|
|
|
پس اگر حکومت و خلافت حق خاص علی علیه السلام نبود، پس آن همه احتجاجات و مبارزات در این باره برای چه بود؟(قسمت آخر) |
... |
مقابله با منطق اهل سقیفه
ممکن است کسی بگوید اگر از جانب پیامبر نصی بر خلافت علی علیه السلام وجود داشت، پس چرا امام در اثبات خلافت برای خود، به لیاقت و شایستگی و احیانا به قرابت خود با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تکیه کرده است؟ !
برخی از دانشمندان اهل سنت که شرحی بر نهج البلاغه نوشته اند منطق امام را در شایستگی خویش به خلافت یکی پس از دیگری قرار داده اند و سپس نتیجه گرفته اند که هدف امام از این بیانات اثبات شایستگی خود به خلافت است بدون این که از جانب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نصی، بر خلافت امام در میان باشد و چون امام از نظر قرابت پیوند نزدیکتری با پیامبر داشت و از نظر علم و اطلاع از اصول سیاست و کشور داری سرامد همه یاران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به شمار می رفت، از این هت شایسته بود که امت او را برای خلافت برگزینند ولی چون سران امت بنا به عللی مفضول را بر افضل مقدم داشتند و به جای گزینش علی علیه السلام غیر او را برگزیدند; لذا امام علیه السلام زبان به تظلم و شکایت گشوده است که من از هر لحاظ بر خلافت از دیگران شایسته تر و اولی می باشم.
حقی که امام علیه السلام در بیانات خود از آن یاد می کند و می گوید: از روزی که پیامبر از دنیا رفت حق مرا گرفتند و مرا از آن محروم ساختند، حق شرعی نیست که از جانب صاحب شرع به او داده شده باشد و تقدیم غیر برتر بر او یک نوع مخالفت با دستور شرع به حساب آید، بلکه مقصود یک حق طبیعی است که بر هر انسانی لازم است که با وجود برتر، دیگری را انتخاب ننماید ولی هرگاه گروهی این قانون طبیعی را مراعات نکنند و کار را به دست فردی بسپارند که از نظر علم و قدرت و شرایط روحی و جسمی در سطح پایین تری قرار دارد، اینجا جا دارد شخصیت برتر زبان به شکوی و گله بگشاید و بگوید:
«فوالله ما زلت مدفوعا عن حقی مستاثرا علی منذ قبض الله نبیه صلی الله علیه و آله و سلم حتی یوم الناس هذا» . (24) «به خدا سوگند، از روزی که خداوند جان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را قبض کرد، من از حق خویش محروم شدم تا امروز که مشاهده می کنید» .
و یا بگوید:
«استخلف الناس ابوبکر و انا والله احق بالامر منه و اولی به و استخلف ابوبکر عمر و انا والله احق بالامر و اولی به منه » . (25) «ابوبکر بر مردم خلافت یافت در حالی که به خدا سوگند من از او به خلافت سزاوارتر بودم و ابوبکر هم عمر را خلیفه کرد در حالی که به خدا سوگند من از وی به خلافت اولی و سزاوارترم » .
و همچنین یکی از نویسندگان معاصر نیز پس از ذکر 17 حدیث در اثبات احقیت و اولویت علی علیه السلام به خلافت نتیجه می گیرد که: «در تمام این بیانات احق و اولی بودن خود را به مقام خلافت اثبات می کند و از مجموع قضایا و اخبار و احادیث جز این معنی مفهوم نمی شود که شخص شخیص مولی الموحدین از دیگران به امر حکومت امت اولی و احق بوده است نه این که مقام خلافت، خاص حضرت اوست » . (26) در پاسخ باید گفت: این مطلب که به عنوان تحقیق از آن یاد شده، پنداری بیش نیست، هیچ گاه نمی توان مجموع سخنان امام علیه السلام را بر لیاقت و شایستگی ذاتی حمل نمود و یک چنین شایستگی نمی تواند مجوز حملات تند امام بر خلفا گردد زیرا:
اولا: امام در برخی از سخنان خود روی وصیت پیامبر تکیه کرده و صریحا درباره ی اهل بیت علیهم السلام می فرماید: ادامه »
کلیدواژه ها: احتجاجات و مبارزات, امامت امیرالمومنین, انتظار, جامعیت اندیشه سیاسی شیعه, حاکمیت الهی, حکومت و خلافت, حکومت و خلافت خاص حضرت علی, دموکراسی دشمن دموکراسی, رهبری سیاسی, شورا و وصایت, شورای اسلامی, عدالت و, عیدغدیر, عیدغدیرخم, مرجعیت دینی, مهدویت, وصایت, وصایت ملاک تعیین امام, وصایت و شورا دو اصل اسلامی, وصی - وصایت, ولایت, ولایت معنوی, کوثربلاگ موضوعات: مناسبتی, اهل بیت, این هفته چه بنویسیم (9)
[شنبه 1395-06-27] [ 02:54:00 ب.ظ ]
لینک ثابت
|
|
پس اگر حکومت و خلافت حق خاص علی علیه السلام نبود، پس آن همه احتجاجات و مبارزات در این باره برای چه بود؟(قسمت سوم) |
... |
وصایت یک اصل ما فوق شورا
در نظام سیاسی اسلام، تعیین امام و خلیفه، به یکی از دو طریق انجام می گیرد:
1. وصایت .
2. شورا.
اگر در این دو مفهوم عمیق فکر کنیم، می بینیم این دو ملاک در عرض هم نبوده و بلکه در طول هم می باشد به این معنی در یک مرحله، ملاک تعیین امام «وصایت » است و در مرحله دیگر «شورا» است. به اصطلاح «شورا» در جایی اعتبار دارد که «وصایت » و «نص » در کار نباشد; زیرا «شورا» در اسلام در امری صحیح است که حکم آن در قرآن وحدیث بیان نشده باشد.
قرآن مجید در برخی از آیات یادآور می شود که: «ما کان لمؤمن ولا مؤمنة اذا قضی الله و رسوله امرا ان یکون لهم الخیرة…» . (22) «هرگز شایسته نیست که افراد با ایمان در برابر انتخاب و گزینش الهی مقاومت نشان دهند و خود فرد دیگری را انتخاب کنند» .
پس بر فرض ثبوت «نص » و «وصایت » در قرآن و حدیث هرگز نوبت به «شورا» نمی رسد و تعیین امام به امامت منحصرا «نص » و «وصایت » می باشد. دوران وصایت هم یک دوران محدودی است و لذا امامان اهل بیت یا اوصیای پیامبر بیش از 12 تن نیستند تا هنگامی که جامعه اسلامی به مرحله رشد سیاسی و فکری و خودآگاهی عمومی برسد و شماره افراد با شماره آرا برابر شود و در این مرحله است که جامعه می تواند قدرت استقلال اجتماعی و سیاسی خود را به دست آورد و خود مستقیما مسئولیت ادامه مسیر نهضت را به دست گیرد و برجسته ترین فرد را به عنوان حاکم برگزیند، در این مرحله است که جامعه به آستانه دموکراسی واقعی می رسد. پس از پایان دوران «وصایت » ، دوران «شورا» یا به اصطلاح امروز دوران دموکراسی آغاز می گردد و در این حال است که انتخاب رهبر و پیشوای امت با ضوابطی که در شرع بیان شده است، حق مسلم امت است و این ملاک همیشگی تعیین امام، در نظام سیاسی اسلام است .
دموکراسی دشمن دموکراسی
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در آن محیط منحط و آلوده ای که مبعوث شده بود، تمام هدفش این بود که جامعه را بر اساس مکتب حیات بخش و سازنده خود، بپروراند و نظام از هم گسیخته آن جامعه را تجدید بنا نماید اما در پایان عمر خود می بیند هنوز ریشه های جاهلی و عناصر انحرافی در اعماق آن نیرومند است و هنوز دسته ایی هستند که به سادگی این جامعه را به طرف خود می کشانند و هنوز میکروبهای خطرناک مزمن در وجدان پنهان مردمش باقی مانده است و عوامل ارتجاعی که در اثر این قیام، خلع شده بودند هنوز از قدرت و نفوذ خطرناکی برخوردارند و دشمنان خطرناک خارجی با منافقان داخلی بر این نابودی اسلام، همداستان اند، حتی افراد مؤمن اگر چه در عقیده تغییر کرده اند ولی هنوز در بینش و رفتار و اخلاق، همچنان پرورده جاهلیت قدیم اند و هنوز رسوبات دوران جاهلیت از ذهنشان بیرون نرفته است. اینها بزرگترین خطری بود که نهضت نوپای اسلام را از درون تهدید می کرد. ادامه »
کلیدواژه ها: احتجاجات و مبارزات, امامت امیرالمومنین, انتظار, جامعیت اندیشه سیاسی شیعه, حاکمیت الهی, حکومت و خلافت, حکومت و خلافت خاص حضرت علی, دموکراسی دشمن دموکراسی, رهبری سیاسی, شورا و وصایت, شورای اسلامی, عدالت و, عیدغدیر, عیدغدیرخم, مرجعیت دینی, مهدویت, وصایت, وصایت ملاک تعیین امام, وصایت و شورا دو اصل اسلامی, وصی - وصایت, ولایت, ولایت معنوی, کوثربلاگ موضوعات: مناسبتی, اهل بیت, این هفته چه بنویسیم (9)
[ 02:08:00 ب.ظ ]
لینک ثابت
|
|
پس اگر حکومت و خلافت حق خاص علی علیه السلام نبود، پس آن همه احتجاجات و مبارزات در این باره برای چه بود؟(قسمت دوم) |
... |
نوعی جدل منطقی
اگر حکومت و خلافت حق خاص علی علیه السلام بود، پس چرا آن حضرت در بعضی جاها به آرا و بیعت مردم و شورا استدلال کرده است؟ چنان که در نامه ای به معاویه می نویسد:
«انه بایعنی القوم الذین بایعوا ابا بکر و عمر و عثمان علی ما بایعوهم علیه، فلم یکن للشاهد ان یختار و لا للغائب ان یردوانما الشوری للمهاجرین و الانصار فان اجتمعوا علی رجل و سموه اماما کان ذلک لله رضی فان خرج علی امرهم خارج بطعن او بدعة ردوه الی ما خرج منه فان ابی قاتلوه علی اتباعه غیر سبیل المؤمنین و ولاه الله ما تولی…» .(17) همان کسانی که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کردند با همان شرایط و کیفیت با من بیعت نمودند. بنابراین، نه آن که، حاضر بود (هم اکنون) اختیار فسخ دارد و نه آن که، غایب بود اجازه رد کردن. شورا فقط از آن مهاجران و انصار است اگر آنها متفقا کسی را امام نامیدند خداوند راضی و خشنود است. اگر کسی از فرمان آنها با طعن و بدعت خارج گردد او را به جای خود می نشانند و اگر طغیان کند با او پیکار می کنند; چرا که از غیر طریق مؤمنان بیعت کرده و خدا او را در بیراهه رها می سازد.
عده ای از علمای اهل سنت از جمله ابن ابی الحدید (18) برای عدم نص به خلافت علی علیه السلام و این که امامت به اختیار امت هم منعقد می شود، به این فقرات از نامه ی آن حضرت تمسک جسته اند. ابن ابی الحدید پس از نقل جریان سقیفه در شرح سخن امام (19) می گوید: اگر نص صریحی به وصیت پیغمبر نسبت به امام علیه السلام بود امام باید با آن استدلال می کرد و وصیت پیامبر را یاد آور می شد و به دلیل وصیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مقام خلافت را از آن خود می دانست، در حالی که امام علیه السلام نه خود و نه یاران و شیعیانش به نص استدلال نکردند بلکه از طریق فضایل و مناقب امام به استدلال پرداختند.
بعضی ها پا را از این فراتر نهاده این نامه امام را دلیل بر صحت و درستی خلافت خلفا گرفته اند; ولی همان گونه که می دانیم این استدلال از دو جهت نادرست است:
نخست: این که در خطبه ها و سخنان امام فراوان آمده که حکومت آنها بر خلاف حق بوده است و خلافت و جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، مخصوص آن حضرت می باشد و پیامبر شخصا او را تعیین فرموده است و این مطلب در جای خود به تفصیل بیان شده است. ادامه »
کلیدواژه ها: احتجاجات و مبارزات, امامت امیرالمومنین, انتظار, جامعیت اندیشه سیاسی شیعه, حاکمیت الهی, حکومت و خلافت, حکومت و خلافت خاص حضرت علی, رهبری سیاسی, شورا و وصایت, شورای اسلامی, عدالت و, عیدغدیر, عیدغدیرخم, مرجعیت دینی, مهدویت, وصایت, وصایت ملاک تعیین امام, وصایت و شورا دو اصل اسلامی, وصی - وصایت, ولایت, ولایت معنوی, کوثربلاگ موضوعات: مناسبتی, اهل بیت, این هفته چه بنویسیم (9)
[ 01:38:00 ب.ظ ]
لینک ثابت
|
|
پس اگر حکومت و خلافت حق خاص علی علیه السلام نبود، پس آن همه احتجاجات و مبارزات در این باره برای چه بود؟(قسمت اول) |
... |
وصی - وصایت وصی در لغت:
کسی که وصیت کننده اورابرای اجرای وصیت خود تعیین کند, کسی که به او اندرز و سفارش شده, اوصیائ جمع
وصی در اصطلاح:
تاج العروس: وصی، بر وزن غنی، لقب علیعلیه السلام است (این گفته می فهماند که کاربرد واژه «وصی» درباره علیعلیه السلام فراوان و مشهور بوده است).
وصایت ملاک تعیین امام
شیعه معتقد است که قدرت امام معصوم علیه السلام منبعث از خداست، امام را امت انتخاب نمی کند، بلکه امامت او مثل نبوت پیامبران، به نص الهی است.
وصیت و نص رسول خدا
علی علیه السلام خلافت را حق مسلم و قطعی خود می دانست و در نهج البلاغه بر مدعای خود از طرق گوناگون استدلال کرده است.
آن حضرت در موارد زیادی از حق خویش سخن گفته است که جز با مساله ی تنصیص و مشخص شدن حق خلافت برای او به وسیله پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم قابل توجیه نیست. در نهج البلاغه صریحا درباره ی اهل بیت می فرماید:
«…ولهم خصائص حق الولایة وفیهم الوصیة والوراثة، الان اذ رجع الحق الی اهله ونقل الی منتقله!» . (1) یعنی ویژگی های ولایت و حکومت از آن آنهاست و وصیت پیامبر و وراثت او در میان آنان، هم اکنون حق به اهلش برگشته و دوباره به جایی که از آنجا منتقل شده بود، باز گردیده است.
و همچنین در سرتاسر نهج البلاغه، گلایه امام از مردم برای این است که چرا او را از حق مسلم و قطعی اش محروم کردند بدیهی است که تنها با نص و تعیین قبلی از طریق رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است که می توان از حق مسلم و قطعی دم زد; زیرا اگر انتخاب امام، حق امت بود معنی نداشت علی علیه السلام تنها به خاطر شایستگی اش به امامت، قبل از انتخاب مردم حکومت را حق مسلم خود بداند و با کسی که علی الظاهر مدعی خلافت از طریق مردم بود، به مبارزه برخیزد; زیرا صلاحیت و شایستگی حق بالقوه، ایجاد می کند نه حق بالفعل و در صورت حق بالقوه، سخن از ربوده شدن حق مسلم و قطعی صحیح نیست. اکنون به ذکر مواردی می پردازیم که امام علی علیه السلام خلافت را حق مسلم خود می داند:
1. علی علیه السلام برای اثبات حقانیت خود نوعا به ادله و نصوصی که درباره او وارد شده است، استناد می کند:
ابوالطفیل لیثی یکی از اصحاب پیامبر می گوید: روزی علی علیه السلام مردم را در میدان وسیعی جمع کرد ، سپس به آنها فرمود: شما را به خدا سوگند می دهم، هر کس از شما روز غدیر خم و هر چه از رسول خدا شنیده، بگوید. سی نفر از مردم بلند شدند و شهادت دادند. ابونعیم می گوید: گروه کثیری از مردم برخاستند وبه این جمله شهادت دادند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هنگامی که دست علی علیه السلام را گرفته بود، به مردم می فرمود: «اتعلمون انی اولی بالمؤمنین من انفسهم؟ قالوا: نعم یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: آیا شما می دانید که من نسبت به مؤمنان از خود آنها اولی تر هستم، مردم گفتند: آری پیامبر خدا فرمود:«من کنت مولاه، فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه » : هر کس من مولای او هستم علی علیه السلام هم مولای او است بار خدایا دوست بدار، دوستان او را و دشمن بدار دشمنان او را.
ابوالطفیل می گوید: من این اجتماع را ترک گفتم ولی شبهه ای در دلم ایجاد شد. در راه با زید بن ارقم ملاقات کردم و جریان را برای او بازگو کردم و سپس پرسیدم: چرا انکار می کنی؟ من نیز همین مطلب را از رسول خدا شنیدم. (2)
2. هنگامی که امام از طغیان عایشه و طلحه و زبیر آگاه شد و تصمیم به سرکوبی آنها گرفت ضمن هشدار به رهبران مذهبی فرمود:
«…فوالله ما زلت مدفوعا عن حقی مستاثرا علی منذ قبض الله نبیه صلی الله علیه و آله و سلم حتی یوم الناس هذا» . (3) «به خدا سوگند از روزی که خدا جان پیامبرش را گرفت تا امروز همواره حق مسلم من از من سلب شده است » .
3. امیرمؤمنان علی علیه السلام می گوید: روز شورا شخصی در حضور جمعی به من گفت: پسر ابوطالب! تو بر امر خلافت حریصی، من در پاسخ گفتم:
«بل انتم والله احرص وابعد وانا اخص واقرب وانما طلبت حقا لی وانتم تحولون بینی و بینه و تضربون وجهی دونه فلما قرعته بالحجة فی الملاء الحاضرین هب کانه بهت لا یدری ما یجیبنی » . (4) «به خدا سوگند بلکه شما با این که ازپیامبر دورترید از من حریصترید. من حق خود را طلب کردم شما می خواهید میان من و حق خاص من مانع شوید و مرا از آن منصرف سازید. آیا آن که حق خویش را می خواهد حریصتر است یا آن که به حق دیگران چشم دوخته است؟ همین که در جمع حاضران اقامه دلیل نمودم به خود آمد و نمی دانست در پاسخ من چه بگوید» .
ابن ابی الحدید می گوید: اعتراض کننده سعد وقاص و آن هم بعد از قتل عمر در روز شورا بود و سپس می گوید: ولی امامیه معتقدند که اعتراض کننده ابوعبیده جراح و آن هم در روز سقیفه بود» . (5) ادامه »
کلیدواژه ها: احتجاجات و مبارزات, امامت امیرالمومنین, انتظار, جامعیت اندیشه سیاسی شیعه, حاکمیت الهی, حکومت و خلافت, حکومت و خلافت خاص حضرت علی, رهبری سیاسی, عدالت و, عیدغدیر, عیدغدیرخم, مرجعیت دینی, مهدویت, وصایت ملاک تعیین امام, وصی - وصایت, ولایت, ولایت معنوی, کوثربلاگ موضوعات: مناسبتی, اهل بیت, این هفته چه بنویسیم (9)
[ 01:22:00 ب.ظ ]
لینک ثابت
|
|
قلب آدمی کجاست ؟؟؟؟؟ |
... |
آدمی دو قلب دارد ! قلبی که از بودن آن با خبر است و قلبی که از حضورش بی خبر. قلبی که از آن با خبر است همان قلبی ست که در سینه می تپد
همان که گاهی می شکند گاهی می گیرد و گاهی می سوزد گاهی سنگ می شود و سخت و سیاه و گاهی هم از دست می رود…
با این دل است که عاشق می شویم با این دل است که دعا می کنیم با همین دل است که نفرین می کنیم و گاهی وقت ها هم کینه می ورزیم…
اما قلب دیگری هم هست.قلبی که از بودنش بی خبریم. این قلب اما در سینه جا نمی شود و به جای اینکه بتپد…..می وزد و می بارد و می گردد و می تابد این قلب نه می شکند نه میسوزد و نه می گیرد سیاه و سنگ هم نمی شود از دست هم نمی رود
ادامه »
موضوعات: دل نوشته, این هفته چه بنویسیم (8)
[جمعه 1395-06-26] [ 09:36:00 ب.ظ ]
لینک ثابت
|
|
حجة الوداع، حجه البلاغ، حجه الکمال ، حجه التّمام |
... |
حجه الوداع
· آخرین حج پیغمبر که در سنه دهم از هجرت انجام شد.
حجه البلاغ
· آخرین حج پیغمبر که آنرا حجه الوداع و حجه السلام و حجه التمام نیز خوانند
حجه الکمال
· آخرین حج پیغمبر که حجه الوداع نیز گویند
حجه التمام
· آخرین حج پیغمبر (ص)
حجه
· یک بارحج کردن, یک مرتبه حج گذاردن, سال, سال یاماه
حجج
· جمع حجه
اهميت حجه الوداع
هجرت پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله و سلم و خروج آن حضرت از مكه معظمه نقطه عطفي در تاريخ اسلام به شمار مي آيد و بعد از اين هجرت، حضرت سه بار به مكه سفر كرده اند.
بار اول در سال هشتم پس از صلح حديبيه به عنوان عمره وارد مكه شدند و طبق قراردادي كه با مشركين بسته بودند فوراً بازگشتند.
بار دوم در سال نهم به عنوان فتح مكه وارد اين شهر شدند، و پس از پايان برنامه ها و برچيدن بساط كفر و شرك و بت پرستي به طائف رفتند و هنگام بازگشت به مكه آمده و عمره بجا آوردند و سپس به مدينه بازگشتند.
سومين و آخرين بار بعد از هجرت كه پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم وارد مكه شدند در سال دهم هجري بعنوان حجه الوداع بود كه حضرت براي اولين بار به طور رسمي اعلان حج دادند تا همه مردم در حد امكان حاضر شوند.
در اين سفر دو مقصد اساسي در نظربود، و آن عبارت بود از دو حكم مهم از قوانين اسلام كه هنوز براي مردم به طور كامل و رسمي تبيين نشده بود: يكي حج، و ديگري مسئله خلافت و ولايت و جانشيني بعد ازپيامبر صلي الله عليه و اله و سلم.
حجه الوداع و واقعۀ غدیر خم:
پیامبر اسلام (ص) در آخرین سال حیات خویش، اعلان عمومیِ حج دادند تا جمیع مسلمانان شبه جزیره به همراه آن حضرت اعمال حج را به جای آورند. هدف از فراخوان حجه الوداع،همان طور که اشاره شد تبیین دو قانون مهم اسلام بود که هنوز برای مسلمانان رسماً و به طور کامل بیان نشده بود؛ حج و امامت. علی(ع) نیز که برای دعوت اهل یمن به آن سرزمین رفته بود در میان راه با دوازده هزار تن به رسول خدا(ص) ملحق گردید. بدین ترتیب یکصدو بیست هزار تن به سوی مکه حرکت کردند. پیامبر(ص) سه نام دیگر برای حجه الوداع برگزیدند: حجه البلاغ، حجه الکمال و حجه التّمام، که اشاره به آیات مهمی از قرآن دارد که در پایان مراسم حج آن سال نازل گردید.
ایشان در روز دهم ذی الحجه، مردم را در منا گرد آورده و پس از یادآوری نعمت اسلام، تمامی خون های به ناحق ریخته شده در جاهلیت را عفو کرده و مردم را از اختلاف و شمشیر کشیدن به روی یکدیگر، پس از رحلت خود بر حذر داشتند. ایشان همچنین به مردم متذکّر شدند که:«من دو امر گرانسنگ در میان شما باقی می نهم؛ کتاب خدا و عترتم از اهل بیتم، اگر به آن دو تمسّک کنید هرگز گمراه نخواهید شد، و آن دو از هم جدا نمی شوند تا نزد حوض به من برسند».
روز سیزدهم نیز پیامبر (ص) مسلمانان را فراخواندند تا در مسجد خیف حضور یابند. در آن جمع نیز پیامبر (ص) با ایراد خطبه ای، موضوعات فوق را تکرار فرموده و از حاضران خواستند تا به غایبان اطلاع دهند. پیامبر (ص) پس از اتمام اعمال، از طریق منادی خود بلال، به همۀ مردم دستور دادند شهر مکه تخلیه نموده و با ایشان به سوی غدیر خم حرکت کنند.
نزدیک ظهر روز هجدهم ذی الحجه چون موکب رسول خدا(ص)به منطقۀ غدیرخم(محل جدا شدن راه شام و عراق و یمن و مدینه) كه در سه ميلى «جحفه» (1) قرار دارد نزدیک شد، پیغمبر(ص) به ناگاه مسیر خود را به سمت راست جاده تغییر داده و فرمودند:«ایها النّاس، اجیبوا داعیَ اللّه، أنَا رسول اللّه…ای مردم، دعوت کنندۀ خدا را اجابت کنید که من پیام آور خدایم».دستور توقف به همراهان داده شد و مهلت دادند تا جلورفتگان بازگشته و عقب افتادگان نیز برسند. در این فاصله، رسول خدا(ص) به اصحاب نزدیک خود؛ سلمان،ابوذر،مقداد و عمّار دستور دادند تا در محلّ پنج درخت کهنسال، سایبانی درست کرده و از سنگ و جهاز شتران منبری به ارتفاع قامت یک انسان آماده کنند. پس از اجتماع بزرگ مسلمانان، رسول خدا(ص) نمازهای ظهر و عصر را با هم اقامه کرده و همراه با علی بن ابی طالب(ع) بر فراز منبر ایستادند.
كاروانيان از توقف ناگهانى وبه ظاهر بى موقع پيامبر در اين منطقه بى آب، آن هم در نيمروزى گرم كه حرارت آفتاب بسيار سوزنده وزمين تفتيده بود، در شگفت ماندند.مردم با خودمى گفتند:فرمان بزرگى از جانب خدا رسيده است ودر اهميت فرمان همين بس كه به پيامبر ماموريت داده است كه در اين وضع نامساعد همه را از حركتباز دارد وفرمان خدا را ابلاغ كند. ادامه »
کلیدواژه ها: ایام حج, ایام غدیریه, حج, حج پیغمبر, حجة الوداع، حجه البلاغ، حجه الکمال ، حجه التّمام, حجت الوداع, حجه البلاغ, حجه الکمال, در آستانه ایام حج, دی الحجه, مکه مکرمه, کوثربلاگ موضوعات: اجتماعی, مناسبتی, این هفته چه بنویسیم (8)
[ 06:04:00 ب.ظ ]
لینک ثابت
|
|