمتع از حیات را بمکند، مثل کنه ای که به شکمبه گوسفند چسبیده است….(شهید سید مرتضی آوینی)

موضوعات: دل نوشته, شهدا
 [ 09:50:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  دلنوشته همسر شهید عبدالرحیم فیروزآبادی ...

مدافع حرم

بسم رب الشهدا
تقدیم به همسر مهربانم ، عبدالرحیم عزیز
سلام ، سلامی به بلندای آسمانی که روح بیقرارت را مأمن و مأوای خودساخت
سلام همسر مهربانم و همدم و مونس تنهایی من
همدم زیباترین لحظه‌های زندگیم سلام، حالت چطور است؟ حتماً خوبی عزیز
قریب به هفتاد روز از آخرین دیدار ما سپری گشت و من همچنان ناباورانه زندگی بدون تورا تجربه می‌کنم.
درآخرین دیداری که باهم داشتیم و آن لحظه غم‌انگیز خداحافظی ، هیچ باورم نمی‌شد که این بار رفتنت بازگشتی را به همراه نخواهد داشت و گریه‌های آرامت نشان از دل پرآشوبت را داشت.
نجواهای عاشقانه‌ات همراه با اشک چشمانت چه غم‌انگیز و غریبانه بود. آن شب تو، درتب‌وتاب پرکشیدن بودی و من درتمنای برگشت دوباره ازسفرتازه‌ات، اما گویا هردو یک احساس مشترک داشتیم و آن اینکه فهمیده بودیم شاید این دیدار آخرمان باشد و من برای دوباره دیدنت باید صبری به درازای قیامت آرزو کنم.
عزیز بهتر از جانم نمی‌دانم در لحظات آخر وداع چه چیزهایی رازمزمه می‌کردی چراکه آنقدر محو تماشای سیمای دل‌انگیز و نورانیت شدم که کلمات و جملات برایم گنگ و نامفهوم بود، انگار چشمهایم این راز را فهمیده بودند که باید سیر نگاهت کنند، چراکه دگربار چشمان غمدیده و اشکبارم باید پیکر بی‌جان و زخم‌خورده از بغض و کینه دشمنان اهل بیت‌(ع) را به نظاره بنشینند.
رحیم عزیزم، اولین حرف و خواسته‌ات در اولین روز آشنایی ما به هنگام خواستگاری، یادت هست که گفته بودی من آروزی شهادت دارم باید به آرزویم برسم اما من این حرف‌ها را به حساب آرزوهای یک بچه مسلمان متدین گذاشتم و هیچگاه فکر نمی‌کردم آین آرزویت به این زودی رنگ واقعیت بگیرد و هدف نهایی زندگیت باشد.
دراین ایام نبودنت، هرگاه خاطرات با تو بودن را در ذهن خسته‌ام مرور می‌کنم، در می‌یابم که روح بلندت نمی‌توانست در این دنیای فانی آرام‌وقرار گیرد و مشتاقانه در انتظار اوج گرفتن و پرکشیدن بود و تنها نوشیدن شهد شهادت در راه خدا و لقای پروردگار می‌توانست روح تشنه تو را سیراب سازد.

ادامه »

موضوعات: دل نوشته, شهدا
 [ 09:49:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  نام فرمانده کل شهدا عباس(ع) است ...

بسم رب الشهدا

خوش به حال شهدا نور صفا را دیدند
درشب واقعه مصباح خدا را دیدند

خوش به حال شهدا چشم ز دنیا بستند
در عوض بارگه هفت سماء را دیدند

خوش بحال شهدا بنده شیطان نشدند
در تجلی گه اخلاص خدا را دیدند

خوش بحال شهدا؛وای بحال من و تو
ما کجا و شهدا؛ بین که کجا را دیدند

ما پی تذکره کرب و بلا می گردیم
شهدا شاه ذبیحأ به قفا را دیدند

ما دعای فرج و ندبه زبر میخوانیم
شهدا مهدی خورشید لقا رادیدند

ادامه »

موضوعات: دل نوشته, شهدا
 [ 09:48:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت